به روایت همسر مضروب؛
ماجرای شلیک مامور گشت ارشاد به ملیپوش بوکس ایران در پارک پردیسان تهران
«ماریا عارفی و همسرش رضا مرادخانی به همراه دخترشان، روز هشتم اردیبهشت 1401 در پارک پردیسان تهران به قصد ورزشکردن در حال قدمزدن بودند که ورود گشت ارشاد، تذکر بابت حجاب و درگیریهای پس از آن بین این خانواده و مأموران گشت ارشاد، به شلیک گلوله ختم میشود.»
روزنامه شرق نوشت: سهنفری به دفتر روزنامه آمدهاند؛ زن، شوهری که به سختی پلههای دفتر روزنامه را بالا میآید و دختر 11ماههای که در آغوش مادر است. هشتم اردیبهشت با آنها تماس گرفته بودم تا درباره حادثهای که گفته میشد در پارک پردیسان برایشان رخ داده با آنها گفتوگو کنم. به خاطر حادثه رخداده در پارک، در بیمارستان و درگیر جراحی بودند و گفتند شرایط گفتوگو ندارند.
چند روز بعد مجددا تماس گرفتم، این بار گفتند که نمیخواهند فعلا حرفی دراینباره بزنند و اجازه میدهند تا روند قانونی شکایتشان طی شود؛ اما اکنون چند روزی است که تصمیمشان تغییر کرده است.
پرونده شکایتی که بابت شلیک یکی از نیروهای گشت ارشاد به مرد این خانواده شده بود، نه تنها پیش نمیرفت، بلکه با سویههایی روبهرو شد که این خانواده ترجیح دادند ماجرا را با رسانهها در میان بگذارند.
مرادخانی که سالها بوکسور تیم ملی ایران بوده و مدالهای آسیایی و جهانی متعددی در کارنامه ورزشیاش دارد، حالا و پس از آن حادثه نهتنها زندگی ورزشیاش با خطر روبهرو شده بلکه معاش خانوادگی آنها نیز که با تکیه بر مربیگری بوده، مورد تهدید واقع شده است.
آنها چیزی نمیخواهند جز اجرای عدالت. بار اصلی این گفتوگو بر عهده ماریا است و در بخشهایی از مصاحبه، نظرات مضروب این حادثه یعنی رضا را خواهید خواند.
مشروح این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
از دقایقی پیش از حادثه شروع کنیم.
ساعت 6 یا 6:30 روز هشتم اردیبهشت امسال بود که ما یک بعدازظهری مثل همیشه عصرها که شوهرم از سر کار میآید، برای اینکه حال و هوایی عوض کنیم، برای پیادهروی رفتیم. ماشین را پارک کردیم و برای پیادهروی و ورزش راهی شدیم.
کلاه سرتان بود؟
نه. روسری بود. کاش کلاه سرم بود. روسری سرم بود. ما خودمان چند سال است داریم در این سیستم زندگی میکنیم. در تیم ملی کشوری بودیم و به مسابقات خارج از کشور رفته بودیم که همیشه باید اصول را رعایت میکردیم. خودتان میدانید که تیمهای ملی چطوری هستند، اصلا نباید حجابت مشکلی داشته باشد، در مسابقات حتی یک لحظه مقنعه نباید از سرمان بیفتد. نمیآییم سر لخت به خیابان برویم که.
همسرم هم که سالها ملیپوش بوکس ایران بوده و مدالهای آسیایی زیادی برای ایران به دست آورده است. همه موازین مرتبط با قوانین کشور را هم میدانیم. همان روسری را آن مرد موقع درگیری به راحتی از سرم کشید و دوباره خانمهایی که در اطراف بودند روسری من را از زمین برداشتند و به من دادند.
اجازه بدهید قدم به قدم پیش برویم. شما وارد پارک پردیسان شدید و چند دقیقه بعد چه اتفاقی افتاد؟
ماشین را پارک کردیم و شاید صد قدمی راه رفتیم و از قسمت ورودی باغوحش وارد پارک شدیم و داشتیم با همدیگر صحبت میکردیم. محو حرفهای خودمان بودیم. به قول معروف شاد و شنگول رفته بودیم یک هوایی عوض کنیم. چند لحظهای رضا دو قدم از من جلوتر رفته بود که ناگهان یک ماشین جلوی من ایستاد، از این ماشینهای گشت ارشاد. خانمی که لب پنجره بود گفت: خانم کد ملیتان را بدهید؟ گفتم کد ملی من؟ برای چه؟ گفت حالا شما بدهید، الان معلوم میشود. من همینطوری ترسیدم و گفتم برای چه؟ بعد همسرم برگشت. گفت خانم فقط میخواهیم استعلام کنیم ببینیم مشکل اخلاقی داری یا نه؟ گفتم چه مشکل اخلاقیای؟
همان موقع گفتید که ورزشکار تیم ملی هستید؟
بله. همان موقع گفتم هم اسم من و هم اسم همسرم را در گوگل بزنید، مشخص میشود چهکاره هستیم. نیامدیم در خیابان علافی کنیم. اسمم را بزنی نیازی به کد ملی ندارد. بعد شوهرم گفت چه شده؟ گفتم میگوید کد ملی بده ببینم مشکل اخلاقی داری یا نه! شوهرم گفت چی؟ خانم من چه مشکل اخلاقی داشته باشد؟ خیلی به شوهرم برخورد. همین لحظه یک مأمور آقا از جلو پیاده شد. در را باز کرد و گفت آقا! شما بیا اینور و دخالت نکن. داره با خانمت حرف میزنه! همسرم گفت که خودت میگویی خانمت، پس به من ربط دارد. خانم من چه مشکل اخلاقی دارد؟ من داشتم به خانمه میگفتم خانم! تو رو خدا روز ما را خراب نکنید. ما آمدیم پیادهروی و یک هوایی بخوریم. چرا بیخودی گیر میدهید؟
رضا خودش خیلی روی این قضیه حساس است. ما یک سال و خردهای برای مسابقات در ترکیه زندگی کردیم. شوهرم در آنجا برای تیم فنرباغچه مسابقه میداد و من آنجا هم حجاب داشتم. حتی شوهرم اجازه نمیداد با آستین کوتاه در باشگاه تمرین کنم. من در آنجا بدون حجاب نبودم. بعد من چطوری بیایم بیرون بدون روسری پیادهروی کنم؟
چند نفر بودند؟
دو آقا و چهار خانم. کمکم همه پیاده شدند. یکی از آقایون با لباس شخصی بود و یکی هم لباس نظامی به تن داشت (لباس سبز). بعد همه پایین آمدند و رضا گفت: نه، میخواهم بدانم خانم من چه مشکلی دارد؟ اگر چیزی هست من باید بدانم دیگر. همسرش هستم. اصلا قانون هم این را میگوید؛ میگوید دفاع از همسر مشروع است.
رضا: تازه به جز همسرم دختر کوچکمان هم در آغوش ماریا بود. مثلا خانوادگی برای یک فعالیت سالم به پارک رفته بودیم.
