محبوبترین لاتها و اراذل سینمای ایران
در اینجا نگاهی به برخی لاتهای نمایشی محبوب این سالها انداختهایم.
با نگاهی گذارا به آثار نمایشی تولید شده در سالهای اخیر متوجه خواهیم شد که ظاهرا فرهنگ «لات»ها و «جاهل»ها که در فیلمفارسیهای قبل از انقلاب جایگاه ویژهای داشت حالا دوباره در حال بازتولید است. آن لاتها البته مملو از مولفههایی چون جوانمردی پ معرفت و مضامینی از این دست بودند و این لاتها امروزی اما خب نسخههای آپدیت شده قبلیها هستند. توجه جامعه به قهرمانانی که به نوعی از دسته اوباش هستند، شاید نشاندهنده خشمی باشد که زیر پوست شهر است و هر لحظه آماده انفجار! ظاهرا عده زیادی از مخاطبان سینمای ایران، همانهایی هستند که تجلی انفجار خشمشان را در کاراکترهایی به اصطلاح «بیکله» میبینند. در اینجا نگاهی به برخی لاتهای نمایشی محبوب این سالها انداختهایم.
۱- مفتاح / میخواهم زنده بمانم
کاراکتر مفتاح در میخواهم زنده بمانم با بازی مهدی حسینینیا با حضور در فضای رعبآور و افرادی که در احاطه او بودند توانست به عنوان یک «بدمن» اصیل در نمایش خانگی ماندگار شود. فضای سریال مربوط به دهه 60 بود و با چهرهپردازی مناسب و همچنین طراحی صحنه درست به ویژه در موقعیتهایی که فضا به سمت مفتاح و همدستانش میرفت جلوهای حقیقی را برای مخاطب ترسیم میکرد.
۲- هاشم / شنای پروانه
ما در این فیلم با شخصی گنده لات به نام هاشم (امیر آقایی) طرف هستیم که محلهای را در اختیار خود دارد اما به خاطر قتل همسرش به زندان میافتد و حال از برادرش با بازی جواد عزتی که بر خلاف هاشم روحیه لات منشی ندارد میخواهد تا مقصر اصلی رخ دادن چنین اتفاقی را پیدا کند. . امیرآقایی تمام تلاش خود را کرده است که از لحاظ حرف زدن و حرکات، خود را مثل لاتها کند ولی نتیجه کار زیاد چشمگیر نبوده است. اما از لحاظ گریم، چهره امیر آقایی بسیار شبیه به لاتها شده است و گریم عالیای روی او اجرا شده است.
۳- شکور / مغزهای کوچک زنگزده
مهمترین نکته فیلم سیدی فضاسازی خوب آن است. آن حلبیآباد حاشیه شهر ملموس و باورپذیر از کار درآمده است. از طرف دیگر به همان اندازه هم هالیوودی و خشن است.شکور یکی از آن کاراکترهای فرعی فیلم است که در حد لازم به او پرداخته میشود. منظور این است که سعی نشده نقطه مقابل خشونتش مثلا وجوه انسانیاش را هم ببینیم.مدت کوتاهی که شکور در زندان است شاهین این فرصت را پیدا میکند که تصور کند خودش چوپان شده است. میتواند تصمیم بگیرد. اما واقعیت اینجاست که گوسفندهای بیمغز همیشه همانطور باقی میمانند. او پولهایی را که از شکور گرفته از دست میدهد. نمیتواند به آن بچههای بیچاره که شکور جمع کرده تا بعدتر در آشپزخانه برایش کار کنند، کمک کند. در نهایت از میان همه آنها یک کودک را برمیدارد.
۴- صابر ساقی / سیاوش
مجید صالحی گویا ساخته شده صرفا برای بازی در نقش صابر ساقی. تجربهی صالحی در ایفای نقشهای کمدی موجب شده ته مایهی طنزی نیز به شخصیت صابر اضافه شود که انصافا خوب از آب درآمد. شخصیت صابربرادر سیاوش است که هر دو در جنوب شهر و با منش و مرام خاص جغرافیای منطقهی خود بزرگ شدهاند.صابر که به واسطهی چکهای برگشتی به زندان افتاده است، با این که ظاهر الواتهای بزن بهادر را دارد اما به ارزشهایی پایبند است که شایستهی احترام است. یکی از این ارزشها خانواده است. صابر وقتی که از زندان آزاد میشود میفهمد که همسرش به صورت غیابی از او طلاق گرفته و حالا خواهان بازگشت دخترش است.
۵- اسد / صحنهزنی
اسد (بهرام افشاری) در نقش رئیس گروه، با ظاهری رعبآور و خوفناک کمتر از بقیه حرف میزند و کارش تهدیدکردن است. او شخصیتی پیچیده و زندگی سختی دارد و میخواهد با پول این کار به هدفش یعنی پیدا کردن دخترش برسد. اسد با بازی بهرام افشاری قرار است در طول فیلم شخصیت ساکت و درونگرایی باشد که در نهایت در چند سکانس پایانی طغیان میکند و خشم فروخورده ی چند سالهاش را بروز میدهد اما در این میان، برخی سکانسها نه تنها این روند را برهمزده بلکه کارکرد چندانی هم ندارند از جمله تلاش نه چندان موفق برای ایجاد فصل مشترک میان لیلا جاویدی(مهتاب کرامتی) و اسد و نزدیک کردن آنها به یکدیگر که به پیشبرد قصه کمکی نمیکند یا اصرار لیلا برای زنده ماندن بچه و توضیحات چند جملهای او دربارهی شباهت شرایط خودش و زن باردار که آنطور که باید نه قانع کننده است و نه تاثیرگذار.
۶- علی گرگین / یاغی
محمد کارت، که پیشتر هم علاقهی زیادش به ناهنجاریهای اجتماعی را نشان دادهبود، این بار هم سراغ دستمایهای اینچنینی رفته است؛ این بار هم با کسانی سروکار داریم که در محلههای فقیرنشینِ شهر زندگی میکنند و زندگی و کسبوکارشان چندان به هنجارهای معمول تناسبی ندارد. این تمایل را در ساختههای قبلیِ کارت هم سراغ داشتیم. بازی عباس جمشیدیفر در سریال یاغی بیشتر به چشم آمده. او در نقش «علی آقا گرگین» در چند سکانس توانسته بازی جذابی از خود به نمایش بگذارد. او که با امیر جعفری سروکار دارد صاحب یک کمپ اعتیاد است و به خوبی جلوههای جاهلیت را در اثر نمایان میکند.
۷- افرا / ملکه گدایان
سریال ملکه گدایان در زمینه مسائل اجتماعی برخلاف داستانش سعی میکند حرفهای متفاوتی بزند. مسئله کودکان کار یا تکدی گری آن زیرلایه مفهومی است که سریال تلاش دارد دربارهاش سخن بگوید. باران کوثری با کاراکتر «افرا» در این مجموعه حضور دارد که سرپرستی کودکان کار را به عهده گرفته. او با لحنی خاص و تیپیکال و حتی قلدرمآبانه توانست یکی از معدود بازیهای خوب این سریال را به نمایش بگذارد.