یکی بود، یکی نبود. توی این بود و نبود، دختر خوشگل کوچولویی بود به اسم مهرناز که مادرش مرده بود و چون نمیتوانست خودش را از آب و گل دربیاورد و خوب به کار و بار خانه برسد، پدرش زن دیگری گرفت. یک سالی از این کار گذشت و زن بابای مهرناز دختری زائید و اسمش را گذاشت فرحناز. فرحناز کمی که بزرگ شد، همه دیدند که هیچ به خوشگلی مهرناز نیست.....
در زمانهای قدیم امیرزادهای بود که عاشق شکار بود. روزی در عالم خواب دختری را دید و یک دل، نه صد دل عاشق دختر شد. وقتی از خواب بیدار شد، وسایل سفر را بست تا بلکه بتواند دختر را به دست بیاورد. رفت و رفت تا رسید به دامنه کوهی. بالای کوه قصر بزرگ و باشکوهی بود......
کرگدنی گورخر کوچک را دید که در گل و لای فرو رفته و هر چه تلاش میکند نمیتواند خود را نجات دهد. او میدانست که گیر کردن در گل و لای چقدر رنج آور است و میدانست که گورخر کوچک، بدون کمک شانسی ندارد....
آدم بسیار خوش اخلاقی بود که در عمرش با کسی دعوا نکرده بود. همیشه لبخند می زد و همیشه با روی خوش با دیگران حرف می زد. هیچ کسی نتوانسته بود او را عصبانی کند و هیچ کس از او حرف زشت و بد و بیراه نشنیده بود….
پادشاهی پیر، عاشق خر پیرش بود. روزی پادشاه هوس حرف زدن با خرش را کرد! بنابراین جایزه زیادی را برای کسی که بتواند حرف زدن به خرش را آموزش بدهد تعیین کرد، با این شرط که عدم توفیق زبان آموزی به خرش، معادل کشته شدن طرف مقابل خواهد بود.....
مجموعه داستان «نابینایی در میلانو» اثر نویسنده سرشناس عراقی، انعام کجهجی، با ترجمه محمد حزباییزاده روزنامه نگار خوزستانی روانه بازار کتاب شد.
در حکایتها آوردهاند که مانی پیامبر، آموزههای خود را از طریق نقاشی به مردم منتقل میکرده است و کتاب آسمانی او «ارژنگ یا ارتنگ» نام دارد.
داستان درخت قوم بنی اسرائیل، به روایتی از قصهای باورنکردنی از قوم بنی اسرائیل پرداخته میشود، این داستان، دربارهٔ درختی است که توسط این قوم پرستش میشد و عابدی که سعی داشت درخت را از بین ببرد.
نمایشنامه «پس از داروین» نوشته تیمبرلیک وارتنبکر و ترجمه امیراحسان کرباسی زاده توسط نشر کرگدن منتشر شد.
گزارش پایان کار کارگروه جوایز داستان و جوایز تصویر شورای کتاب کودک اعلام شد.