درگیری از کجا جدی شد؟
مشغول همین حرفها بودیم که همان کسی که لباس نظامی به تن داشت جلو آمد و به رضا گفت: میگویم به تو ربطی ندارد. به شوهرم گفت خیلی داری حرف میزنی. شوهرم هم گفت این چه طرز حرفزدن است؟ من فقط میپرسم همسرم چه مشکلی دارد؟ اینجا بود که همان فرد دست به اسپری برد. من که این صحنه را دیدم، ترسیدم.
گفتم آقا یعنی چه؟ چرا دستت را سمت اسپری فلفل میبری. این را که گفتم اسپری را سر جایش برد. آقای دیگری هم که با آنها بود، لباس شخصی (لباس سرمهای) داشت و همشهری خودمان هم بود.
از کجا فهمیدید همشهری شماست؟
رضا: من به خانمم به لُری گفتم که آرام باش و چیزی نیست.
بعد به رضا گفت که اینها به شما گیر دادند، یک معذرتخواهی کنید و بروید تمام شود. رضا هم گفت با اینکه کاری نکردم؛ اما به هر حال خانواده هستیم و بهتر است ادامه پیدا نکند. اگر صدایم را یک مقدار بالا بردم معذرتخواهی میکنم، تمام شود.
رضا رفت پیش آن مأمور مرد گفت: من کاری نکردم اما معذرت میخواهم؛ ولی طرف ولکن نبود. گفت: نه، تو خیلی ادعای گردنکلفتیات میشود، گول هیکلت را نخور. پررو شدی و هِی داری (دور از جان رضا) زرزر میکنی. بعد من گفتم آقا! چی داری میگی؟ همینطور یک حرف زشت به من زد (حالا جایش نیست اینجا بگویم) و بعد گفت دهنت را ببند. رضا هم برگشت گفت: خودت دهنت را ببند.
این را که گفت –ضارب که اسپری را آماده کرده بود- شروع کرد به اسپریزدن سمت ما. جفت هم ایستاده بودیم و دخترم هم در آغوشم بود. آن فرد اسپری را دو، سه بار آورد و به سمت رضا پاشید که روی سر دخترم و روی دهن من هم ریخت که تا پایان شب همه دهنم میسوخت. رضا هم که تحت تأثیر اسپری فلفل چشمهایش را گرفت و افتاد زمین.
رضا: فقط میترسیدم نکند در چشم زن و بچهام هم اسپری بزند. از این به بعد دیگر رضا با چشمان بسته با آن مرد با هم گلاویز شدند. من هم داشتم جیغ و داد میکردم. آن مردی که بار اول وساطت کرده بود، رفت جدایشان کرد. رضا هم اصلا نمیدید. دیگر مردم هم جمع شده بودند و جیغ میزدند. زنها و مردها همه داد و بیداد که جوان مردم را زدند و فلان. نیروهای گشت ارشاد که رفتند مردم را متفرق کنند و اجازه ندهند فیلم بگیرند، رضا از زمین بلند شد و هی تلوتلو میخورد؛ چون چشمهایش جایی را نمیدید. مدام من را صدا میکرد.
دخترتان هنوز در آغوش خودتان بود؟
نه. زنی از بین مردم آمد و دخترم را گرفت؛ چون خانوادههای دیگری هم آنجا بودند و بچههای کوچک هم جمع شده بودند.
رضا: خدا رحم کرد به بچهها تیر نخورد.
چه زمانی فرد مذکور دست به اسلحه برد؟
من نفهمیدم چه شد. فقط یک لحظه به خودم آمدم و صدای تیر شنیدم. مأمور مردی که وساطت میکرد خیلی آدم درستی بود. فریاد میزد: شلیک نه، شلیک نه، تیراندازی نکنید، هی داشت اسمش را میگفت که تیراندازی نکن، تیراندازی نکن. اما آن مأمور اصلا گوش نمیداد. تیر اول را هوایی زد. فکر کردم همین است و خواسته ما را بترساند؛ اما دومی و سومی را هم زد.
سه تا تیر هوایی بود؟
نه، فقط تیر اول هوایی بود.
رضا: من صدای تیر اول را که شنیدم همان اطراف بودم، ولی جایی را نمیدیدم. صدای تیر اول را که شنیدم برگشتم به سمت صدا که تیر دوم را از پشت به من زد.
فاصلهتان چقدر بود؟
رضا: حدود دو متر. وقتی تیر خوردم و جایی را نمیدیدم در شوک بودم که باز هم شلیک کرد و یک تیر دیگر هم به پایم خورد.
همین که دیدم رضا تیر خورده، من هم خودم را که مأمورها من را گرفته بودند، رها کردم و بدوبدو به سمتشان رفتم. دیدم مأمور بالای سر رضا رفت و کُلت هم دستش بود؛ ناگهان خودم را روی مرد (که روی همسرم روی زمین بود) پرت کردم و او را هل دادم و او هم به زمین خورد.
زمین که خورد، دستم را مقابل لوله تفنگش گذاشته بودم. با خودم میگفتم اگر به دستم تیر بزند که نمیمیرم؛ ولی حداقل تیری به سر یا قلب رضا برخورد نکند. تعداد تیرها وقتی زیاد شد، حتی فکر کردم مشقیاند؛ ولی مشقی نبودند و تیرها به آسفالت برخورد میکردند. سپس همان مردی که لباس شخصی داشت، آمد مرد با لباس نظامی را بلند کرد و رفت؛ اما مگر ول میکرد؟ افتاده بود دنبال یک زنی که از صحنه فیلم گرفته بود.
رضا: گوشی بیشتر آدمها را گرفتند و همه چیز را پاک و موبایلها را ریستفکتوری کردند؛ اما در اندک ویدئوهای بهجامانده کاملا معلوم است که همان آقا دارد میرود دنبال خانمی که گوشیاش را بگیرد. دیگر خون از پای رضا میرفت و من هم بالای سرش گریه و زاری کردم و مردم هم همینطور دورمان بودند. اول که با هم درگیر بودیم، اصلا کسی جرئت نکرد نزدیک رضا شود. خب به هر حال مردم میترسند دیگر، تیر است، میکشد.
بعد که تمام شد و رضا روی زمین نشسته بود، همه دور رضا حلقه زده بودند و میگفتند زنگ بزنید آمبولانس و بعد مثلا میگفتند آب نخور. بعد دیدم از شکمش هم خون میرود که اینجا دیگر واقعا ترسیده بودم تیر به جای خطرناکی خورده باشد. همین لحظه ضارب که کمی مردم را متفرق کرده بود، دوباره سمت ما برگشت. ناگهان دستبند را آورد که دست رضا را ببندد؛ اما همان آقایی که وساطت میکرد، گفت دیگر دستبند نزن. مردم هو کردند که میخواهی دستبند بزنی؟
رضا میگفت میخواهی به من دستبند بزنی؟ دستش را که اینطوری کرد و یک دستش را با دستبند بست و دومی را نگذاشتیم ببندد و همینجوری معلق بود. دیدم با لگد به صورت رضا زد. در تمامی این لحظات رضا تمام تلاشش را میکرد که بیهوش نشود و اتفاقی برای ما نیفتد.
