چرا مدیران ما با ادبیات بیگانه اند؟
یک تیر و دو نشان؛ خیابان وزرا (خالد اسلامبولی) به نام احمدرضا احمدی یا کانون
حضور هنرمندان و نویسندگان و شاعران در آیین بدرقه احمدرضا احمدی چهره برجسته فرهنگ و هنر و ادبیات ایران همانگونه بود که انتظار میرفت.
خوشبختانه کرونا هم رخت بربسته و مجال اجتماعاتی از این دست دوباره فراهم شده است.
زنده یاد احمد رضا احمدی
این که نامهایی در اندازه و آوازه مسعود کیمیایی، آیدین آغداشلو، فرامرز قریبیان، بهمن فرمانآرا، لیلی گلستان، احمد پوری، هرمز علیپور، محمود معتقدی، کامیار عابدی، سهیل محمودی، فرهاد عابدینی، فریدون عموزاده خلیلی، جمالالدین اکرمی، بهرام دبیری، مصطفی رحماندوست، شهرام اقبالزاده، فرهاد حسنزاده، مرتضی کاظمی، حسین مرعشی، محمد بهشتی، محمدجواد حقشناس، قطبالدین صادقی، هادی خانیکی، امیر آقایی، منصور ضابطیان، هیوا مسیح، منوچهر شاهسواری، صفورا نیری، یغما گلرویی، محمدعلی جعفریه و حمیدرضا شاهآبادی حاضر بودند جای تعجب نداشت اما چنان که مشهود است حتی یک نفر از جماعت اصولگرا یا صاحب منصب حاضر نبودند یا اگر بودند به چشم نیامد.
آیین وداع با احمد رضا احمدی؛ فرامرز قریبیان، مسعود کیمیایی و ایدین آغداشلو
چرا این قدر کار به دستان ما خصوصا فعلیها با ادبیات و هنر بیگانه و نامهرباناند و چرا از مقامات ارشد کسی به خود زحمت شرکت نمیدهد؟ این در حالی است که شخص رهبری به عنوان علاقهمند ادبیات شناخته میشود. اما در سطوح دیگر انگار نه شعر دوست دارند نه رمان. نه فیلم میبینند و نه به ادبیات علاقه دارند.
احمد رضا احمدی کاراکتری غیر سیاسی داشت و شاید بتوان او را به سهراب سپهری ماننده دانست خصوصا این که اهل نقاشی هم بود. با این همه چون به هنر برای هنر باور داشت و کلمه را تنها در خدمت زیبایی می خواست از نظر چهره های غیر ایدیولوژیک مطلوب نبود.
جای دیگر نوشتیم مگر ۵۰ سال در عرصه ادبیات کودک تلاش نکرد؟ چرا وزیر آموزش و پرورش زحمت دو سطر پیام تسلیت به خود نداد؟ مگر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان پیوند ارگانیک با این وزارتخانه ندارد؟ از احمد رضا احمدی زلالتر و بیمسالهتر و بیحاشیهتر و پاکیزهتر آخر که؟
از دو حال خارج نیست: یا نمیشناختند یا میشناختند و این سبک وسیاق را نمیپسندیدند. بله. شاید گفته شود نمی توان گریبان این و آن را گرفت که چرا در فلان مراسم شرکت نکردید؟ کما این که مسعود کیمیایی و آیدین آغداشلو و دیگران نیز در هر آیینی شرکت نمیکنند.
آیین وداع با احمد رضا احمدی؛ تهران/ خیابان وزرا، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
در اینجا اما صحبت از کار به دستان است. این که از ۲۹۰ نماینده مجلس شاید هیچ نمایندهای شرکت نکرده باشد یعنی یا اهل این عرصه ها نیستند یا جامعه هنرمند و نویسنده نسبتی با آنان ندارد. صریح و روشن چرا این قدر کار به دستان فعلی با ادبیات و هنر بیگانه اند؟
چرا وقتی صحبت میکنند دو بیت شعر در کلام شان نیست؟ روزگاری اگر از این جماعت میپرسیدند به کدام موسیقی گوش میکنند از روی رو دربایستی میگفتند شجریان. بعد از ۸۸ این را هم دیگر نمیگفتند!
