داستان هوشنگ ابتهاج؛ از زندان تا مرگ
«در زندان بودم و با یک هموطن هم بند، ترانه «ایران ای سرای امید» از بلندگوهای زندان پخش شد، تا شنیدم زدم زیر گریه! همبندم گفت: چرا گریه میکنی؟ گفتم: شاعر این ترانه منم. گفت: پس تو که این ترانه را سرودی چرا در زندانی؟»
در این ویدئو نگاهی به زندگی سایه و ماجرای دستگیری و زندانی شدنش پس از انقلاب داشتهایم.
روحش شاد
روزگار است و گاه کاریش نمیتوان کرد ، سخت است ، دشوار است ، به قول مادر بزرگ مرحوم :« در زندگی چه وقایع بزرگ که با چشمان کوچک دیدیم» یادش گرامی و روحش شاد و راهش جاری
این تودهای تواب و ولایتمدار ریش درازی داشته
آن روز هم پرسیدم جواب ندادید. نعشش را کجا چال کردند ؟؟
جسد متعفنش را کجا دفن کردند؟؟
واقعا با این طرز فکر و صحبت خجالت بکش ،انسان بودن سخت نیست
رشت
متعفن اخلاق گند توست آمریکایی
سلام. ادیب ارجمند و شاعر توانا جناب استاد هوشنگ ابتهاج، به پاس یک عمر دستاورد ادبی شما در عرصه فرهنگ و ادبیات ایران ، سپاس . خدایش بیامرزد . جواد مقدم (من هم در زمان جوانی دو سال هوادار حزب توده بودم اما دیگر نیستم ، حزب توده از خارجی دستور می گیرد وگرنه به دکتر مصدق و ملت ایران خیانت نمی کرد )
مرد بزرگی بود ادب داشته باشید