اعتراف به قتل به خاطر کتانی های سرقتی
پسر جوانی که دوستش را به خاطر یک جفت کتانی سرقتی به قتل رسانده بود، روز گذشته در دادگاه کیفری یک استان تهران محاکمه شد و گفت قصد قتل نداشته است.
مرداد سال گذشته مأموران پلیس تهران از مرگ مشکوک پسر جوانی در یکی از بیمارستانهای شهر باخبر و راهی محل شدند. جسد متعلق به سینا ۲۱ساله بود که بر اثر ضربه چاقو زخمی شده بود و بعد از انتقال به بیمارستان بر اثر شدت خونریزی فوت کردهبود.
جسد به دستور قضایی به پزشکی قانونی منتقل شد و دوست سینا که در محل حضور داشت به عنوان شاهد مورد تحقیق قرار گرفت. او به مأموران گفت: «سینا با یکی از دوستانمان به نام پیام اختلاف داشت به همین خاطر روز گذشته آنها با هم درگیر شدند و در آن درگیری پیام با چاقو یک ضربه به سینا زد و فرار کرد.»
با ثبت این توضیحات، پیام که عامل قتل بود تحت تعقیب قرار گرفت، اما چند روز بعد متهم به اداره پلیس رفت و خودش را معرفی کرد. پسر جوان بعد از روند بازجوییها و بازسازی صحنه جرم راهی زندان شد و پرونده با کامل شدن تحقیقات به دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
متهم بعد از تعیین شعبه در وقت رسیدگی مقابل هیئت قضایی شعبه دهم دادگاه قرار گرفت. بعد از اعلام رسمیت جلسه، نماینده دادستان متن کیفرخواست را قرائت کرد. در ادامه اولیایدم در جایگاه ایستاد و برای متهم درخواست قصاص کرد.
بعد از این درخواست، متهم به دستور ریاست دادگاه به جایگاه رفت و با اقرار به جرمش در شرح ماجرا گفت: «سینا از دوستان قدیمیام بود. من و او با هم مشکلی تا چند روز قبل از حادثه نداشتیم. آن روز سینا همراه دو نفر از دوستانم به خانهمان آمده بودند و قرار شد، ناهار را با هم بخوریم.
آنها از من خواستند بیرون بروم و ساندویچ بخرم. وقتی ساندویچ خریدم و به خانه برگشتم متوجه شدم سینا جیب بچهها را خالی کرده است. آنها فکر میکردند من اینکار را کردهام و فکر میکردند با پول آنها ساندویچ خریدهام. میدانستم سینا مقصر است و او این کار را کردهاست، به همین خاطر چند بار از او خواستم پول بچهها را برگرداند، اما او توجهی نکرد و اهمیتی نداد.»
متهم ادامه داد: «با سینا در کشمکش بودم تا اینکه یک جفت کتانی اصل که ۲میلیون تومان قیمت داشت و مدتی قبل سینا آن را دزدیده بود، برداشتم. به او گفتم تا وقتی پول بچهها را برنگرداند کفشها را پس نمیدهم. این موضوع باعث اختلاف بود و ادامه داشت تا روز حادثه.»
پسر جوان در خصوص قتل گفت: «آن روز در خانه بودم که یکی از دوستانم آمد و گفت سینا قصد دارد به خانهام بیاید و با تهدید چاقو کتانیها را از من پس بگیرد. وقتی سینا آمد مقابل در رفتم و درباره این موضوع با هم صحبت میکردیم که یکدفعه سینا از داییاش صحبت کرد.
دایی سینا از قلدرهای محل بود. او از اسم داییاش سوءاستفاده میکرد و میگفت، چون خواهرزاده او است من نمیتوانم به او زور بگویم. او فکر میکرد مثل داییاش با قلدری میتواند مرا مجبور کند کتانیها را پس بگیرد، اما زیر بار نرفتم و اصرار داشتم تا پول دوستانم را پس بدهد، آن وقت کتانیها را به او برمیگردانم. همین کشمکشها باعث شد بحث بالا بگیرد به همین خاطر از آنجاییکه میدانستم سینا چاقو همراه دارد به خانه رفتم و یک چاقو برداشتم تا اگر لازم شد از آن استفاده کنم.