رضا: تورو خدا این نحوه امر به معروف و نهی از منکر است؟ چند ثانیه بعد آن مرد آمد و دستبند را باز کرد و گفت الان آبرویمان میرود. دیگر خلاصه خیلی منتظر آمبولانس ماندیم.
خودشان هی زنگ میزدند، مردم زنگ میزدند و خود مأمور (آقای لباسشخصی) زنگ زد. آمبولانس آمد و رفتیم. تکنسینهای آمبولانس چشمهای رضا را شستوشو دادند. رضا گفت چشمهایم دارد میسوزد. گفتند تکان نخور. با یک سرم مدام چشمهایش را شستوشو میدادند و من هم بالای سرش نشسته بودم. آنها هم تعجب کرده بودند. هی میپرسیدند گشت ارشاد هم مگر تیراندازی میکند؟
کدام بیمارستان رفتید؟
بیمارستان رسول اکرم در خیابان ستارخان؛ چون نزدیکترین بیمارستان آن منطقه بود. ما را به آنجا رساندند. بعد از پنج دقیقه یا کمتر، تمام آنجا شد مأمور. نه لباس نظامیها؛ همهشان لباس شخصی بودند. من پشت در اتاقی که رضا بود، ایستاده بودم و داشتم گریه میکردم. چند مرد پیشم بودند که لباس شخصی بودند؛ ولی خب از چهرهشان معلوم است که آدم معمولی نیستند. نمیدانستم اصلا چه کسانی هستند. گفتم شاید همراه مریض هستند. آن موقع استرس داشتم، الان یادم میآید چه کسانی بودند.
هی میآمدند میگفتند خانم، اشکال ندارد، یک وقت فیلمی چیزی بیرون ندهیها، به خدا برایتان بد میشود و دردسر است. گفتم گوشی من را که آن مرد گرفت و پرت کرد. من فکر کردم شکسته، ولی بعدا یکی از خانمهایی که آنجا کمک میکردند و وسیلههایمان را جمع کرده بودند، گوشی را آوردند به من دادند. گفتم گوشی من را آن آقا گرفته و اصلا فیلم نگرفتم. اگر هم فیلمی بیرون بیاید، من نیستم. مردم همه آنجا فیلم گرفتند. گفت نه، اگر از طرف شما باشد فردا برای شما بد میشود. هی داشت غیرمستقیم تهدید میکرد.
من به یکی از آشناهایمان زنگ زدم و گفتم من یک وکیل میخواهم. سریع تلفنی یک وکیل به من معرفی کرد. بعد وکیل شماره بازرسی کشور را داد و گفت فعلا به بازرسی نیروی انتظامی زنگ بزن و آنها را در جریان بگذار. اما بعد از تماس فهمیدم خودشان قبل از تماس من آنجا آمده بودند. نمیدانم چه کسی به آنها خبر داده بود.
میگفتند آرام باش، چیزی نیست، ما پشت شما هستیم، کنارتان هستیم و چیزی نشده. گفتم آقای قاضی! چیزی نشده؟ همسرم الان زنده است، یعنی باید میمُرد که میگفتید اتفاقی افتاده
یعنی از مسئولان بازرسی به بیمارستان آمده بودند؟
بله؛ همه آمدند.
خودشان را معرفی میکردند؟
اول نه ولی کمی بعد معرفی کردند. من پیش یکی از آنها رفتم؛ به پلیس نظامی که در کیوسک جلوی در است، گفتم من میخواهم شکایت کنم، کجا بروم؟ میخواهم به بازرسی زنگ بزنم. آن پلیس نظامی گفت اینها برای بازرسی هستند که آمدند و از من خواستند ماجرا را توضیح بدهم.
من برای پنج نفر توضیح دادم و فقط نوشتند. کمی بعد یک آقایی گفت از طرف نماینده دادستان است و خواست اظهاراتمان را بگیرد. همسرم بههوش بود و هنوز به اتاق عمل نبرده بودندش، چیزهایی را که میدانست، گفت. بعد پیش من آمدند که هفت، هشت،10 نفر با دوربین بودند. من و دخترم مدام گریه میکردیم.
میگفتند آرام باش، چیزی نیست، ما پشت شما هستیم، کنارتان هستیم و چیزی نشده. گفتم آقای قاضی! چیزی نشده؟ همسرم الان زنده است، یعنی باید میمُرد که میگفتید اتفاقی افتاده. میدانید ما این چند ساعت چه کشیدیم با این بچه؟ چه بلایی در این دو، سه ساعت سرمان آمد؟ چه چیزی به چشم خودم دیدم؟ خلاصه خیلی دلجویی کرد و گفت دخترم نگران نباش، من آمدم حرفهای شما را بشنوم.
این را چه کسی گفت؟
قاضیای که آمده بود.
نماینده دادستان بود؟
بله؛ گفت من قاضی این پرونده هستم. بازرسی هم با او بودند.
رضا: بالای سر من آمد و وقتی گفتم ما لُر هستیم. گفت من از غیرت شما خیالم راحت است. یعنی میدانست که اشتباه از طرف خودشان بود.
تا چه زمانی در بیمارستان ماندند؟
تا آخر شب که تقریبا دیگر همسرم عمل شده بود و همه مانده بودند ببینند چه میشود. چون دکترها یک حدسی زده بودند که اگر تیر به روده یا به مثانهاش خورده و رد شده باشد، مجبور میشوند روده را به سطح پوست منتقل کنند و این یعنی تا آخر عمر باید از سطح پوست مدفوع کند؛ آنهم کسی که 12 سال در تیم ملی و قهرمان بود و میخواست ورزش کند. فکر کنید دیگر ورزش تمام.
برادرهایمان رسیده بودند و نگران اینکه آیا جراحی کنیم یا نه که البته راه دومی هم نداشتیم. رضا را ساعت 11، 12 به اتاق عمل بردند و سه شب بیرون آمد. پزشکان گفتند تمام شکمش را باز کردیم و گشتیم، خدا را شکر به روده آسیب نزده. تیر هم از پشت خورده و از جلو خارج شده بود؛ چون فاصله شلیک کم بود.
رضا: گفتند چهار تا تیر خوردی. من نمیدانم؛ 10 تا تیر طرف من انداخت. یکی از پشت زده، یکی از جلو زده، دو تا از پا زده. دکتر که از اتاق عمل بیرون آمد گفت خدا را شکر دو تا را درآوردیم. این را به من گفت و من شنیدم. اما فردایش که آمدیم و گفتیم ما خلاصه پرونده را میخواهیم، گفتند اصلا تیر در شکمش نبوده!! این هم باز برای ما یک ابهام است.
یکیشان گفت فقط یک تراشه مانده در عضله. گفتیم دربیاورید، گفتند نه، مشکلی ایجاد نمیکند و بعدا ممکن است خودش به سطح پوست برسد و با یک جراحی کوچک دربیاید. قرار شد دو، سه روز در بیمارستان تحت نظر بماند و یک قسمت شکمش را هم پاره کرده بودند و یک شلنگ بهش وصل کرده بودند که تقریبا آن شلنگ تا 15 روز روی بدنش بود که خونآبه بیرون میآمد. فردا صبحش که من نبودم، همسرم گفت دوباره تیمی بالای سرم آمده بود. رئیس پلیس امنیت اخلاق کشور.
