سرنوشت زبان فارسی و نوروز در افغانستان پس از به قدرت رسیدن طالبان
اینکه طالبان در برابر میراث فرهنگی مشترک ایران و افغانستان، از زبان فارسی گرفته تا نوروز و دیگر پدیدهها رویهای مناسب پیش خواهد گرفت، محل تردید بسیاری از اهالی فرهنگ و هنر افغانستانی است.
کلابهاوس «طالبان؛ خطر بزرگ برای میراث فرهنگی مشترک ایران و افغانستان» با حضور جمعی از اهالی فرهنگ، هنر و ادبِ این کشور از جمله غفران بدخشانی، داود قیومی، سیدحکیم بینش، مژگان نظری و... به مدیریت مهدی یاورمنش شامگاه یکشنبه ۲۳ آبان برگزار شد. کلابهاوسی برای یافتن پاسخ این پرسش که «آیا چیرگی طالبان بر افغانستان را خطری برای میراث مشترک فرهنگی ایران و افغانستان میدانید و اگر میدانید چرا؟» و در بخشی از آن نگاهی شد به ابعاد و اندازههای خطری که با حضور طالبان در افغانستان، میراث فرهنگی مشترک ایران و این کشور از جمله زبان و ادبیات فارسی، آیینهایی چون نوروز، آثار باستانی و... را تهدید میکند.
تلاش طالبان برای بهحاشیهراندن زبان فارسی
داود قَیومی از جمله حاضران در این گفتوگو بود که صحبتهای خود را این طور آغاز کرد: «آنچه ما در مورد طالبان میدانیم و آنچه عملکرد آنها نشان میدهد این است که آنها چه در سالهای ۱۹۹۴ تا ۲۰۰۱ و چه امروز، گروهی افراطیاند و نسخهای که از اسلام ارائه و مطابق آن عمل میکنند میتواند بسیار خطرناک و نگرانکننده باشد. با توجه به جهانبینی و طرز دید طالبها، نگرانیهای بسیاری در حوزه فرهنگ و میراث مشترکِ دو کشورِ ایران و افغانستان احساس میشود و دلیل آن این است که طالبها، در گذشته، در ارتباط با نمادهای زبان فرهنگی رفتارهای بسیار متفاوتی داشتهاند. برخورد آنها با یکی از نمادهای بزرگ تمدن افغانستان؛ بودا، نشان داد که مخالف تمام ارزشهای تاریخیاند و رفتارشان در ماههای اخیر نشان میدهد که نگاهشان قومی و فارسیستیزانه است و در حالی که خود را بیشتر ایدئولوژیک میدانند اما برخوردشان قومی است. در مجموع عملکرد آنها نشان میدهد که در برابر زبان فارسی و حوزه فرهنگ، از خود گذشت ندارند و تعامل نشان نمیدهند.»
داود قَیومی همچنین افزود: «تصور میکنم در درازمدت، در برابر زبان فارسی تلاشهایی انجام شود تا از یک سو در حاشیه قرار بگیرد و از سوی دیگر ارزش آن در سطح جامعه کمرنگ شود. هرچند وقتی سیر حیات زبان فارسی را در طول تاریخ افغانستان بررسی میکنید، میبینید که زبان فارسی با توجه به ظرفیتش، تنها زبان یک قوم نبوده و زبانی فراقومی بوده است. حتی در بحث سواد و خصوصا ارائه مفاهیم و تولید اندیشه، جدا از آن دسته از ساکنین افغانستان که به زبان فارسی صحبت میکردند، کسانی که میخواستند در حوزه معارف و دانش پیشرفت کنند به دنبال این بودند که دانششان از مسیر این زبان بیشتر شود.»
او در پایان این بخش از صحبتهایش گفت: «به گمانِ من طالبها توانایی برخورد با زبان فارسی را ندارند اما تلاش میکنند نقش آن را در محیطهای گوناگون، در دانشگاهها و مراکز فرهنگی کمرنگ کنند و میدانند کمرنگ ساختن زبان فارسی در کوتاهمدت و میانمدت کاری دشوار است اما در درازمدت شدنی است.»
