خاطرۀ تکان دهندۀ ابراهیم گلستان دربارۀ فروغ فرخزاد
نویسندۀ فقید که از گفتن دربارۀ محبوبۀ خود طفره می رفت پس از انتشار نامه ها خاطرهای شگفتآور نقل کرده است.
مرگ ابراهیم گلستان در 101 سالگی خبر پربسامد این روزهاست چرا که نویسنده و فیلمساز پرآوازۀ ایرانی اگرچه نیمی از عمر بلند خود را در غربت زیست و بیشتر آثار او مربوط به نیمۀ نخست است اما در صحنه حاضر بود و اظهار نظر و نقد می کرد و از پرخاش و نفی و تفرعن هم ابا نداشت. از این رو کسی نپرسید گلستان، دیگر که بود چون از یادها نرفته بود.
هر گاه نیز که گرد فراموشی بر او مینشست گفتوگویی یا خبری دوباره او را به صحنه میآورد کما این که کتاب «نوشتن با دوربین» چنین کرد.
در سال ۹۵ خورشیدی اما تابوی بحث درباره رابطۀ عاشقانه او با فروغ فرخزاد شکست وقتی به خانم افسانۀ میلانی اجازه داد نامههای فروغ به خود را منتشر کند البته بی آن که از پاسخهای خودش به او خبری باشد.
در ادامۀ همین روند بود که در مصاحبهای به مناسبت ۱۰۰ سالگی با بیبیسی هم با وضوحی بیشتر خاطرهای تکاندهنده دربارۀ فروغ را نقل کرد.
بیشتر بدانید: استوری آقای نویسنده برای مرگ گلستان جنجالی شد
این که چند روز قبل از آن سانحه در بهمن ۱۳۴۵ که به مرگ فروغ انجامید به اتفاق او به کافهای می روند و قهوهای می نوشند و از سر تفنن، از زن ارمنی فالگیر میخواهند نگاهی به فنجان آنان بیندازد و اصطلاحا فالشان را بگیرد یا بگوید. زن اما تا به فنجان فروغ چشم میاندازد وحشت زده و دستپاچه میشود و میگوید کاری پیش آمده و باید برود.
آنها هم پیگیر نمیشوند و تمام میشود. چند روز بعد جلال مقدم به همان کافه میرود و زن کافهدار که میدانسته با آن دو آشنایی دارد میپرسد: راستی از آن خانم و آقا ( که مشخصات آنان را میدهد) چه خبر و پاسخ میشنود زن، دیروز در یک سانحۀ رانندگی درگذشت و خانم فالگیر میگوید: دیده بودم و میدانستم.
ابراهیم گلستان میگوید نمیتوانم برای این موضوع توضیحی بیابم هر چند در مورد یک فقره دیگر - دیدن روح در جوانی- آن را ناشی از القائات پدر میداند.
این که زنی چگونه دو سه روز قبل از مرگ فروغ آن اتفاق و نتیجه آن را پیشبینی کرده و میدانسته در سانحه رانندگی جان خود را از دست میدهد برای مردی که بیشتر اهل طبیعیات و منطق بود تا باورهایی از این دست، همواره یک معما باقی ماند.
احتمالا ان خانم غافلگیر پس از شنیدن این خبر خواسته بازار خود را داغ تر کند.....
وا
خدا به داد برسه
بله خدا ب داد برسه/یک لحظه اشتباه کردن و در اصل واقعیت وحقیقت این است ک یک لحظه عجله کردن و یک لحظه غفلت کردن و آگاهی نداشتن هر بلای سره آدم میاد و یا میآرن شک نکنید ب حرفم/در سن 10سالگی دعا نویسی ب مادرم گفت ک این فرزندت در سن 30 سالگی مشکله روحی روانی پیدا خواهد کردولی ناگفته نماند ک یک الاغی مرا ب هیئتی خواهد برد ک در پارچ آب و کلمن و یا در چای ب خورد خلق خدا قرص اکس یا روانگردان میدهد حالا 10 سال است مشکله روحی روانی پیدا کردم/ حال این را خلاصه نوشتم ک آگاه باشید وآگاهی داشته باشید و ب هیچکس اعتماد نکنید و ب خدا توکل کنید و ایمان ب خدا داشته باشید که او قرآن است نه قرآن بلکه قرآن ازآنه اوست یا واضح بگم همه چی خداست توکلت خدا باشد چه در خواب و چه در کار و چه در جای رفتن والسلام......این را نوشتم ک آگاه باشید
بله حرف خیلی از فال بینها یا کف بینها درست است البته آنها که درست می گویند نه فقرایی که بدروغ فال می بینند.
اینجانب هم مطالب واقعی از زندگی خود از فالگیرها شنیده ام.
اسلام می خواهد مردم در پی این کارها نباشند که خود ضربه می بینندوبه گاها به سختی می افتند.