همین هم شد، در آن درگیری سینا فحاشی کرد و دستش را به کمرش برد تا چاقو را بیرون بیاورد به همین دلیل از ترس چاقو را بالا بردم و میخواستم به بازویش بزنم که خودش را عقب کشید. این شد ناخواسته چاقو به سینهاش خورد.»
متهم در آخر گفت: «باور کنید قصد کشتن مقتول را نداشتم. فقط میخواستم از خودم دفاع کنم که این حادثه رقم خورد. از اولیای دم درخواست گذشت دارم.»
در پایان هیئت قضایی ختم جلسه را اعلام کرد و برای صدور رأی وارد شور شد.
گفتگو با متهم
چند سال داری؟
۲۰ سال دارم و زمانی که حادثه اتفاق افتاد ۱۸ساله بودم.
محصل بودی؟
نه، من تا کلاس هفتم درس خواندهام و بعد مشغول کارگری شدم.
چرا درس نخواندی؟
پدرم معتاد بود و مادرم بیمار روانی بود. یک خواهر داشتم که ۱۰سال از خودم کوچکتر بود. به همین خاطر مجبور بودم کمک خرج خانواده باشم.
در دادگاه مدعی بودی خودت به اداره پلیس رفتی. چرا زمان حادثه از صحنه حادثه فرار کردی؟
آن موقع ترسیده بودم و فکر نمیکردم سینا فوت کند. وقتی فهمیدم او مرده است عذاب وجدان گرفتم و به کلانتری رفتم، ولی مأموران گفتند برو هر وقت ابلاغیه آمد بیا! حتی به پایگاه هم رفتم ولی آنجا هم مأموران گفتند به ما مربوط نیست! در نهایت به پلیس آگاهی رفتم و افسر پرونده مرا بازداشت کرد.
الان خانوادهات در چه شرایطی هستند؟
پدرم که معتاد است و حالا زندگی سختی دارد. آن موقع ما در یک اتاق هفتمتری زندگی میکردیم. خواهرم به خاطر بیماری مادرم و شرایط پدرم به شمال رفته بود تا با عمهام زندگی کند. وقتی این حادثه اتفاق افتاد سراغ عمویم رفتم و موضوع را به او گفتم.
سپس مقداری پول گرفتم تا به شمال بروم و خواهرم را برای بار آخر ببینم. میدانستم کاری کردهام که بازگشت از آن سخت است و شاید دیگر خواهرم را نبینم.
گفتی سینا کتانیها را سرقت کرده بود. او سابقه سرقت داشت؟
بله، نه تنها سینا بلکه دو دوست دیگرم که در خانهمان بودند، هم سارق بودند. آنها با موبایل قاپی پول در میآوردند.
آن روز هم نمیخواستم پدرم به دردسر بیفتد. اگر سرقت کتانی و پولها گردن من میافتاد، پدرم دوباره مرا بیعرضه و شر صدا میزد. از طرفی آدمهای فقیری بودیم و برگرداندن همین مقدار پول کتانی و پول سرقتی هم برایمان سخت بود.
از کجا مطمئن بودی کتانیها سرقتی است؟ شاید برای خود سینا بود
او چند روز قبل در خانه ما بود. وقتی کتانیها را در خانه همسایه دید نقشه سرقت کشید. سپس در فرصتی که من خواب بودم به پشت بام رفت. حین سرقت یکی از مردان همسایه به خاطر اینکه همسرش با لباس راحتی در خانه بود، وقتی سینا را دید با چاقو او را دنبال کرده بود. با سر و صدای آنها از خواب بیدار شدم و پشت سر او به پشت بام رفتم. با پادرمیانی من، سینا نجات پیدا کرد.