مژگان نظری از دیگر حاضران در این گفتوگو بود که صحبتهای خود را در مورد موضوع مطرحشده چنین آغاز کرد: «مخالفت طالبان با هویت زبان فارسی و هویت فارسیزبانان افغانستان است. چیزی که ما در درازمدت، در طول حکومت قبلی افغانستان هم بارها و بارها شاهدش بودهایم. در این مدت کسانی کوشیدند روی فرهنگ و زبان فارسی کار کنند و چه در داخل افغانستان و چه در بیرون از آن، بارها بر سر واژهها جنگیدند و مبارزه کردند. مخالفت اینها، مخالفت ریشهای است و از اول در ساختار و بدنه طالبان وجود داشته است و هنوز هم وجود دارد. آنچه آنها بهعنوان زبان رسمی اعلام کردهاند زبان پشتو است بیتوجه به این که به هر حال مردم افغانستان آن درصد که تاجیکند، مردم هزاره و... با زبان فارسی سخن میگویند و نمیشود انکارشان کرد و نادیدهشان گرفت و طالبان بدون در نظر گرفتن فارسیزبانان نخواهند توانست حکومتی در افغانستان داشته باشند. فعالیتهایی که پیش از روی کار آمدن طالبان انجام میشد، از جمله چاپ نشریهها به زبان فارسی، چه به صورت خصوصی و دولتی متوقف شدهاند. من با بخشی از ناشران و انتشارات فعال در افغانستان در ارتباطم و میبینم که فضای کتابفروشیها کاملا تغییر کرده است و این فضا اصلا فضایی نیست که مثل سابق بتوانید آزادانه درخواست کتابهایی به زبان فارسی داشته باشید. رویکرد طالبان، رویکرد فارسیستیزی بوده، هست و خواهد بود. البته که این فارسیستیزی در دو دهه گذشته هم وجود داشته است اما خوشبختانه فعالان فرهنگی، جوانانی که در این حوزه کار میکنند، نویسندگان، شاعران و ادیبان افغانستان حداقل نگذاشتند دستاوردهایی که پیش از این بوده است از دست برود ولی متاسفانه طالبان هیچگاه حضور فارسیزبانان را در کنار خود نپذیرفتند و نخواهند پذیرفت.»
سیدحکیم بینش دیگر سخنران حاضر در این کلابهاوس بود. او صحبتهایش را اینطور آغاز کرد: «آنچه تا به حال دیدهایم موجب نمیشود بتوانیم آینده روشنی را در این حوزه متصور شویم. در واقع وقتی به پیشینه طالبان نگاه میکنیم و عملکرد فعلی آنها را هم میبینیم افق دیدمان نسبت به آینده زبان فارسی تیره و تیرهتر میشود. من از مسائلی که در صحبتهای دوستان مورد اشاره قرار گرفت، میگذرم و به مسئله کوچ اجباری و جایگزینکردن بعضی از مردم با مردمِ دیگر میپردازم. این که ما کسانی را در ولایت دایکندی، پنچشیر، بدخشان و دیگر ولایات میشناسیم که از خانه و کاشانه خود کوچانده میشوند و کسان دیگری جایگزین آنها میشوند که فارسیزبان نیستند و به زبان پشتو صحبت میکنند و این مسئله یا رخ داده و یا در حال رخ دادن است. کوچ اجباری و تغییر آرایش جغرافیایی و تغییر منطقه به لحاظ زبانی در آینده دور و نزدیک میتواند زبان فارسی را پس براند.»
غفران بدخشانی هم در این مورد چنین گفت: «اکثریت مطلق مردم افغانستان به پشتو حرف نمیزنند و زبان حاکم در افغانستان زبان پارسی است، زبان میانتباری زبان پارسی است، زبان دولت، زبان پارسی است. زبان مکتبومدرسه، زبان دانشگاه، زبان علم، زبان پارسی است و اینها، طالبان اگر توان میداشتند که تمام کارشان را با زبان پشتو انجام دهند، زبان فارسی از همین فردا منع میشد. شما اکنون در حال حرف زدن در مورد طالبان هستید اما در دوره دموکراسی، در دوره آقای کرزی، در دوره آقای غنی و... هم واژههایی مانند دانشگاه، دانشکده، دانشمند و... منع بودند و به خاطر بلندکردن لوحه دانشگاه در کابل، جوان بدخشانی و جوان بلخی به قتل رسیدند و جان باختند. اینها لوحه را بالا کردند و لوحه دوباره پایین شد. طالبان کوشیدند به تمام بذرهای هویتی ما، به هویت غنی و باشکوه خراسانی ما، به هویت ایرانی ما، به هویت تباری ما، به هویت بومی و اصلی ما که ما را به یک تمدن بزرگ گره میزند که در آنجا قابل انکار نیستیم تیشه بزنند و بخشکانندش.»
آیین و میراث مشترک ایران و افغانستان؛ نوروزی که طالبان ممنوعش میکنند
تجلیل از نوروز در افغانستان، با آن که پیشینه بسیار طولانی دارد اما همواره با چالشهایی نیز روبهرو بوده است. عدهای در افغانستان تلاش کردهاند نوروز را یک پدیده غیر اسلامی معرفی کنند و افغانها را از تجلیل آن بازدارند. گروه طالبان در زمان حاکمیت بر افغانستان، از برگزاری جشن نوروز جلوگیری میکردند و پس از فروپاشی نظام طالبان نیز، گروهها و حلقههایی همواره مخالف این مراسم بودهاند.
