درخواست بی شرمانه در شب عروسی از دختر تهرانی
عروس تهرانی در شب عروسی پیشنهاد بی شرمانه ای شنید !
عسل که به مجتمع قضایی خانواده آمده بود تا تکلیف زندگی مشترک ۱۰ روزهاش را روشن کند انگار تابستان و پاییز فرقی نداشت. نه به فکر سفر تابستانی بود نه حتی دل و دماغ رفتن تا پارک محله را داشت. در یک سال گذشته، تمام وقتش را با کار کردن و غصه خوردن در اتاق تنهایی دوران نوجوانیاش گذرانده بود.
هر روز صبح به محل کارش در بانک میرفت و در اوقات بیکاری سرش را با کتاب خواندن یا ورزش گرم میکرد تا اینکه با کیوان آشنا شد. آن روز عسل پشت باجه نشسته بود و کیوان میگفت از پشت همان دیوار شیشهای عاشقش شده و همسر رویاییاش را پیدا کرده است. چند هفته گذشت تا عسل به او اعتماد کند. بعد از آن تماسهای تلفنی و دیدارها شروع شد. هنوز دو ماه از نخستین برخوردشان نگذشته بود که کیوان با خانوادهاش بهخواستگاری عسل رفتند. در همان شب خواستگاری، کیوان خود را مهندس عمران معرفی و مدام از خود و خانوادهاش تعریف میکرد با اینکه برادران عسل رفتار و گفتار خواستگار را نپسندیدند اما اجازه دادند عروس خانم خودش درباره آینده تصمیم بگیرد. عسل برای آنکه میزان علاقهمندی و جدیت خواستگارش را بسنجد مهریه ۵۰۰ سکهای پیشنهاد داد، کیوان هم گفت: از این به بعد هر چه داریم با هم شریک خواهیم بود و اهمیتی ندارد مهریه چقدر و چند سکه باشد…
بعد از جشن عقد مختصر، زوج جوان زندگی مشترکشان را با هم آغاز کردند. اما همان روز اول کیوان از همسرش خواست تا همه سکهها و طلاهای هدیه سر عقد را به او بدهد تا در جای امنی نگهداری کند. او اصرار داشت که حتی گردنبند و گوشوارهها را هم بگیرد، اما عسل قبول نکرد و توضیح داد که دوست دارد چند قطعه از آنها را بهعنوان تازه عروس استفاده کند. این موضوع بهعنوان نخستین اختلاف در زندگی مشترک، ذهن عسل را به خود مشغول کرد. یکی دو روز بعد هم وقتی کیوان از فیش حقوقی و درآمد عسل پرس و جو کرد اختلاف دیگری پیش آمد. زن جوان این مشکلات را چندان جدی نمیگرفت و ترجیح میداد به سفر ماه عسلی که قرار است بروند و روزهای خوش و تحقق آرزوهایش فکر کند. اما کیوان که قول یک ماه عسل رؤیایی را به همسرش داده بود حتی در این مورد هم زیر قولش زد. از سوی دیگر ماجرای ارثیه پدری عسل را پیش کشید و کم کم اختلاف میان آنها وسیعتر شد.
هنوز ۱۰ روز هم از زندگی مشترک آنها نگذشته بود که عروس جوان موضوع را برای برادرانش توضیح داد و از توقعات بیجای همسرش حرف زد. برادران هم تصمیم گرفتند با آقای داماد صحبت کنند، اما کیوان به صراحت به آنها گفت در امور خانوادگیاش دخالت نکنند.
در همان روزها عسل متوجه شد که لباسهای همسرش هنگام بازگشت از محل کار، بوی زغال میدهند. اول تصور کرد همسرش معتاد است اما خیلی زود مشخص شد که کیوان اعتیاد ندارد، بلکه در حجره زغال فروشی خانوادگیشان کار میکند، یعنی به دروغ خود را مهندس عمران معرفی کرده است. وقتی که عسل به همسرش بابت دروغی که گفته اعتراض کرد دعوای مفصلی به راه افتاد و عروس جوان به حالت قهر خانه را ترک کرد. در ادامه پسران دو خانواده رودرروی هم قرار گرفتند و کار به دادگاه کشیده شد.
