دختر متهم به سرقت داستان زندگیاش را تعریف کرد:
در زندان به دنیا آمدم و در زندان میمیرم
دختر جوان میگوید به خاطر خلافکاری مادرش در زندان به دنیا آمد و از همان زمان سرنوشتش به خلاف گره خورد.
رعنا زندگی عجیب و غریبی دارد. او در زندان به دنیا آمده و حالا خودش مجرمی است که میگوید زندان خانه اول و آخر اوست.
این دختر که به جرم سرقت بازداشت شده است، از زندگیاش میگوید:
*چندساله هستی و چرا دستگیر شدهای؟
30 ساله هستم. به جرم سرقت بازداشت شدم و حالا هم برای محاکمه در دادگاه هستم.
*چطور سرقت میکردی؟
من خودم سرقت نمیکردم بیشتر با مالخرها در ارتباط بودم، برای همین هم بازداشت شدم. وظیفه من این بود که اجناس سرقتی را بفروشم.
*چرا به سمت این کار آمدی؟
سرنوشت من هم اینطوری نوشته شده.
*سرنوشت هرکس را اعمالش مشخص میکند.
من در زندان به دنیا آمدم. مادرم موادفروش بود، او بازداشت شد و من هم در زندان به دنیا آمدم. تا سه سالگی در زندان بودم و بعد هم مرا تحویل بهزیستی دادند. مادرم به 15 سال حبس محکوم شده بود، وقتی آزاد شد من هم پیش مادرم رفتم اما یک ماه بعد از آزادی متوجه شدیم سرطان گرفته است و خیلی زود هم فوت کرد. من هم در جای درستوحسابی زندگی نمیکردم. آخر هم افتادم به کار خلاف. من در زندان به دنیا آمدم و فکر کنم آخرش هم همینجا بمیرم.
*پدرت کجاست؟
من هیچوقت از پدرم خبر نداشتم و اصلاً نمیدانم کیست. چند باری از مادرم پرسیدم گفت به چه دردت میخورد پدرت کجاست؛ جواب درستی به من نداد.
*از کی کار خلاف میکنی؟
از وقتی مادرم مرد. با پسری آشنا شدم که دزد بود. او دزدی میکرد من هم جنس را آب میکردم. اینطوری بود که افتادم به کار خلاف و آنقدر اطرافم آدم خلاف بود که دیگر بیکار نشدم.
*میخواهی بیشتر توضیح بدهی که چه جرائمی انجام دادهای؟
بیشتر جرائمی که انجام دادهام همین آب کردن جنس بوده.
*نمیخواهی زندگی سالم داشته باشی؟
من آدم بدی نیستم. زندگیام به خلاف گره خورده.
مقصر تو نیستی بلکه مقصر والدین بی مسؤولیت تو هستند که نطفه تو را ایجاد کرده اند!
گهی چاره باید نمود ، گهی درد را به خون
گهی در درون خویش باید گریست ، باران خون
که تقدیر نیست از ذات خدا و این جامعه است مبتلا
به خون جوانان پاک وطن ، باید شُست تبعیض را با پیمانه ی خون
در زندان بدنیا آمده ام و در همینجا هم خواهم مرد!! جمله ای بسیار پر حرف و قابل تامل برای ذهن های بیدار و متفکر!!!!