پلیس امنیت اخلاقی نیروی انتظامی؟
بله. امنیت اخلاقی نیروی انتظامی تهران. کلی دلجویی و معذرتخواهی کردند و گفتند نگران نباشید، خودمان پیگیر هستیم و هرچه هزینه باشد میپردازیم. آرامش کرده بودند که به کسی حرفی نزنی و... . چون رضا در تیم ملی است، کافی بود به فدراسیون یا به همتیمیهایش اطلاعرسانی کند. حتی میخواستند پست بگذارند که تو ورزشکار مملکت هستی نباید با تو چنین میکردند، چهار روز دیگر چطور میخواهی ورزش کنی، اما رضا گفته بود دست نگه دارید.
بعد از سه روز مرخص شدید؟
بله. عصر آن روز که میخواست مرخص شود، گفتند ما خودمان ترخیصش میکنیم. یک مأمور هم در آنجا گذاشته بودند. دو، سه ساعتی ماندیم که یک نامه از طرف همین پلیس امنیت اخلاقی آمد که به بیمارستان گفت این آقا مشکلی ندارد و اجازه دهید مرخص شود، ما با شما تسویه میکنیم.
یعنی پول را نیروی انتظامی داد؟
بله. طبق یک نامه محرمانه که از امنیت اخلاق کشور با یک ماشین فرستادند. یک مأمور هم آنجا منتظر بود که نامه برایشان آمد و بعد به ما گفتند شما مرخصاید.
بعد از اینکه به خانه برگشتید بازهم با شما در تماس بودند؟
بله. تا سه، چهار روز از یک شماره دو، سهرقمی به من، به برادرهای من و رضا زنگ میزدند و احوال میپرسیدند که آقارضا چطوره؟ مشکلی ندارد؟ بخیههایش چطوره؟ کلا تا سه چهار روز اول خیلی پرسوجو میکردند.
از چه سازمانها یا نهادهایی زنگ میزدند؟
مثلا آقایی به من زنگ زد و گفت از بازرسی نیروی انتظامی است. گفت اگر یک وقت کاری بود، این شماره من است و هر وقت تماس بگیرید ما هستیم. گفتیم خدا خیرتان بدهد. اتفاقا پیگیر هم بود. مثلا سر تأخیر بیمارستان زنگ میزد. اما این پیگیریها فقط یک مدت کوتاهی ادامه داشت. 10، 12 روز که از ماجرا گذشته بود، یک شب حال رضا بد شد و کیسهای که کنار شکمش گذاشته بودند پاره شد و خونآبه از شکمش بیرون میزد.
ما به اورژانس زنگ زدیم و گفتند ما برای این مورد به منزل نمیآییم. ساعت سه شب بود. ماشینمان از یک سمت خراب بود و رضا هم که اصلا نمیتوانست راه برود. دخترمان هم که خواب بود.
با یک دردسری پایین آمدیم و نشستم پشت فرمان. فردای آن روز زنگ زدم به آقای ... و گفتم دیشب اینطوری شده، شما گفته بودید به هر ارگانی که برویم و اسممان را بدهیم، آنها با ما بر سر مسائل درمانی حداقل همکاری میکنند، اما دیشب حتی یک آمبولانس هم برای ما نفرستادند. عذرخواهی کرد و گفت بازهم خدا را شکر که به خیر گذشته و خطر رفع شده است. بعد از این تماس هم دیگر خبری نشد.
در بیمارستان هم کسی به شما وعده همراهی و حمایت داد؟
در بیمارستان بعد از اینکه رضا از اتاق عمل بیرون آمد، ما بالای سر رضا رفتیم و یک مقدار خیالمان راحت شده بود که دیدیم دو مأمور دم در ایستادهاند. علت را پرسیدیم که مگر ما جرمی مرتکب شدهایم؟ گفتند نه، سوءتفاهم نشود، اینها آمدهاند که کسی برای شما دردسری درست نکند و برای حفاظت از شماست. بعد هم خواستند به دفتر سرهنگ ... در بیمارستان برویم. من و برادرم به طبقه پایین رفتیم که با او صحبت کنیم.
آقای ... هم کلی با ما صحبت کرد و ازقضا همشهری ما هم بود و دو ساعت با ما شروع کرد به زبان خودمان صحبتکردن و خاطره تعریفکردن. میگفت این یک اتفاق بود و ممکن است برای همه پیش بیاید. خیلی از ما دلجویی میکرد و میگفت نگران نباشیم. بعدتر فهمیدیم که ایشان، رئیس خود امنیت اخلاق است (فکر کنم برای قسمت غرب تهران) و آقای ضارب که رضا را زده بود نیز از نیروهای همین سرهنگ بود.
پس این گفتوگو هم با دعوت شما به آرامش و وعده حمایت گذشت؟
بله. مدام ما را به آرامش دعوت میکرد. البته برادرم خیلی گلایه کرد. میگفت بابا این مرد داشت میمرد. بچه کوچک همراه این خانواده بود. اگر تیر به قلب یا سرش میخورد، چه گِلی به سرمان میگرفتیم؟ برادرم خودش ورزشکار است و پنج طلای جهان دارد. هفت سال کاپیتان تیم پاس ناجا بود. میگفت من این همه زحمت برای این مملکت کشیدم، خواهر من را شما زیر سؤال بردید.
این مردی که به او شلیک کردید، 12 سال در تیم ملی زحمت کشیده است. آدمهای علاف و الکی نبودند که در خیابان ول بگردند. سرهنگ هم کلی معذرتخواهی کرد و به برادرم میگفت آقا میلاد ما از این به بعد حواسمان هست و هر وقت زنگ بزنید هستیم.
ما با وجود همه ساعات سختی که گذراندیم، آرام شده بودیم و گفتیم حتما جبران میکنند. حتی شب برادرم یک پست در اینستاگرام دراینباره گذاشت، ولی همسرم زنگ زد و گفت سریع بردار. فکر کنم دو دقیقه نبود که سریع پست را برداشت.
چه پستی گذاشته بود؟
شرح ماوقع بود. همین که یکی از ورزشکاران تیم ملی را در پارک زدند. همین.
هزینه بیمارستان چقدر شد؟
پنج میلیون و خردهای. از ما فقط کارت ملی گرفتند و تا شب زمان برد که نیروی انتظامی هزینه را پرداخت کند و ما هم ترخیص شویم.
پس از آن روند شکایت شما چطور طی شد؟
ما به دادسرای نظامی شکایت کردیم و فکر میکردیم نمیگذارند حق ما پایمال شود. سؤالهای زیادی از آنها کردند و من خودم سؤالها را دیدم. گفتند نیروی انتظامی یک هفته وقت دارند که پاسخ دهند.