قیومی در این مورد چنین گفت: «امروز در افغانستان گروهی افراطی مسلط شده است که نه به فرهنگ باور دارد و نه به تعامل و سیاست سرکوب را در پیش گرفته است. یکی از نمادهایی که با میراث فرهنگی مشترک ایران و افغانستان ارتباط میگیرد نوروز است. گروههای افراطی و مذهبی که افکارشان و طرز دیدشان با طالبان نزدیک است از مخالفین سرسخت برگزاری مراسم نوروز در افغانستان هستند و همیشه چالش ایجاد میکنند اما با توجه به ظرفیت، قدرت و توانمندی جامعه مدنی و نیروهای روشنفکر همهساله از نوروز پاسداری و این جشن باشکوه در کابل، بلخ، هرات و... برگزار میشود. بدون شک این نگرانی وجود دارد و ممکن است با توجه به حضور طالبان در افغانستان بعد از این امکان برگزاری جشن نوروز محدود شود و قطعا طالبان همسو با گروههای افراطی، خصوصا گروههای تکفیری، مخالف هر نوع پاسداری از نمادهای فرهنگی مانند نوروز و برگزاری آن هستند.»
بینش نیز در این مورد چنین گفت: «آن چه در چند ماه اخیر شاهد بودهایم این است که بعضی از مراسمهای محلی و شخصی مانند عروسی نیز با واکنشهای تند طالبان روبهرو شده است اما به عنوان مثال در مورد محرمی که گذشت اینگونه نبود، طالبان رویه خوبی را پیش گرفت و امنیت مردم را تامین کرد و مثل سالهای پیش در عاشورا و تاسوعای حسینی وقایعی تلخ مثل انفجار و انتحار را شاهد نبودیم. طالبان اگرچه در شهرهای مختلف در این مراسم مشارکت کردند اما در هرات و در برخی جاهای دیگر پرچم عزاداران حسینی را پایین آوردند و این نشان میدهد که آنها راست نمیگویند و اگر واقعا راست میگفتند به دنبال این بودند که مردم آیینهای خودشان را برگزار کنند. رفتار طالبان با اعیاد قربان و عید فطر به گونهای متفاوت با عید نوروز است و به عید نوروز روی خوش نشان نمیدهند.»
بدخشانی هم در این مورد چنین گفت: «ما هزار و چهارصد سال است که مسلمانیم اما پیش از این هم در این خطه بودهایم ما موسیقیمان مشترک است، ما نانمان مشترک است، ما لباسمان مشترک است، ما دردمان مشترک است، ما سرنوشتمان مشترک است، ما آینده و گذشتهمان مشترک است و در این میان میبینید که ناصرخسرو سرانجام که در خراسان جا بر او تنگ میشود به بدخشان میرود. اسلام خراسانی، اسلامی که در آشتی است با هستی و با زندگی، اسلامی که در آشتی است با موسیقی، با زیبایی، مسلما اسلام ما همینگونه بوده و با خوانش تاریخی عربیاش هم متفاوت بوده است و ما هنوز هم این فرق را میبینیم و میبینیم که در سی، چهل سال گذشته برخی خوانشهای افراطی که خواستگاهشان هم معلوم است از کجا و با چه هدفی به سرزمین ما آمدند. ما در ۲۰ سال گذشته برای نخستین بار با گروهی روبهرو شدیم که میگوید نوروز حرام است و اشاره میکند و چند حدیثی میآورد از حضرت پیغمبر که این جشن ترویج آیین گبر و زرتشتی است و اینها در تضاد با ارزشهای اسلامی است. در حالی که از مشهد تا بدخشان، از خراسان تا خجند و توس و خلاصه هرکجا روییده نوروز، از خراسان بزرگ است که مسئله نوروز در آن تجلیل میشود و محدود به افغانستان و تاجیکستان و... هم نیست و با آمدن طالب هم از بین نمیرود هرچند محدود میکنند. ما باید این آیینها را جدی بگیریم و به قول فریدون مشیری: صحبت از پژمردن یک برگ نیست/ فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست/ فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست/ فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست/ در کویری سوت و کور/ در میان مردمی با این مصیبتها صبور/ صحبت از مرگ محبت، مرگ عشق/ گفتوگو از مرگ انسانیت است... طالب با شمشیر آخته برگ را نمیخشکاند، جنگل را بیابان میکند و در برابرش مسئولیم.»
این موارد را به سران نظام ایران بگویبد از مردم عادی که کاری از دست بر نمی اید..