عوامل مهم در موفقیت شغلی
برای رسیدن به موفقیت شغلی چه کنیم؟ در این مطلب به عوامل مهم و موثر برای رسیدن به موفقیت شغلی پرداختهایم.
از پدرش جوری صحبت میکرد که گویی تمام آمال و آرزوهایش را در رسیدن به آن نقش میدید. ایدهآلهایی که برای خودش ساخته بود، تماما برگرفته از پدرش و دستاوردهایش بود. در واقع خودش را با جایگاهی که پدرش به لحاظ اجتماعی، شغلی و مالی داشت، مدام مقایسه میکرد. وقتی از او پرسیدم که این شیوه چگونه کمک کرده تا بتواند به آرزویش برسد، گفت: «بیشتر میفهمم که من هیچ نیستم و هیچوقت نمیتوانم آن جایگاه را از آن خودم کنم و برسم به آن نقطهای که در سر دارم؛ پس احساس پوچی و ناامیدی جوری مثل خوره به دست و پای من میپیچد که نمیتوانم از پس آن برآیم و در نتیجه هر روز فلجتر از روز قبل میشوم؛ بهطوریکه فعالیتهای روزمرهام را هم به سختی انجام میدهم و سرزنش و سرکوفت هم از پدرم میشنوم. انگار که هر روز بیشتر از روز قبل شکست را تجربه میکنم.»
این روایت میتواند داستان زندگی خیلی از ما باشد که الگوها و ایدهآلهایی را در ذهن خود تصویر میکنیم که این تصویر ایدهآل با خود واقعی ما در زمان حال تطابقی ندارد و در حال حاضر رسیدن به آن تصویر برایمان مقدور نیست. ناآگاهانه هم خودمان را در چرخه ناامیدی و شکست گرفتار میکنیم و گاهی با دلیلتراشی و مقصردانستن زمین و زمان و هر آنچه که خارج از کنترل ماست، بیش از پیش بر ضعف و ناتوانیهایی که چندان واقعی هم نیستند، صحه میگذاریم.
اشکال کار کجاست و برای بیرون آمدن از این چرخه و رسیدن به موفقیتهایی در حوزه شغلی باید چه کنیم؟
قبل از هر کاری بیایید تعریف خودمان را از موفقیت مشخص کنیم. برای شما موفقیت چطور تعریف میشود و اگر به چه موقعیتی برسید، میگویید که «در شغلم موفق شدهام؟» این نقطهای که در حرفه خود به عنوان سکوی موفقیت تعریف کردید، چقدر با شرایط و امکانات و محدودیتهای فعلی شما همخوانی دارد؟
اگر سکوی موردنظر را دستیافتنی تعریف کردهاید، سوال مهم دیگر این است که برای رسیدن به این سکو، تاکنون چه قدمهایی برداشتهاید و آیا موثر بوده است یا نه؟
پاسخ به این سوالات تا حد خیلی زیادی تکلیف شما را با خودتان و موقعیتی که میخواهید به آن برسید مشخص میکند. گاهی ما از ابتدا هدف را بسیار دستنیافتنی و دور از واقعیت تعریف میکنیم و به طبع آن، خودمان را در شکستهای غیرواقعی دفن میکنیم و قدم از قدم برنمیداریم.
از طرف دیگر، لازم است بدانیم که راه رسیدن به موفقیتهای شغلی، اغلب مسیری مشخص و ازپیشتعیینشدهای که شما را از نقطه «الف» بردارد و بی هیچ هزینه و شکست و زمینخوردنی به نقطه «ب» برساند، نیست و لازم است که خودمان را برای زمینخوردنهای متعدد و مجدد برخاستن آماده کنیم. این گونه است که با گرفتن درس هایی در هر زمین خوردنی به جای زانوی غم بغل گرفتن و در گذشته و افسوس جا موندن، سکویی برای گام های بعدی برای خود خواهیم ساخت.
ما به کمک شناخت نسبی ای که از خودمان، علاقمندی هایمان، توانمندی هایمان و نقطه ضعفهایمان به صورت واقع بینانه پیدا می کنیم می توانیم هدفی را بزرگ تر از اینکه الان بتوانیم بهش برسیم تعیین کنیم درست مثل این است که چراغی را در دوردست ها در نظر گرفته ایم که راه را گم نکنیم و بدانیم که می خواهیم کجا برسیم. حال لازم است که برای پیش رفتن و قدم برداشتن مسیر را برای خود هموار کنیم و در برخی قسمت ها تمهیداتی در نظر بگیریم. اینجاست که هدف گذاری به این شیوه ای که توضیح می دهم به کمک ما می آید تا بتوانیم گام های رسیدن به این موفقیت را که واقع بینانه و با در نظر گرفتن امکانات و محدودیت هایمان تعریف کردیم، طی کنیم.
برای موفق شدن در حوزه کاری بیش از اینکه به یک راهنما یا الگو احتیاج داشته باشیم ، به این احتیاج داریم که بدانیم دقیقا چی از خودمان می خواهیم . برای این منظور بهتر است که مثلا همین امروز که اولین هغته سال جدید را پشت سر گذاشته اید شروع کنید.
قلم و کاغذی پیش رویتان بگذارید و رویایتان را ترسیم و یا تبدیل به واژه کنید. مثلا نگویید می خواهم فروش بیشتری داشته باشم. بگویید در چه بازه زمانی از چه عددی به چه عددی می خواهید برسید.
یا مثلا نگویید می خواهم ارتقا شغلی داشته باشم یا مثلا از جانب رئیسم دیده شوم. دقیقا تعریف کنید که اگر چه اتفاقی بی افتد شما متوجه می شوید که دیده شده اید یا چه سمتی را بگیرید به این معنی است که ارتقا گرفته اید.
اگر این طور هدفتان را تعیین کنید، قابل ارزیابی است. مثلا وقتی برای فروشتان عدد تعریف می کنید (تاکید می کنم معقول و دستیافتنی با توجه به شرایط و امکانات) می توانید ارزیابی کنید که بعد از بازه زمانی طی شده به آن نقطه رسیده اید یا نه و اگر نرسیده اید چه قدم های دیگری لازم هست که برای آن بردارید و یا اشتباه کجا بوده است.
اگر نقطه مورد نظر شما دور از دسترس است، مثلا می خواهید مدیر گروه پروژه ای در بخش خود بشوید در حالی که الان کارشناسی با 2 سال سابقه کار هستید، می توانید این هدف را خرد کرده و به پله های کوتاه تر ولی دست یافتنی تبدیلش کنید. و برای مهارتهایی که لازم است کسب کنید از الان اقدام کنید.
پس با این روش و در نظر گرفتن چند مورد کلیدی در هدف گذاریتان برای موفقیت شغلی در درجه اول تعریفی صحیح و کارآمد از موفقیت برای خودتان ایجاد می کنید. هم برای رسیدن به آن قله که خودتان تعریفش کردید قدم های لازم را برمی دارید و مهارت های ضروری خودتان را تقویت می کنید. از طرفی زمانی مشخص کرده اید که می توانید در این بازه زمانی عملکرد خودتان را ارزیابی کنید و اگر اقدامات دیگری لازم است به موقع انجام دهید تا کم کم به قله موفقیت نزدیک شوید.
منبع: مجله موفقیت
46