برای تسریع در رسیدگی به پرونده نامه را آقای دالوند که وکیل ما بود خودشان شخصا به بازرسی پاوا فاتب تحویل داد. چند روز بعد که رفته بود پیش بازپرس، مشخص شد مهلت یک هفته تمام شده است و جوابی ندادند. ب
عد از پیگیری مشخص شد که پاوا نامه را به بازرسی فاتب تحویل داده است، به همین دلیل سراغ قاضی رفت و اینجا بود که مشخص شد آنها ادعاهایی خلاف واقع کردهاند؛ مثلا گفتند من اصلا روسری سرم نبوده یا با لباس آستین کوتاه و بدون حجاب بودهام. که خب ما شاهد داریم این حرفها واقعیت ندارد.
من با همان لباس در ماشین اورژانس نشستم. تکنسینها هم من را دیدند. در بیمارستان هم که کسی برایم لباسی نیاورد. بعد گفتند رضا اسپری را از پلیس گرفته بود.
رضا: همان شب بعد از این اتفاق که به بیمارستان آمده بود، همه مأمورها دیدند. ضارب اصلا 22-23 سالش بود. یک فرد ۲۲ساله همراه با اسلحه چطور باید اطلاعات لازم برای امر به معروف و نهی از منکر را داشته باشد.
همین ادعاها باعث شده سراغ رسانه بیایید؟
وکیل ما گفت نیروی انتظامی این موارد را برای بازپرس نوشته و شما در معرض اتهام قرار دارید؛ هم به اتهام کشف حجاب و هم احتمالا تمرد نسبت به مأمور نیروی انتظامی و از طرفی احتمال دارد پرونده را با قرار عدم صلاحیت به دادگاه عمومی ارجاع بدهند. من گفتم از همان روز اول هم چند خبرنگار به من زنگ زده بودند، اما ما هم شرایط خوبی نداشتیم و هم فکر میکردیم به حق ما رسیدگی می شود.
رضا: ما ماندیم و ماندیم و هرچند که به ضرر ما شد، ولی بالاخره گفتیم چون آمدند احترام گذاشتند و خواستند حرفی نزنیم، آرام باشیم. حتی ما سعه صدرمان خیلی بیشتر از آن چیزی بود که آنها انتظار داشتند. یک ماه تمام درد و رنج داشتیم و فقط خدا به ما رحم کرد. دو هفته شب و روز خواب نداشتم. همهاش صحنهها جلوی چشمم بود.
نابود شدم.
حتی قرار بود جلسهای با ما بگذارند. سرهنگ گفته بود تلفنی نمیشود و باید حضوری حرف بزنیم. قرار ملاقات داشتیم ولی هرچه زنگ زدیم جواب ندادند. ما که شخصیتمان را از سر راه پیدا نکردهایم. ما هم وقت داریم، زندگی داریم و وقتی میگویید فردا بیا یعنی فردا بیا دیگر. حتی پیامک هم به ایشان زدم که آقا! ما منتظر هستیم. قرار بود به ما یک ساعت ملاقات بدهید. حتی وکیل ما دادگاهش را به تعویق انداخت تا به این جلسه برسد اما دستمان را در پوست گردو گذاشتند.
سه روز اول مدام زنگ میزدند و حالمان را میپرسیدند. سه روز با شمارههای مختلف تماس میگرفتند اما به محض اینکه حال رضا کمی بهتر شد و آبها از آسیب افتاد، ما را فراموش کردند. این شد که تصمیم گرفتیم صدایمان را از طریق این رسانه داخلی به گوششان برسانیم بلکه از این طریق صدایمان را بشنوند.
الان توقعتان از آن ارگان که حالا اینجا نیروی انتظامی است، چیست؟
اول اینکه چیزی را که واقعا بوده، به نمایش بگذارند؛ یعنی طرف مأمور خودشان را نگیرند. چیزی را که واقعیت بوده، بگویند. ما شاهد داریم؛ شش، هفت نفر از خانمهای همانجا همان روز رفته بودند در کلانتری همان محل شکایت کرده بودند که اسمشان و کد ملیشان همهچیز هست. حتی دو نفرشان به پزشک قانونی رفته بودند.
ارتباطی با آنها دارید؟
شمارههایشان را دارم؛ ولی متأسفانه دو نفرشان که به آنها نامه داده بودند و به پزشک قانونی رفته بودند، گفتند که همسرمان گفته دیگر اجازه ندارید دنبال این قضیه بروید. نمیخواهم در این حاشیهها وارد شوید و شما زن هستید و ما با شما آن لحظه نبودیم، فردا مردم یک فکر دیگر میکنند. ترسیده بودند. گفتند دیگر ما دنبال این قضیه نیستیم.
رضا: چند نفر بعد از اینکه من به بیمارستان رفتم، به پاسگاه مرزداران میروند و آنجا شهادت میدهند. کد ملی و شماره تلفن و همهچیز را گذاشتند.
شغل شما هم بعد از آسیبهای جسمانی دچار مشکل شده است؟
من مربی هستم و همه درآمدم با همین کار میچرخد. حالا تا حدود یک سال نمیتوانم ورزش کنم. همه جا باید با کمربند باشم. شاید دیگر هیچوقت نتوانم در رینگ بوکس بروم. ما درخواست اشد مجازات را برای ضارب داریم.
شما درخواست غرامت هم کردید؟
صد البته. ما خیلی آسیب دیدیم. واقعا توقع داریم حق را به حقدار برسانند و حرفهایشان را پس بگیرند. واقعیت آن چیزی بوده که ما و تمام شاهدها تعریف کردیم. اجازه دهند عدالت اجرا شود.
اگر این امر به معروف و نهی از منکر است من حالم از آن بهم میخورد . یک کاری نکنید مردم هم مقابله به مثل کنند با شما
این دو نفر به همراه سه نفر دیگر بودند که از سه جهت و مخفیانه از ایندو در حال فیلم برداری بودند چرا فیلم آنها را برای اثبات ادعایشان ارائه نمیدهند ؟اگر فیلم کامل که توسط دوستانشان گرفته شده را ارائه دهند اطمینان دارید هر دو نفر محکوم نمیشوند؟
مامور مستقیم گشت ارشاد زنها هستند و نه مرد و حتی سلاح هم ندارند
همش داستان و دروغ ، چند روز دیگه میفهمید ...براشون متاسفم
من یبار نوشتم من حجابم کامل نیس یهو همه بهم حمله کردن تا زمانیکه دین ما از روی ظاهر باشه نه از روی باطن همینه که هس
این تیر انداز باید حبس طولانی شود
گشت ارشاد اول از مسئولین شروع کند !! آنهایی که با چندین پرونده تخلف قانون گذار هم هستند تا نماینده گان دنا پلاسی و رانت خواران محترم در صف اول نماز ---- بقیه ملت خودشان ارشاد می شوند
ارشادی که به اختلاس ،دزدی ، رانت ،حقوق نجومی ، تصاحب مال و شغل نامشروع، چپاول بیت المال و... کاری نداشته باشه حرام اندر حرام است .
شما هر وقت فرق بین تخلف آشکار و تخلف پنهان را فهمیدی بقیه چیزها را هم می فهمی!
سگ گردانی در پارک ها به مردم اسیب میزند.
دولت باید سگ های ولگرد و هار را جمع کند تا مزاحم مردم نشوند و پاچه مردم را نگیرند.