یک سال از روزی که عسل خانه شوهر را ترک کرده بود گذشت. در آن صبح گرم شهریور زن جوان با یکی از برادرانش و کیوان نیز به همراه دو برادرش در شعبه ۲۷۶ دادگاه خانواده مقابل قاضی غلامرضا احمدی نشسته بودند تا به دادخواست طلاق عسل رسیدگی شود. چند لحظه بعد از ورود آنها قاضی پرونده را بررسی کرد و از دو برادر خواست جلسه را ترک کنند. سپس رو به عروس جوان گفت: چه اتفاقی افتاده که درخواست طلاق را مطرح کردهاید؟
عسل روی صندلی جابهجا شد و گفت: با هزار امید و آرزو به درخواست ازدواج این مرد جواب مثبت دادم. قبل از شروع زندگی مشترک دائماً وعده یک زندگی شیرین، ماه عسل و روزهای رؤیایی را میشنیدم، اما فقط چند روز کافی بود تا شخصیت واقعیاش برایم روشن شود. همه طلاهایم را گرفت و انتظار داشت سهم الارث ۴ باب مغازه باقی مانده از پدر مرحومم را هم از برادرانم بگیرم و به او بدهم. در حالی که برادرانم مثل پدر از من مراقبت کرده بودند و خجالت میکشیدم حتی در این باره حرف بزنم. یک روز درباره فیش حقوقیام دعوا راه میانداخت و یک روز انتظار داشت برایش وام سنگین از بانک بگیرم. در حالی که من تنها به یک زندگی آرام و خوش فکر میکردم. حالا هم یک سال است برادرانمان برای هم خط و نشان میکشند و این مسائل باعث شده به همان اتاق دوران مجردیام برگردم. بنابراین طلاق برایم بهتر از زندگی با یک مرد پرتوقع است.
قاضی به مرد نگاهی کرد و گفت: «شما چه نظری دارید؟»
کیوان بلافاصله جواب داد: «این خانم وقتی در خانه برادرانش بوده، به چه اجازه با غریبهها به مسافرت رفته است؟»
عسل حرفش را قطع کرد و گفت: خواهر و شوهر خواهر غریبه نیستند.
قاضی هم رو به مرد کرد و گفت: «لطفاً درباره موضوع جلسه که دادخواست طلاق است صحبت کنید. ایشان مهریه را هم درخواست کردهاند. آیا توانایی پرداخت آن را دارید؟»
کیوان جواب داد: قرار بود که در همه مسائل زندگی با هم شریک باشیم، اما این خانم هیچ گونه همکاری در این رابطه نداشته. بعد هم زندگی مشترک را رها کرده و قصد بازگشت هم ندارد. با این حال من قصد ندارم طلاقش دهم و در مورد مهریه هم قرار نبوده آن را درخواست کند…
عسل خواست چیزی بگوید که قاضی اشاره کرد سکوت کند. سپس به داماد جوان توضیح داد که گرچه حق طلاق در اختیار مرد است، اما زن میتواند به خاطر برخی مشکلات درخواست طلاق بدهد. جدا از این مهریه حق هر زنی است و میتواند هر گاه که تمایل داشت آن را دریافت کند. در ادامه عروس و داماد دلایلشان را توضیح دادند. قاضی از آنها خواست اظهاراتشان را امضا و نظر داوران خود را برای ثبت در پرونده به دادگاه ارائه کنند تا رأی لازم صادر شود.
اگه نتونی زغال فروش رو با مهندس عمران تشخیص بدی همینه. باید تحقیق بیشتری میکردی.
این خانم طمع کرد و تاوانش را هم داد زمانیکه دختران هوس میکنند با اسب بالدار سفید به آسمان ها پرواز کنند باید بدانند شاید به سرشان ضربه ای خورده باشد
باز پای قوانین عصر حجری در میان است زندگی مشترک را باید باز تعریف کرد البته این مقاله به گونه ای نگاشته شده تا داماد را مقصر معرفی کند بدون قوانین فشل این قانون خانواده در ایران زندگی ها را بر هم زده ازدواج امروزی با قوانین جاهلیت البته اگر داماد دروغ یا فریب داده مقصر است وباید مجازات شود
به۱۴:۲۴
خانم طمع کرد؟؟؟؟
به چی؟؟؟
چرا چپه حرف میزنی
دختر بدبخت میخواسته ازدواج کنه گناه کرده؟؟نمیدونسته یه حقه باز برایش دام گذاشته
یا نمیفهمی یا میخوای آقایون رو تبرئه کنی
متاسفم برایت...
طرف کلاهبردار بوده دیگه
نقششو قشنگ بازی کرده
اینا ک.ره زغال پزی داشتن و حتما گوشه کنارا قدم میزده که بوی زغالو دود گرفته،صورتشو مثل حاجی فیروز سیاه نمیکردهکه بفهمه😅
کشور باید یه قانون برلی مردهای دروغگو و حتی زنهلی دروغگو(کلاهبرادر قبل از عقد)بذاره که پوستشونو بکنن
باید بنظرم این مرد رو بیست سال زندان کنن به اضافه پرداختمهریه و طلاق که دیگه نره دختری رو بیوه و بدنام کنه و یه خاطره تلخ و ابروریزی واسش درست کنه و تو فامیلم به دختره میخندن بابت شغل مسخره شوهرش و اینکه خودشو مهندس جا زده
اینجا صددرصد مرد مقصره و باید پوستشو بکنن
همینه ناشناس ۲۰:۲۶:. دخترها اگه ریز بشن میگن برا داراییهای پسر نقشه کشیده و دنبال پوله اگه هم اینجور اعتماد کنه حرفهاش رو بدون لای منگنه گذاشتن باور کنه یه انگ دیگه ای بهش میچسبونن.
