آیا شما هم فضولی در شبکه های اجتماعی را تجربه کرده اید؟
شبکه های اجتماعی تجربههای نوین و بیهمتایی از تعامل و ارتباط را به انسانها دادهاند و تمایلات درونی و حاشیه هایی از ما را بارز کردهاند، اما خیلی مخفی بودند و نمی توانستند این همه برجسته شوند.

یک جنبه خیلی آشکار که همهمان متوجه شدهایم، این میل به مصرف مهارنشدنی محتواهای سرگرمیساز، اخبار سلبریتیها و شوخیهاست.
در ابتدای انقلاب وب ۲.۰ ما تصور میکردیم که شبکههای اجتماعی تبدیل به جایی برای پردازش و اشتراک اخبار، دانش و تجارب ما بشوند. اما خیلی زود متوجه شدیم که حاشیهها جای اصل را گرفتهاند.
در زمانی که اینترنت تازه در ایران راه افتاده بود، اینکه بتوانیم یک صفحه داشته باشیم که در آن مطالب ما بتوانند به رؤیت همه کاربران دنیا برسند، بسیار شگفتانگیز مینمود.
نخستین بار که صفحهای درست کردم، حتی بلاگر هم راه نیفتاده بود. فدیمیها میدانند که آن زمان ما چیزی به نام Yahoo! GeoCities داشتیم. وقتی با این سرویس باستانی صفحاتی درست کردم و بعد تست کردم و متوجه شدم، هر کسی در دنیا میتواند این صفحه را ببیند، شگفتزده شدم.
بعد مدتی دیگر بلاگر آمد و بعد آن هم استاندارد UTF-8 و نرمافزارهای انتشار محتوا مانند مووبل تایپ و وردپرس آمدند و هر آدم اندکی فنی هم میتوانست، سایتی برای خودش بالا بیاورد.
اما تا این زمان هم دانستههای فنی باید به در حد مشخصی میبودند و نیز شهامت نوشتن برای عموم باید به آستانهای میرسید تا شخصی میتوانست سایتی برای خود دست و پا کند.
اما از وقتی که شبکههای اجتماعی آمدند، هر کسی با هر سطح از دانش و مهارت نوشتن میتوانست پیج و اکانت و پروفایل داشته باشد. دیگر حتی لازم نبود که شما چیزی در ذهنتان برای اشتراک داشته باشید. چند عکس سلفی و کپی مطالب بامزه و نوشتن در مورد حال و روزتان از کافی هم کافیتر بود.
به موازات این ارتباطها هم بسیار تنگاتنگ شد. آدمها دیگر هم دوستان فیزیکی خود، هم همسلیقگان اینترنتی و هم آدمهایی متفاوتی که سبک جالبی از زندگی داشتند را دنبال میکردند.
اما در این پست میخواهیم روی پدیده کنجکاوی، فضولی و تعقیب آدمها تمرکز کنیم.
هیچ تا به حال متوجه شدهاید که ما هر روز دقایقی از وقت خود را صرف همین کار میکنیم؟
ما ناخواسته میخواهیم بدانیم که دوست قدیمیمان که از او جدا افتادهایم چه حال و روزی دارد؟ چقدر از نظر اقتصادی موفق است؟ آیا همسرش زیباست؟ به تازگی چه خریده؟ چه سفری رفته؟ چه دیدگاه سیاسی دارد؟ چقدر تناسب اندام خود را حفظ کرده؟
ممکن است انکار کنیم، اما در حد مینیمال هم شده بخش قابل توجهی از فعالیت ما روی همین داستان متمرکز است.
گاهی وقتها ما دوستانی داریم که یکی دو دهه است به اصطلاح غیب شدهاند. نمیدانیم که فرضا همکلاسی دبیرستان ما الان کجاست؟ یا دختر زیبای همسایه که زمانی سر و سری با او داشتیم و «گمان» میکردیم که هم گوشه چشمی به ما دارد، کجا رفته. نمیدانیم که هممحلهای نابغه محلهمان آخرش استاد یک دانشگاه فرنگی شده یا کارمند شکمگنده افسرده یکی از ادارات دولتی!
پس وقتی به یاد او میافیم شروع میکنیم به یک سری جستجوهای اینترنتی. اول اسمش را گوگل میکنیم. با انبوهی از تشابههای اسمی برمیخوریم. شک میکنیم. آیا این الان قیافه جدید دوست قدیمیمان است؟ یا این عکس شخص دیگری است؟ این آدم ابله اصلا چطور توانست این مدرک را بگیرد؟ دوره و زمانه را ببین که چه سفلههایی را رو میآورد! این آدم خجول الان برای شما شده نظریهپرداز و آدم رسانهای؟ مردهشورش را ببرند …
اگر جستجوهای اولمان در گوگل به جایی نرسید. سعی میکنیم هجاهای دیگر فارسی و انگلیسی اسمش را امتحان کنیم.