گاها سگ ها مسلح هستند.
حرمت سگ خیلی بیشتره بیچاره سگهارو بدنام نکن
چه ظلمی به این بدبختا شده ان هم توسط کی حامی مردم نیروی انتظامی وقضایی حامی امنیت مردم دیگه ملت به کی پناه ببرن
واقعاً متاسفم که قانون به یک جوان ناپخته این اجازه را می دهد که مزاحم افراد باشرافت و نام آور این مملکت شود و با مالیات ما به روی خانواده به شلیک کند.
بعد هم با توجه به ارتباطات سعی در ماس مالی کنند.
وای بر شرف و غیرت ما
قانون حجاب مشخص هست و شرافت و... هم ندارد بلکه با همین بی حیایی و چرخیدن در سطح شهر جامعه را به گند خواهند کشاند که الان داریم می بینیم در آن باتلاق افتادید و دارید غرق می شوید
میخوایم غرق بشیم بتوچه؟ تو مواظب دین من درآوردی خودت باش که دزدی و جنایت رو حلال کرده و بی حجابی رو حرام!!!
آخه چه ربطی به دزدی داشت؟ هرچند اینقدر کوته فکر هم هستی که نمیدانی جامعه به تو و من فقط ربط ندارد به اجتماع ربط دارد که چگونه رفتار کنی تا آسیب نزنی
جالبه تو خودتو عقل کل میدونی وگرنه شعورت همینه که دزدی از جامعه رو بیربط به جامع میدونی ولی حجاب رو باربط!!!! منطق و عدالتتون مثل خودتون حال بهم زنه
عدالت اسلامی همین هست و بس.
گشت ارشاد چه کلمه معناداری حیف درایران جایگاهی ندارد والا هیچ یک ازمسعولین اجازه دزدی بیت المال حق وتاحق کردن رشوه خواری چشم چرانی وعیاشی همدستی بادزدان سابقه دار وووووووبه خود نمیدادند
اصلا مامور گشت ارشاد شلوار ندارد که هفت تیر داشته باشد.
ورزش دشمن سلامتی!
پیام را طوری مینویسد که انگار هرکسی تواین کشور شهرت یا مقامی دارد حق دارد قانون گریز باشد .یا قانون برای دیگران است نه انها!!!!!درحالی که هرکسی شهرتی دارد یا مقامی دارد باید بیشتر قانون پذیر باشدتا تبدیل به الگوی قانون مداری شود.
دقیقا رسانه ها بدنبال مطالبه گر کردن این افراد برای قرار گرفتن جلوی قانون هستند!!!!
میتوانید نمونه افراد مشهور در کشورهای دیگه را ببینید که چگونه اعمال قانون شدند.
همه درقبال قانون یکسان هستند ضمن اینکه مشاهیرمجازاتشان سنگین تر از افراد معمولی باید باشد
در مورد مامور قانون نظری نداری؟ چرا هیچ کدوم وقتی ازشون سوالی میپرسی پاسخگو نیستن؟ انگار همه شون طلبکارن.
بماند که تیراندازی به مجرمان جانی در حال فرار مجازه، نه هر کسی.
ببین قصد دفاع ندارم و ما در صحنه نبودیم که چه گذشته.مامور بیخودی دست به اسلحه نمیشه؟منم یه جایگاه اجتماعی دارم بارها پلیس راهنمایی یا امنیت ایست داده و مدارک راچک کرده.حالا بیام درگیر بشم؟ خیر؟ اون داره وظیفه قانونیش رو انجام میده و در اون ساعت بنده هم بعنوان یه شهروند باید اطاعت کنم.اینکه طرف سلبریتی هست و غیره نداریم.در برابر قانون باید مطیع باشیم وگرنه سنگ رو سنگ بند نمیاد.
بیخودی دست به اسلحه نشده! ممئنا از قبل برنامه ریزی شده بود برای زهر چشم گرفتن از ورزشکاران در این دوره نارضایتی مردم! خودتو به اون راه نزن
اقا حجاب خوبه ولی یکی نخواد داشته باشه چی اصلا کجای اسلام حجابو اجبار کرده
اینها با ورزش هم نخالفند فقط باید مثل طالبان زندگی کنیم
نگران نباش منجی بشریت که آمد جمعتان خواهد کرد هم شما بی حجاب ها و هم دزدان و..
خود پیامبران هم بی حجابها رو جمع نکردند قمارخانه هارو هم نبستند و... ولی گردن ریاکاران و دزدان رو بدجور زدند
طالبان و جمهوری اسلامی و داعش همگی یک ایدئولوژی یکسانی دارند
تو که اونجا نبودی چی از خودت بلغور میکنی ؟دیدی که چند ماه پیش طرف به سرگرد چاقو زد بنده خدا حتی شلیک هم نکرد..مشخصه که اینها حقیقت رو نمیگن و دنبال مطرح شدن هستند ..والا نیروی انتظامی الکی دست به اسله نمیبره ..شاید درگیر شده و خواسته خلع سلاحش کنه
تو چی امید میدونی چرا اون مامور دست به اسلحه نبرد؟! چون طرف رو میشناخت ازش رشوه گرفته بود کارشو انجام نداده بود میخواست راضیش کنه راضی نشد...
نظر در مورد خدا هم همین هست که از طریق پیامبرانش دستور داد که حجاب را رعایت کنی؟ البته آن زمان نه طالبان بود و نه جمهوری اسلامی!
توف به ناجا
درود بر طالبان وطنی،که روی تمام رو سیاهان عالم را سفید کرده اید
وجدانا اگر از ماموران تست روانی بگیرن اکثرا مشکل دارن...خوب یه کلت و اسپری میدین دست اینا ولشون میکنن توی خیابون و پارک..رسانه هم که دست خودتون ..اگر مأمور یکی رو بکشه اعلام میکنید طرف خلافکار بوده..اگر مأمور کشته بشه که دیگه هیچی دهن طرف سرویس میشه...
فکر میکنید ریشه و سابقه این مامورا چیه وکیه؟برید تحقیق کنید من بعضیاشونو میشناسم
اول دوسه گلوله بود بعد شد ده دوازده گلوله اول به اسفالت خورده بودندبه به پاو شکم اول گفته اند شاید روده پاره شده بعد معلوم شده که همه چیز سالمه و یک ترکش کوچک در عضله است یعنی دران بیمارستان نه دستگاه سی تی بوده نه ام ارای نه حتی رادولوژی ساده که این را معلوم کند حرفها ی پرازتناقض الان طوری شده که هرکس به خودش اجازه می دهد که درمقابل پلیس و قانون به هر دلیلی برای خودش بایستداگر هم بوکسور دست چندم هم بود حق دارد بی حجاب یا بدحجاب باشد حق دارد با مامور درگیر شود بعد که مشکلات روشد شروع به هوچی گری و مظلوم نمایی کند خدا کند اینها از این دسته نباشند شاید هم می خواهند بروند کانادا پیش خاوری نیاز به رزومه درگیری با نظام و درخطربودن جانشان برای اخذپناهندگی دارند خداعالم است
جواب این تناقضات ذهن شما در خود متن اومده جایی که مامورها گوشی های مردم جمع کردن، پاک کردن مدارک و شواهد برای اینکه ماجرا طبق سناریو خودشون باشه. باز خدا رو شکر برملا شد و مثل همیشه روسیاه شدن.