سال ها پیش خبرنگار همشهری از آقای میرسلیم پرسید آخرین فیلمی که دیدهاید چه فیلمی بوده است؟ پاسخ آن روز او عجیبتر از تفاوت قایل نشدن بین لندکروز و ۲۰۶ در ماه گذشته بود. زیرا گفته بود: خوشبختانه پس از وزارت ارشاد دیگر ناچار نیستم فیلم ببینم! یعنی از سر اکراه و به مثابه اکل میت در دوران وزارت ارشاد (۷۲ تا ۷۶) گاهی به تماشای فیلم مینشسته است.
مشکل اصلی کار به دستان کنونی کتاب نخواندن و بی علاقگی به ادبیات و هنر است. وگرنه همین معاون اول اگر خاطرات نصرتالله خانی رییس دفتر دکتر مصدق را خوانده بود نمیگفت دولت وظیفه خانه ساختن ندارد و درمییافت دکتر مصدق چگونه خازنی را مامور واگذاری زمین و ساخت شهرک نارمک کرد که هنوز هم نمونهای درخشان از شهرسازی مدرن و توزیع مناسب امکانات بین مردم است.
چهره هایی مثل دکتر حداد عادل و دکتر لاریجانی البته کتاب خواناند. اولی با اهل ادبیات حشر و نشر دارد ولی او هم در این گونه آیین ها غایب است و دومی از گردونه کنار گذاشته شده است و کار دست کسانی است که انگار نسبتی با فرهنگ ندارند.
جای سید محمود دعایی هم البته خالی بود که پای ثابت این گونه مراسم بود و نماز میت را هم به جا میآورد ولی منظور مقامات اجرایی و نمایندگان مجلس است.
آدمی درگذشته که زاده کرمان بود و بعد از کوچ خانواده به تهران در این شهر ماندگار شد و نسب او به آیت الله حاج احمد مجتهد کرمانی میرسیده اما گمان نمیکنم نه نمایندهای از تهران و نه از کرمان حضور داشته است. همین هم نشانهای است که این مجلس نماینده اکثریت مردم نیست چون سلایق متنوع را نمایندگی نمیکنند. اینها بهانه است برای حرف اصلی و آن هم این که چرا این جماعت این قدر با هنر و ادبیات بیگانه است؟
چندی پیش در مراسمی از روزنامهنگار کهنهکار که از رسانه دور نگاه داشته شده و سرگرم کشاورزی است خواستند سخنی بگوید و پشت تریبون همین را گفت. این که چرا صحبتها خشک و کلیشهای و شعاری و تکراری است و یک بیت حافظ دست کم نخواندید؟
از دولت ابراهیم رییسی حد اقل وزیر میراث فرهنگی او میتوانست بیاید. او که سالهای طولانی رییس صدا و سیما بوده است. درست است که به تازگی گفت مهمترین دغدغه در عرصه گردشگری ساخت آبریزگاه است ولی متولی میراث فرهنگی هم هست و میراث فرهنگی که فقط عالی قاپو و کاخ گلستان نیست. امثال احمد رضا احمدی هم میراث فرهنگی به حساب میآیند. مگر این همه کتاب شعر و داستان و نمایش نامه بر جای نگذاشته است؟
مگر از ۱۳۴۸ یعنی ۵۴ سال قبل تا ۹۶ یعنی ۶ سال پیش در حوزه ادبیات کودکان و نوجوانان فعال نبوده است؟
سال ۱۳۴۸ کتابی نوشته با عنوان «من حرفی دارم که فقط شما بچه ها باور می کنید». می دانید نقاشی این کتاب کار که بوده؟ عباس کیا رستمی! سال ۶۶ یعنی ۳۶ سال قبل اشعار سهراب سپهری را در کاستی با عنوان »در گلستانه«خوانده بود. آهنگ ساز دکلمه «دور تا نزدیک»او هوشنگ کامکار است. شعر او به فرانسه را روزنامه نگاری چون صدرالدین الهی ترجمه و در لوموند منتشر کرد. چه کار باید میکرده تا بدانیم به لحاظ فرهنگی و ادبی و هنری درجه یک بوده است؟
در میان حاضران البته محمدجواد حقشناس عضو شورای شهر پیشین هم بود. هم او که نامگذاری معابر تهران به نام چهرههایی چون اسلامی ندوشن و ناصر حجازی و شجریان به رغم تمام مانع تراشیها را از شورای شهر قبلی به یادگار گذاشت.
