مرد متوهم مدعی قتل همسر نداشته خود شد
مرد 30ساله مجرد تحت تاثیر مصرف گل، به ماموران پلیس مراجعه کرد و مدعی شد همسرش را به قتل رسانده است.
شامگاه جمعه 9 مهر امسال مردی 30ساله به کانکس پلیس درحوالی میدان تجریش نزدیک شد و فریاد زد من قاتلم، دستگیرم کنید.
او حال و روز درستی نداشت. مامور جوان برای بررسی گفتههایش او را به کلانتری تجریش تهران منتقل کرد. مرد 30ساله که نامش مهرداد است به افسر کلانتری گفت: من و همسرم در خانه پدریمان در یکی از محلههای شمالی تهران بودیم که دعوا کردیم و بعد که به خانه آمدیم دعوا بالا گرفت و او را با انداختن روسری دور گردنش خفه کرده و به قتل رساندم. جسدش را میخواستم با چمدان خارج و دفن کنم که دچار عذاب وجدان شدم.
اعتراف دروغین به قتل تحت تاثیر توهم گل
در جریان تحقیقات معلوم شد خانهای که میگوید جنایت در آنجا رخ داده، متعلق به والدینش است که آنها به کلانتری احضارشدند. پدر و مادر او در جریان تحقیقات پلیسی گفتند، پسرشان مشکلات روحی دارد و قرص مصرف میکند. اوقاتل نیست و همسری ندارد که بخواهد وی رابه قتل برساند. همچنین نام زنی که او مدعی به قتل رساندن وی شده، عشق قدیمی او بود که سالهاست در آلمان زندگی میکند.
متهم دیروز نزد بازپرس شعبه اول دادسرای جنایی تهران آمد وگفت: دروغ میگویم، قاتل نیستم و به دروغ اعتراف کردم. هفتسال قبل در زمان دانشجوییام در یکی از شهرستانهای اطراف تهران دلباخته دختری که همکلاسیام بود،شدم اما او به آلمان مهاجرت کرد. بعداز آن شکست عشقی حال و روزم بد شد و ازدواج نکردم. قید درس و کار را زدم و زندگیام به سمت بدبختی رفت. مشکلات روحیام شروع شد و به مصرف گل رو آوردم. دو بار حتی خودکشی کردم که خانواده ام نجاتم دادند.
شامگاه جمعه از خانه بیرون زدم، گل خریده و مصرف کردم. در حال توهم حس کردم با آن دختر ازدواج کرده و او را کشتهام. به همین دلیل دچار عذاب وجدان شدم و نزد ماموران رفتم و اعتراف کردم.
پس از اعترافات جدید متهم و ارائه مدارک پزشکیاش، با دستور قضایی برای بررسی سلامت روانیاش به پزشکیقانونی معرفی شد.
منبع: رکنا
70
الهی ، چقدر دردناک واقعا متاسفم
وای......چه به روزجوانهای مردم آورده اند؟کارجوانهابکجاکشیده شده؟نه شغلی،نه همسری،نه تفریحی،نه امکاناتی،نه توان ازدواجی،.....این چه روزیه به روزگارجوانهای این آب وخاک آوردیدبااین حکومت کردنتون؟؟؟؟؟
کاش همه قتل ها توهم بودن بهترین ماجرای قتلی بود که خوشحالم کرد بانمک بود