برای چی تیراندازی کرده ؟ برای چی بعد از اینکه به صورت طرف اسپری زده و با تیر زخمی کرده بازم با لگد زده تو صورتش ؟ اسم این کار چی است ؟ خواسته بگه قهرمان بوکس رو زدم ؟ خوب اسپری و هفت تیرش رو میگذاشت زمین بعد میدید با شلوار میره خونه یا بی شلوار !
چرا تیراندازی کرده برای اینکه قهرمان بوکس پلیس رو با کیسه بوکس اشتباه گرفته بوده و این خانم داره حقایق رو وترونه جلوه میده
داری از نیروی گشت ارشاد دفاع میکنی حالا اگر نفعی هم بهت میرسه ولی بازم خیلی بیشرفی میخواد تا قهرمان ملی خودتو ول کنی اون مامور روانی رو طرفشو بگیری که قطقاً شما باید از نیروهای جان برکف نظام باشی که در این حد بیشرفی...
تازه می گوید حجابش مشکلی نداشت و در باشگاه و مسابقات همینطوری هستیم
خوب همان حجاب مسابقات هم شرعی نیست و بی حجابی هست ولی مسوولان صداش را در نمی اورند
این کارهایی که داره انجام میشه کار رو به جایی میرسونه که روزی همین ملت که تیر میزنید بهشون بهتون تیر میزنن. آدم شرم میگیره وقتی این داستان رو میخونه مطمعنم پرونده فرد ضارب رو بخونید از کودکی تا به الان به دلیل این کارش پی خواهید برد. عقده های ناگشوده که با گرفتن صلاح به دست و قدرت نمایی خالی میشه. هیچ ادم مومن و با خدایی حاضر نمیشه این وضعیت رو به وجود بیاره. تذکر با ایجاد حراس فرق داره. با این کار کل این خاندان از سیستم امنیت شما منتفر شدن
من هم متنفر بودم حالا بیشتر
مردم ایران همه مردن یا سرود سلام فرمانده را زمزمه می کنند و..
مگه جرم داشتن تیر اندازی کردن قاچاقچی بودن اختلاس کردن به چه حقی به یک خانواده امربه معروف می کنند
همه حرفهاشون خالی بندیه اگر کمی تفکر کنید متوجه میشین .مثل اینکه قصط پناهندگی دارند
پسر خوب، ورزشکاری که مدال جهانی داره، هر کشوری که درخواست بده، راجت میتونه اقامت بگیره، لااقل خودت شعور نداری، به شعور مردم توهین نکن با راجیفت.خودتی اخوی، خودتی و همکارهای حرامخور و رشوه گیر نیروی انتظامیت
خدا بخیر کنه
چرا این خانم اصل ماجرا را بازگو نمیکند مگر این خانم روسری را به کمرش نبسته بود مگر به اتفاق شوهرش به مامور نیروی انتظامی حمله نکردند مگر شوهر این خانم مامور نیروی انتظامی را زیر مشت و لگد نگرفت که بعد از اخطار به آنها و برای جلوگیری از ضرب و شتم توسط شوهر این خانم در پی اخطارهای مکرر اقدام به تیراندازی به پای این آقا شد لطفا"از سناریوی از پیش تعیین شده تان هم بعد از اتمام دوران ورزشی تان صحبت کنید و از بین بردن تلاش اینفلوئنسر های خارجی برای شناساندن ایران بعنوان محلی برای سیاحت فکر نمیکنید چرا این اقدام شما و همسرتان بعد از اقدام افراد خارجی برای شناسانیدن ایران به جهانیان برای مسافرت صورت گرفت؟امان از دست روشهای گوناگون گرفتن اقامت کشورهای خارجی؟
اگر راست میگید پس چرا دنبال مردم بودند فیلم دوربین های موبایل را پاک میکردند ؟ مگر قرار نشد لباس پلیس دوربین داشته باشه ؟ پس کو ؟
در جواب 17:56دنبال اون سه نفری بودن که داشتن سناریو سازی میکردند چند وقت دیگه همین دو نفر سر از کشورهای خارجی در میارند و پناهنده میشن به همراه اون سه نفر
خوب اگر حرف شما درست بوده اولاً کجا این صحنه رو دیدی؟ دوربینا رو که جمع کرده بودن و اجازه منتشر شدن فیلم رو ندادن دوماً یعنی کسی میاد با جون خودشو خانوادش بازی میکنه که برای غربی ها سناریو بنویسه؟! که چی بشه وقتی ناقص شده؟! شما قطعاً از مامورای سایبری بیشرف هستی که خودت هم همه چیز رو میدونی ولی بخاطر شغل کثیفی که داری مجبوری دروغ بگی ننگ بر شما باد...
زیادی اسکلی یا زیادی ساندیس زدی؟!
بیخود نیست انقدر با چاقو خرخره پلیسارو میزنن...لعنت به هر چی پلیسه بی غیرته....بجای این کارا برید دم بانک وایسید
بیشرف
گنده گویی هم می کنی؟ مامور گفت بایست وظیفه ات هست که بایستی گفت برو کلانتری مجبوری بدون مقاومت بروی و ادای روشنفکری هم برای خودت نگهدار بی شرف
ماموران امنیتی هر کاری دلشان می خواهد می کنند.
خلایق هر چه لایق
بترسید از روزی که مردم مسلحه شوند.
عکسش که مال تصادف دو سال پیشه
چرا تنها ملت افغانستان و ایران نیاز به ارشاد دارند و تمام دنیا خودشون ارشاد شده به دنیا میان ؟؟ اگر گشت ارشاد حذف بشه افراد زور گوی شاغل هیچ کاری بلد نیستد و از گرسنگی خواهند مرد
چون دوست نداریم مانند بقیه دنیا بی بند بار شوید و زندگی ها و جامعه را به لجن بکشانید که دودش به چشم همه برود و آخرش می رسید به همخوابگی با حیوانات و در ادامه....!
واقعاا دست طالبانم از پشت بستیم.مامورای این مملکت خیال میکنن هر غلطی کنن کسی نمیگه پشت جشتون ابروه.البته همینم هست.مملکت بیصاحب یعنی همین
چقدر خبر دروغ پخش می کنید لعنت بر همه تون این احمق ها هم که میان اظهار نظر می کنن خیلی جالب اند
اولا که احمق خودتی و جد ابادت و دوما تو از کجا میدونی خبر دوروغه؟؟ مگه اونجا بودی؟ چرا درباره چیزی که نمیدونی نظر میدی؟؟
خدایی نمیدونم خود جریان واقعی هست یا نه اما کمی شرف داشته باشید این عکس مربوط به مهر سال ۱۴۰۰ است با این عنوان که تصادف ماشین با دونده ای در پارک (خبرگزاری ایرنا)
دم مامور نیروی انتظامی گرم .