هویت فرهنگی شهر به این آدمهاست. کیست که از خیابان وصال بگذرد و از حسن سلیقه در نصب تندیس دکتر اسلامی ندوشن در خیابان فرعی که به نام اوست لذت نبرد؟ جالب این که تازه دانستم خیابان مقابل هم به نام همسر اوست: خانم دکتر شیرین بیانی و هر دو هم وقتی در قید حیات بودند و دومی خوشبختانه هنوز هستند.
میتوان حدس زد یکی از گزینهها هم احمد رضا احمدی بوده ولی معمولا درباره افراد زنده این نگرانی هست که نکند حرفی بزنند و موضعی بگیرند و به بعد از حیات موکول میشود. منتها اکنون نه شورای شهر چنین گرایشی دارد و نه حقشناس عضو آن است.
حقشناس با انتخاب معابری که هنوز نام شهیدی بر تارک آن نبود توانست چهرههای فرهنگی را در سطح شهر ماندگار کند و اگر ذوقی در کاربهدستان فعلی باشد خیابانی را به نام احمد رضا احمدی نامگذاری خواهند کرد.
اگر قرار بر تجدید رابطه با مصر باشد دولت و شهرداری و شورای شهر ناچارند نام خیابان خالد اسلامبولی را تغییر دهند. همان کاری که در مشهد با تابلوی خیابان شیخ نمر انجام دادند. در این صورت بهترین گزینه برای خیابانی که هنوز با نام وزرا مشهورتر است تا خالد اسلامبولی یا پارک همین احمد رضا احمدی است چون کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان یا انجمن ایران و آمریکای سابق در این خیابان واقع است و مرکزیت از خیابان وصال به این خیابان انتقال یافته است.
منتها اگر خواستند چنین کنند و اندک ذوقی یافت شد در تابلو قید کنند شاعر و نویسنده. چون مثلا در امیرآباد خیابان هفدهم به نام نادر ابراهیمی شده ولی خیلیها فکر می کنند مثل خیابان های دیگر است در حالی که در تابلو باید قید شود «نویسنده فقید: نادر ابراهیمی».
شهردار بعدی هم تندیسی از احمد رضا احمدی را ابتدای خیابان وزرا مقابل سینما آزادی نصب کند. امید به شهردار بعدی به این خاطر که از آقای زاکانی شهردار فعلی که قرار است با حفظ سمت دستیار ویژه اقای رییسی هم بشود این انتظار به دور است اما اگر او هم این کار را انجام دهد شاید قدری از زشتی تلاش برای تصرف خانه اندیشمندان کاسته شود.
از کسانی که به روسیه سفر کردهاند بپرسید که جدای عظمت بناها با آن سقفهای بلند بیشتر تحت تاثیر چه قرار گرفتهاند. نام نویسندگان و تندیس های آنان در جایجای شهرها. آن وقت شهرهای ما با ادبیات هزار ساله و چهرههای درخشان و این همه علاقه مردم نباید تا این حد بیگانه با هنر جلوه کند.
شیراز و نیشابور و توس و همدان با چه شناخته میشوند؟ در همین تهران نامگذاری میدان و خیابان در سعادتآباد به نام قیصر امینپور حس و حال خوبی داده در این سالها.
از گله از غیبت پشت میزنشینان کتوشلوار پوش با محاسن و یقههای بسته رسیدیم به پیشنهاد تغییر نام خیابان خالد اسلامبولی به شاعر: احمد رضا احمدی.
شما که دو روز دیگر ناگزیر خواهید بود اسم خیابان را به خاطر احیای رابطه با مصر تغییر دهید. زودتر به این بهانه محترمانهتر و مقبولتر است! حداقل بگذارید کانون تا نه تنها یادآور احمدرضا احمدی باشد که چهرههای دیگر برآمده از آن را هم شامل شود.
خیلی خوب است که ازبزرگان فرهنگ وهنروورزش وغیره درصورت[ مومن بودنشان]درزمان حیاتشان ازانها بدین طریق وطرق مختلف [مالی ومعیشتی وغیره ]یادوقدردانی کرد که این انسانها مفاخرکشورمادرسطح کشورودنیا هستندودیگربه ما ایرانیها مرده پرست نگویند
تفاوتش اینه که ادبیات مسولین ما الان چاله میدونیه .از قدیم گفتن تره به تخمش میبره حسنی به باباش .ادبیات ادیبانشون که سرامدشون کیهانه را ببین .کدوم ژنرال کشورهای دنیا ادبیاتشون مثل نظامی های ماست .ما لات بازی را با نظامی گری اشتباه گرفتیم البته چاره ای هم نیست .