باز اگر به نتیجه نرسیدیم، به فیسبوک، اینستاگرام، لینکدین و تلگرام هم سر میزنیم و با پشتکار اکانتها را جستجو میکنیم و با انبوهی از نامهای مشابه سرگیجه میگیریم. اما امید خود را حفظ میکنیم و دانه دانه اکانتها را تفحص میکنیم.
اگر جستجوی ما به نتیجه رسید، تازه کارمان شروع میشود. شما به پیج اینستاگرام دوست قدیمی خود رسیدهاید که در آن دهها یا صدها عکس-کپشن وجود دارد. از کجا باید شروع کنم. شاید بهتر باشد از اولین پست او شروع کنید تا با همان ترتیب زمانی به زمان حال برسید. شاید هم بهتر باشد از همین پست اخیر شروع کنید و عقب بروید.
روی عکسهای سلفی او زوم میکنید. چینهای روی پیشانی یا موهای سفید روی شقیقه و طرز نگاهش را با کنجکاوی میبینید. روی عکسهای اینستاگرام زوم میکنید. اگر شخص تحت کنجکاوی خانم باشد، حجم کنجکاویهای بالاتر میرود. آرایش و نوع لباس پوشیدنش عوض شده؟ احیانا اگر ایشان به فرنگ رفته باشند و دیگر لباسهای رسمی داخل ایران را در برنمیکنند، کارتان درآمده، حالا باید از روی پوشش حسد بزنید که اصلا نوع تفکرش احتمالا در آن زمان که با او آشنا بودید، چه بوده. آیا به راستی او همان زمان همینقدر خوش هیکل یا نافرم بود و متوجه نشده بودید؟ چقدر در ویدئوی جشن تولد راحت و بیتکلف است. چرا زودتر متوجه نشده بودید؟ چه همسر بدرختی دارد؟ اصلا چطور او را پسندیده. اصلا به هم نمیآیند.
بعد شروع میکنید به جستجوی پسزمینهها، قسمتهایی از خانهاش را که پیدا هستند با دقت میبیند. سعی میکنید که از دکوراسیون و دیوارها و دیوارآویزها پی به ثروت یا محنت کنونی او ببرید.
کار اصلا تمام نشده. حالا باید نگاه کنید که از بین دوستان کنونی شما چه کسانی بیشتر پستها او را لایک میکنند؟ اوه! کسی را پیدا میکنید که بدون استنثا پای همه مطالب او لایک گذاشته؟ آیا بین این دو رابطهای است؟ چطور زودتر نفهمیده بودید؟ همان زمان در دانشگاه هم اینها نشانههایی بروز داده بودند.
چرا دوستتان نگفته بود که پیج این یار مشترک را خیلی زودتر از شما پیدا کرده بود. آیا نمیخواست شما عکسها را ببینید؟!
کار باز هم تمام نشده. حالا باید پروفایل آدمهای غریبهای که او را دنبال میکردند پیدا کنید …
میبینید چه حجمی از کنجکاوی در شبکههای اجتماعی وجود دارد. حالا شما ممکن است چنین چیزهایی را انکار کنید یا استثنائا چین عاداتی نداشته باشید، اما اینها چیزهای روتین کمتر بحث شده در شبکههای اجتمعی هستند.
حالا خدا نکند کار به تعقیبهای دو یار از هم جدا شده برسد. علاوه بر همه این کنجکاویها، حجم پیامهای متقابلی که این دو در لفافه برای هم میفرستند بسیار زیاد است. این دو در قالب پستهایی ظاهرا کاملا عادی، انگار که دارند ترانه معروف I Will Survive را مدام برای هم پخش میکنند:
ببین چقدر رابطهام با یار کنونیام خوب است. ببین چقدر فیت و خواستنی شدهام. آنقدر حالم خوب است که سرگرمیهای مفرح جدید پیدا کردهام. اگر تو حداکثر تا ترکیه میروی، من سفر اروپا برایم روتین شده.
نوع دیگر پیامها هم شلیک نفرینهایی با مخاطب ناشناس است که البته کسانی که آن دو را میشناسند میدانند که این نفرینها برای زمانه صادر نشدهاند، بلکه مخاطبی مشخص دارند.