باید مثل پلیس کلبه آمال شأن با این ارازل رفتار کرد
خوب مامور پلیس به هرعلت کارت ملیشو خواسته نباید بخاطر معروف بودن گردن کلفتی میکرد باید مثل همه به مامور قانون احترام میذاشت و کارتش را میداد همه در برابر قانون برابرند چه سلبریتی چه ورزشکار
شما هم اگه قهرمان بوکس باشی ناخوداگاه با مامور طوری حرف میزنی که تحریکش کنی دهنت رو سرویس کنه .
اما از این سو به هر حال در شرایطی که دخترا بدون روسری میان بیرون و گشت ارشاد هم که الان وجود نداره ، رفتار اون مامور با یک قهرمان که مطمئنا استعداد رسانه ای شدن هم داشته اون هم علی رغم تذکر همکارانش به شدت مشکوکه
مملکت هرج و مرج و بی صاحب...
خانم تمام اتفاقات گردن تو هست مگر می مردی شماره ملی بدی حتما باید کل کل کنی عجب ماموری که نتواند کارش انجام دهد بدرد جرزه لای دیوار می خورد و این گشت ارشاد هم هر دولتی می اید برای خودش یک فیلمی هست مشکل قانون اساسی کشور هست که باید اصلاح شود تا اینقدر سو استفاده نکنند تندرهای نادان
خسته نباشی برادر هفت تیرکش نیروی انتظامی، التماس دعا داریم
والا همه دارن تو خیابون بدون حجاب راه میرن ما گشت ارشادی ندیدیم
ببین چجوری بودین که بهتون گیر دادن،
حالا چون ورزشکار بودی، هرکاری دلتون خواست میتونین بکنین،
حتما باید صحبتهای طرف مقابل هم شنید
یک شماره ملی دادن اینقدر برایت سخت بود که داشتی شوهرت به کشتن می دادی مقصر صد در صد تو هستی تو از ورزش چه درسی گرفتی مدال اخلاق ورزشی کجا رفت هیچ اتفاقی برای مامور نمی افتاد حتا اگر شوهرت جانش از دست می داددرسی بشود برایت
حالم از هر چی امر به معروف بهم میخوره.اینها خودشون هزار تا کثافت کاری دارن بعد میخوان مردم رو امر به معروف کنن.انشااله نوبت امر به معروف کردن مردم به شما ها هم میرسه.
دیگه حالمون از هرچی دین هست به هم میخوره
وقتی به بهانه های مختلف و ساختگی به هر بچه ای حکم تیر میدن مملکت اینجوری بچه بازی میشه
تو کشورهای دیگه مامور بعد از چقدر آموزش و تست سلامت روانی از تیر پلاستیکی استفاده میکنن
اصلا ماجرا این نبوده خبر فوری انقدر دروغ نگو !!!
امریکا تنها افغانستان را که به طالبها و اخوندها نسپرده,کل ایران را هم پشت قباله انها کرده است.
واقعا برات متاسفم خبر فوری، با خبرایی که کار میکنی. زاویه ات قشنگ معلوم.یک خبر گزاری فیک هستی
خاک تو سرتون حتی اگر این بنده خدا بی حجاب بود هم نباید دست به تیر میشد مامور خدا لعنتت کنه اقا زاده کثیف
یک طرفه نمیشه قضاوت کرد. شما فقط سخنان یه طرف ماجرا رو منتشر کردید
خدا کنه پای گرین کارت در میان نباشه
نیروی انتظامی باید پیگیر باشد نه وعده دروغ وسرگرمی بدهد چطور یه جوان ۲۲ ساله الکی اسلحه میکشد اینها باید اول دوره ببینند بعد وارد کار شوند هر کسی را برای اینکار نساختن وشمال از همان اول باید رسانه ایش میکردید تا آبروی این طور آدمها برود
بچه های فقیر را از پشت کوه میارن میشوند یگان ویژه جوانی مردم
ماجرای عجیب وغیر منطقی هست وهیچ کجاش با هم درست از آب درنمیاد ،اتفاق به این مهمی اونم با قهرمان ورزشی ، اونوقت اینقدر مظلوم ، واقعا کی میتونه باور کنه ، ؟! اگر این حرفا درست بود الان بوق دشمن گوش فلک رو کر کرده بود.
رییسجمهور داره قانون طالبان را در کشور اجرا می کنه .... کجایی ایرانیان باغیرت
چند روز دیگه به مامور تیرانداز چند درجه تشویقی میدن .دیگه از پلیس باید بیشتر ترسید تا سارق و ارازل اوباش .فکر کنم مردم باید یواش یواش در برابر مامورین باید مسلح بشن .کافیه الکی بهت گیر بدن حالا بیا بی گناهی خودتو ثابت کن
امیدوارم پولی که از کار گشت ارشاد در میارن خرج دوا و درمون خودشون و خانوادشون کنن
کسانی که بهشون اسلحه می دن باید تست های روانشناسی بدن. جدی می گم.
سرنوشت جامعه در دست سگان هار و مسلح مزدور بی سواد کوته فکر
این پلیس با این سطح درک و شعور پایین میخواهد امنیت ایجاد کند!
جوانان فقیر بی ایمان و بی فرهنگ که هیچ هنری ندارند ، با زور اسلحه به دنبال امر به معروف و نهی از منکر هستند. آیا خودشان در خفا مرتکب هر منکر و عمل زشت و جنایت و حرام خوارکی نمیشوند؟ آمران به معروف در حکومت اسلامی باید یادآور نشان و معرفت الهی باشند.
بعید میدونم اسلام گفته باشه اینجوری کنید!!! در دوره پیامبر زن های مسیحی که در خیابان های شهر میگشتند، هیچکدام حجاب نداشتند. روزی یکی از مسلمانان که در حال راه رفتن، به یک زن خیره شده بود سرش به شیشه میخوره و این آیه نازل میشه که ای پیامبر به مردها و زن ها بگو چشم های خود را نگه دارند.همین. نگفت ای پیامبر اگر زنی روسری نداشت با شمشیر به خودش و خانوادش و کودک شش سالش حمله ور بشید که روسری سرش کنه!!! یک مملکت باید این قدر امنیت داشته باشه که اگر زنی حتی لخت هم بیرون اومد هیچ آسیبی از جانب هیچ کس اون رو تهدید نکنه. متاسفانه ماموری که باید از زن ها دفاع کنه دقیقا بر عکس شده!!! نمی خوام زحمات مامورین و پرسنل زحمت کش رو هم نادیده بگیرم. بالاخره اونها فقط وظیفه دارن، قانون رو اجرا کنن و مامور قانون هستن. احتمالا از طرف این آقا هم خطایی سر زده وگرنه هیچ ادم عاقلی الکی چهار گلوله شلیک نمیکنه!! اونهم زمانی که همه مردم در اون منطقه جمع شدن. به نظرم قانون در این زمینه مشکل داره و باید اصلاح بشه.
معمولا هرکس تنها به قاضی برود خوشحال و حق به جانب برمیگردد چرا صحبتهای طرف مقابل را منتشر نمیکنید
اینجا افغانستان است با مسئولین بی سواد