داستان دو برادر و پسران ننه سرما
آیینهای باستانی از گذشتگان بهصورت شفاهی، سینه به سینه و نسل به نسل به ما انتقال یافته است و در بیشتر نقاط کشور با کمی تغییر اجرا میشود. یکی از مهمترین این مراسم، شب چله و قصههای مربوط به آن است.
زمستان در بین ایرانیان به دو قسمت چله بزرگ و چله کوچک تقسیم میشده؛ چله بزرگ از اول دی ماه تا دهم بهمن ماه و چهل روز کامل و چله کوچک از یازدهم بهمن تا پایان بهمن ماه ۲۰ روز کامل بوده است. و به همین دلیل چون بیست روز کمتر است، چله کوچک نامیده شده است. در واقع چله بزرگ از اول دی که همان شب معروف و به یاد ماندنی ما ایرانیان یلدا یعنی طولانیترین شب سال است، شروع میشود.
چله بزرگ ۴۰ قسمت مساوی ۲۴ ساعته است و چله کوچک ۴۰ قسمت مساوی ۱۲ ساعته است.
ه چله بزرگ برادر بزرگتر و به چله کوچک برادر کوچکتر میگفتند. این دوبرادر در هشت روز در کنار همدیگر هستند که آن ۸ روز را چار چار مینامند؛ این ۸ روز سردترین و سوزناک ترین روزهای زمستان را شامل میشود که به سرمای پیرزن کُش معروف بود.
در برخی روایتها نیز به دوره برخورد چلههای بزرگ و کوچک یعنی روزهای پایانی چله بزرگ و روزهای نخستین چله کوچک اشاره شده است که به جشن چارچار معروف است. چاچار احتمالا مخفف چهارچهار یعنی چهار روز پایانی چله بزرگ و چهار روز اول چله کوچک است. در این هشت روز بسیار سرد دو چله در حال مشاجره با هم هستند؛ به طوری که چله کوچک میگوید اگر من به اندازه تو عمر داشتم همه پیرزنهای کنار اجاق و همه میشهای لاغر و مریض دنبال گله را از سرما سیاه و کبود و نابود میکردم.
در روایت و داستانی دیگر نیز میخوانیم که: در روزهای پایانی چله بزرگ، برادر کوچکتر به او گفت: در این مدت چه کردهای؟ چله بزرگ جواب داد: «من کوزهها و خمرههای بسیاری از مردم را از شدت سرما شکستم، خانههای بسیاری را خراب کردم و همینطور که میبینی بر سر و صورت زن و مرد و پیر و جوان، برف و بوران پاشیدم». برادر کوچکتر گفت: «تو که کاری نکردهای. ببین من چه میکنم؛ کاری میکنم که نوزادان در گهوارههایشان و پیرزنها زیر لحاف یخ بزنند، آب در رودخانهها و جویها یخ بزند. اما حیف، حیف که عمر حکومت من بسیار کوتاه است». برادر بزرگتر که نماد عقل و تجربه است، به طعنه به او گفت: «اینقدر به خودت نناز که بهار همسایهات و عمرت کوتاه است و به دنبالت بهار میآید. تو چنین کاری نمی توانی بکنی».
همچنین غروب آخرین روز چله بزرگ جشن سده برگزار میشده و با برپایی آتش و خواندن شعر و پایکوپی به دور آتش، سده را جشن میگرفتند.
پس از چارچار نوبت به «اهمن وبهمن» پسران پیرزن یا همان ننه سرما میرسد که خودی نشان دهند.
۱۰ روز اول اسفند را اهمن و ۱۰ روز دوم اسفند را بهمن می گویند و این ۲۰ روز ممکن است آنقدر بارندگی باشد که این دوبرادر به دوچله طعنه بزنند.
۱۰ روز آخر اسفند ماه هم ۵ روز اول آن سیاه بهار نام گرفته که در این ایام شبها بارندگی فراوان بوده برای همین روزها کشاورزان مشغول به کاشت محصول خود میشدند. حتی شعری نیز در این زمینه بین قدیمیها وجود دارد: «سیاه بهار شب ببار و روز بکار».
۵ روز آخر هم سرماپیرزن نام دارد که در این روزها آسمان گاهی ابری، گاهی آفتابی و در بیشتر اوقات از آن تگرگ میبارد که در باور قدیمیها باریدن تگرگ نشانه این بود که گردنبند پیرزن پاره شده و مُهرههای آن به زمین میریزد.