اینستاگرام مدام آپدیت میکند، اما این لعنتی چرا استوری را اینطوری درست کرده. نمیشود ناشناس استوریها را دید و طرف متوجه کنجکاوی میشود. اما این که کاری ندارد، یک پروفایل ناشناس درست میکنید و این مشکل هم حل میشود.
اما چه کار بدی کردید. حالا دیگر باید مدام اضطراب این را داشته باشید که چرا از دوست قدیمی عقب ماندهاید: لعنتی! هر روز کارش شده ورزش و دویدن و استخر و آن وقت من دو طبقه را هم هن هن کنان بالا میروم. باید کاری کنم ….
کمی که میگذرد این کنجکاوی روتین میشوند و شما فکر میکنید که چرا نمیتوانید مثلا اینستاگرام او را هک کنید و پیامهای مستقیم او را ببیند. چون بیشتر اوقات این کار ممکن نمیشود پیش خودتان رؤیای مالیخولیایی این کار را مرور میکنید که مثلا موفق به این کار شدهاید و چقدر بیآبرویی یا اطلاعات تازه از این هک، درو کردهاید!
خیلی بداقبال خواهید بود که در عین دور افتادن از یار قدیمی به دام کشش پنهان اروتیک او و رؤیای داشتن دوباره او بفیتد. در این صورت هر روز حس مخلوط نفرت و خواستن بیچارهتان میکند. یک ساعت خودتان را در کنار او تصور میکنید و یک ساعت هم رؤیای بیچارگیاش را مرور میکنید.
اما شاید هیچ چیز به اندازه تحت تعقیب قرار گرفتن آنلاین زجرآور نباشد. شما تا دیروز راحت در شبکههای اجتماعی یا وبلاگ خود رفتار میکردهاید. اما حالا مجبور هستید که رعایت کنید. مطلب سیاسی رادیکال به اشتراک نگذارید، نقاب به صورت بگذارید و در مورد احساس خود ننویسید. نکند فرضا ابراز غم حتی به خاطر مسائل اجتماعی را یار قدیمیتان با احساس دلتنگی به خاطر خودش، اشتباه بگیرید.
شما محتاط میشوید و به پیامهای آدمهای ناشناس پاسخ نمیدهید، نکند این ناشناس خود «او» باشد.
اینفلوئنسر یا آدم رسانهای معتبری شدهاید؟ برخی دوستان پیرامون شما، بدترین دشمنان شما هستند. آنها سعی میکنند که نخست کاری نکنند که بر شهرت و اعتبار شما افزوده شود. بعد که ناامید میشوند کارهایی میکنند که دلسرد شوید.
مثلا به صورت ناشناس اشتباههایتان را با لحنی گزنده و تمسخرآمیز به شما گوشزد میکنند. اما بدتر از این هم ممکن است، خدا نکند که جایی لغزیده باشید. یک دفعه میبینید که شکایتی از شما شده و یا ریپورت شدهاید و به دردسر افتادهاید. حدسش را هم نمیتوانید بزنید که دوست ستایشگر شما پشت این دردسر بوده و خودش مقدمات این کار را فراهم آورده!
بعد برخوردن به دو سه بار مشکل دیگر از حیطه احتیاط منطقی به وادی پارانویا گام مینهید و خودتان هم از این بدگمانی، مدام شرمنده میشوید. اما دیگر شما آن آدم سابق نمیشوید. حالا دیگر هر وقت میخواهید یک سلفی یا لایو بگذارید یا مطلبی بنویسید، چند ده چشم را روبرویتان میبینید با چند ده دست و دفترچه یادداشت که دارند ریز کارهای شما را یادداشت میکنند.
مدام مواطب لباستان در لایو هستید. پس زمینه عکسها را مات میکنید، رژ لب کمتر مشخصی میزنید، لباس رسمی میپوشید، پست تکانهای نمیگذارید، فایدهای ندارد.
میشود پروفایل را پرایوت کرد، محتاط نوشت،نقد نکرد، از احساس شاید یا غم درونی ننوشت، عشق به همسر فعلی را بروز نداد و خیلی کارها دیگر، اما این که دیگر نمیشود زندگی در شبکههای اجتماعی.
نه! شبکههای اجتماعی مقصر نیستند، آنها فقط نسخه جدیدی از فضولی، چشمچرانی، دید زدن، دو به هم زنی، نارو زدن و بدگمانی را رو آوردهاند. چیزهایی که قبلا هم به وفور در میان ما حضور داشت. اما الان به لطف فناوری با غلظت بیشتر رخ میدهند و دقایق بیشتری از وقت خصوصی همه را اشغال میکنند.
منبع: تابناک باتو
68