خاک بر سر داماد بی شرف.
این مورد اختلاف (خود را به جای زغال فروش مهندس عمران جا زدن) تدلیس و فریب در ازدواج است و از موارد فسخ نکاح است نه طلاق!
با دو سه تا سوال مي توان ميزان سواد وشغل يك نفر را فهميد اين خانم چقدر ساده بود
نه راستش از روی که دانشگاه های پول بده مدرک بگیر راه افتاد دیگه هر مدرک داری رو نمیشه لزوما باسواد دونست. البته منظورم اهانت نبود و صددرصد البته که هر دانشگاهی افراد باسواد و فرهیخته هم داشته.
خداوکیلی فقط یکی بیاد من را توجیه کنه که وقتی کسی میگه من مهندسم آیا گفتن این کلمه همه اسرار زندگی آن شخص را به دختران امروزی میفهماند.بخدا در خانه ماندن و دست در جیب خود داشتن، بهتر از اینکه با ناکسان بی همه چیز کس شدن.......من توی کتم نمیره دختره عاشق مدرک مهندس بودن باشه باپوزش از کلیه دختران سرزمینم
شبیه داماد ماست
از صحبتهای خانم معلومه انسانهای با اصالتی هستند،واقعا قصدش زندگی بوده ،ولی داماد ،آدم بی اصل و نسبه،ودر یک کلام شارلاتان
دختر چون کارمند بانک بود و حقوق بگیر بود انتظار داشت تا یک خواستگار خوش تیپ و تحصیل کرده داشته باشه و عاشقق شد! و عشق باعث شد کور کورانه ازدواج کنه! حالا بکش!!! شما معیار شوهرت زیادی بالا بود!
این داماده از اول کلاهبردار بوده و هدفش چاپیدن ماله زنه بوده
این دزد دروغگو خودش رو مهندس معرفی کرده همه میپرسن کدوم دانشگاه تحصیل داشتی و بعد میرن از اون دانشگاه تحقیق میکنن از محل کار تحقیق میکنن از محل زندگی تحقیق میکنن
همینطوری که دختر دست هر تاکسی نمیدن
حتما خانواده سادهای بودن
دختر بیچاره
امیدوارم حداقل مهریه شو بگیره تا این مردک نتونه دختر دیگه ای رو بیچاره کنه
البته تیتر پیشنهاد بی شرمانه در شب عروسی .... به نظرم با ماجرا همخوانی نداره ،
مشکل این خانم ، دلدادگی بدون تفکر بوده حتی نتونسته یه ذغال فروش رو از یک مهندس تشخیص بده لذا ایشون هم در این ماجرا مقصره .اما در کل پول زن تو زندگی مشترک تف سربالاست و همین میشه کولی دادن اقا و هزاران مشکل دیگه
ما تو روستامون ااریم کهکوره زغال پزی دارن،تیپشونو ببینی کف میکنی،ماشین زیر پاشون یه میلیارده
دوتاکارگر افغان گرفتن تو کوره کار میکنن
خودشون دست نمیزنن به سیاه و سفید ولی لباساشون بوی زغالو دود میگیره چون نزدیک کوره رفت و امد دارن
حاجی فیروز نبوده که بفهمه دختره
نباید به ضرر اون آقا حرف زد زیرا در این زمانه زن گرفتن و ازدواج ور افتاده کسی دیگه زن نمیگیره اون زن هم که ازش تعریف می کنید به هوای مهریه و کلاشی اومده بود رابطه فقط باید آزاد باشه زن گرفتن دیگه با این تورم و فقر جامعه معنی نداره انگار بازم هالو زیاد داریم که خودشونو گرفتار زنا می کنن!!
خبر فوری مردسالار شدی
فهمیدم امروز یه مردسالار تو تحریریه بود حالا لازم نیست اینو بذاری رو صفحه
اونایی که باید میذاشتی نذاشتی
بعضی روزا عواملتون عالین هر چی میفرستی منتشر میکنن
ولی امروز روز مردسالارا بود فک کنم
خنک خبر فوری
مهندس عمران با سابقه نهایت ۲۰میلیون حقوق میگیره زغال فروش ۵۰تا کارتن ۱۰کیلیویی بفروشه میشه ۲۰میلیون زغال لیمو رو از کوره دار جهرم میخرن ۵۰تومن میفروشن عمده ۹۰تومن
اخه کوره دارم نبوده بدبختی
کارگر داداشش بوده
لولو سر خرمن
چرا دختره هم گناهکار اول که اول زندگی حتی اطمینان که نداشته که هیچ تلاش هم نکرده چون فقط بخاطر مهندس بودن باهاش ازدواج کرده بخاطر شوهر از طلاهاش نگذشته ارس پدری که حق قانونی بود نگرفته فیش حقوقشم نداده چطور انتظار داره مرد مهریه بده اینکه نشد زندگی مشترک
چرا زغال فروش با زن بانکی ازدواج می خواهد بکند کبوتر با کبوتر باز با باز کند هم جنس با هم جنس پرواز