چرا مرد ۸۵ ساله زنش را با تابه کشت؟
مرد سالخورده که همسر ۷۵ سالهاش را با تابه به قتل رسانده است، محاکمه میشود.
متهم که نزدیک به ۸۵ سال دارد در پی درگیری با همسرش او را با تابه مجروح کرد و به قتل رساند. این قتل را فرزند مقتول به ماموران گزارش داد.
وقتی ماموران به خانه قربانی رفتند با جسد خونین زن سالخورده روبهرو شدند که در آشپزخانه قرار داشت و تابهای خونین کنار او افتاده بود.
پسر قربانی که پلیس را مطلع کرده بود به ماموران گفت: من چند سال است ازدواج کردهام اما هر روز به مادر و پدر پیرم سر میزدم یا با آنها تلفنی صحبت میکردم. امروز هر چه با مادرم تماس گرفتم تلفن را جواب نداد. من که نگران شده بودم مقابل در خانه رفتم. وقتی پدرم در را باز کرد از او پرسیدم چرا مادرم جواب تلفن را نمیدهد. او گفت مادرم خسته بوده و خوابیده است. من که به خاطر لحن صحبت پدرم به او شک کرده بودم وارد آشپزخانه شدم و ناباورانه جسد مادرم را دیدم که از ناحیه سر به شدت زخمی شده. نبض او را گرفتم و متوجه شدم فوت کرده است.
او ادامه داد: من که شوکه شده بودم سراغ پدرم رفتم و از او درباره حادثه سوال پرسیدم؛ اما او مدعی شد وقتی از خانه بیرون رفته چنین بلایی سر مادرم آمده است. من که به ماجرا مشکوک بودم سریع با پلیس تماس گرفتم.
به دنبال اظهارات پسر جوان، ماموران پدر ۸۵ساله او را بازداشت کردند اما این مرد مدعی شد از نحوه قتل همسرش اطلاعی ندارد. ماموران در نخستین گام از تحقیقات به بررسی دوربینهای مداربسته ساختمان پرداختند. در بررسیها مشخص شد در زمان وقوع جنایت، رباب و همسرش محمود در خانه تنها بودهاند و ساعتی بعد محمود با در دست داشتن کیسهای مشکی از خانه خارج شده است.
با به دست آمدن این سرنخ، ماموران زبالههای نزدیک ساختمان را بررسی کردند و کیسهای را که محمود به سطل زباله انداخته بود یافتند که در آن چند لباس خونی وجود داشت.
با افشای راز جنایت خانوادگی محمود تحت بازجویی قرار گرفت و به قتل همسرش اعتراف کرد.
او گفت: من و رباب ۶۰ سال پیش با هم ازدواج کردیم. با اینکه من خیلی به او محبت میکردم اما او هیچ محبتی به من نمیکرد و همیشه به من بیتوجه بود. بود و نبودم برایش مهم نبود و همه توجهش به پسرمان بود.
متهم ادامه داد: من به بیماریهای زیادی مبتلا شدهام و بارها حالم بد شده ولی او مرا با حال بد رها میکرد و به خانه پسرمان میرفت. او به تازگی همه اموالمان را به نام پسرمان کرده بود و من بیشتر احساس پوچی میکردم. تا اینکه آخرین بار در آشپزخانه با هم بحث کردیم. من از او خواستم اخلاقش را عوض کند اما او به من بیاعتنایی کرد و دعوا میانمان بالا گرفت. من که عصبانی شده بودم از کوره در رفتم و با ماهیتابه چند ضربه به سرش زدم. او روی زمین افتاد و از سرش خون جاری شد و بعد هم دیگر نفس نکشید. من که ترسیده بودم لباسهای خونی خودم را در کیسه زباله گذاشتم و از خانه بیرون بردم. همان موقع پسرمان به خانه آمد و متوجه موضوع شد و به پلیس خبر داد.
پس از اعترافات صریح متهم، گزارش پزشکی قانونی و تکمیل تحقیقات پرونده برای رسیدگی به شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
این هم عاقبت و نتیجه یک عمر زندگی مشترک!!!