قتل مادربزرگ در میهمانی جمعه
صبح جمعه خانه مادربزرگ؛ نوستالژی شیرین کودکی ماست، اما در جنایتی که ۱۲ اسفند سال ۱۴۰۱ توسط پیمان ۳۱ ساله رقم خورد، گرمای سماور مادربزرگ و صدای نشاط نوهها جایش را به سردی جسد و بوی خون داد.
آن روز وقتی بوقهای ممتد بیپاسخ تلفن خانه مادربزرگ، دختران پیرزن را دلواپس کرد؛ سری به خانه او واقع در نظام آباد تهران زدند و ساعتی بعد صدای شیون و آژیر ماشین پلیس کوچه را پر کرد.
مشاهدات اولیه حکایت از این داشت که مادربزرگ خفه شده بود و رسیدگی به موضوع در دستور کار محمد رضا صاحب جمعی بازپرس کشیک قتل پایتخت قرار گرفت.
تحقیقات برای یافتن ردی از عامل جنایت آغاز شد تا اینکه چند روز قبل نوه این زن به عنوان متهم به قتل بازداشت شد و صبح روز گذشته در اولین جلسه بازجویی به قتل مادربزرگ خود اعتراف کرد.
ادامه این گزارش را در گفتوگو با عامل جنایت بخوانید.
قرار نبود کسی بمیرد
پیمان چقدر درس خواندهای؟
دو تا فوق دیپلم دارم.یکی در رشته کامپیوتر و یکی قالیبافی.
شغلت چیست؟
تعمیر وسایل پرینت و اسکن انجام میدهم.
از خانوادهات بگو.
ازدواج کردهام و یک دختر ۶ ساله دارم.
پدر و مادرم هم به رحمت خدا رفتهاند، فقط یک خواهر دارم که روز حادثه خبر فوت مادربزرگم را همان خواهرم به من داد!
اما تو که میدانستی مادربزرگت را به قتل رساندهای!
بله اما نمیخواستم این اتفاق بیفتد و خواهرم آن موقع نمیدانست ماجرا چیست.
از روز حادثه بگو.
سالها بود که با مادربزرگم رفت و آمد نداشتیم.بعد از فوت پدرم او با ما معاشرت نداشت.پدرم اعتیاد داشت و همین باعث فوت او شد اما مادربزرگم میگفت که مادرخدابیامرزم در مرگ او مقصر است.من میدانستم که کسی زیاد به مادربزرگم سر نمیزند.برای همین آن روز دلم هوایش را کرد و سراغش رفتم.
ساعت چند بود؟
ساعت ۷ صبح روز جمعه بود.
مادربزرگت باور کرد که تو آن وقت صبح برای سر زدن به خانهاش رفتهای؟
تعجب کرد.گفت چه عجب از این طرفها؟ بعد شروع کرد به گلایه از بچهها که به او سر نمیزنند.
و میخواست برای تو ناهار درست کند؟
نه گمان نکنم! خیلی کم دستپخت او را خورده بودم.خاطره زیادی با او نداشتم.
بعد چه شد؟
دوباره شروع کرد به حرف زدن درباره مادرم.من خیلی ناراحت شدم که در مورد مادر مرحومم بدگویی میکند.مخدر مصرف کرده بودم و کنترلم دست خودم نبود.نمیدانم چه شد که مجسمه گچی کنار دستم را برداشتم و سمتش پرتاب کردم.همان باعث مرگش شد اما من نمیخواستم او را بکشم.
اما پزشکی قانونی علت مرگ را خفگی به علت فشار بر عناصر حیاتی گردن اعلام کرده است!
نه من فقط مجسمه را پرتاب کردم.
تو از خانهاش سرقت هم کردی، نقشه دزدی را از قبل کشیده بودی؟
نه من فقط میخواستم وانمود کنم که سارق وارد خانه شده است تا کسی به من شک نکند.یک دستگاه اکسیژن ساز و دو گوشی موبایل برداشتم که الان هم نمیدانم آنها را کجا انداختهام.
چند وقت است اعتیاد داری؟
حدود ۵ سال قبل وقتی مادرم فوت کرد، فشار عصبی زیادی داشتم و به مواد مخدر رو آوردم.
شاکیان تو عمه و عموهایت هستند؟
یکی از عموهایم در زلزله بم فوت کرد.یکی دیگر از عموهایم هم اعتیاد داشت و چند سالی است ناپدید شده است.هیچ کس از او خبر ندارد.۳ عمه دارم که شاید از من شکایت کنند.اما امیدوارم به خاطر دخترک کوچکم من را ببخشند.
رسیدگی به این پرونده در شعبه ششم دادسرای جنایی تهران در جریان رسیدگی قرار دارد.
مادریزرگهای الان غذا درست نمی کنند و جلوی مادرخوانده می گیرند یتیمخاته می گذارند و بزرگ شد می اورند و به مواد می کشانند