فکر کنید «روپوش مدرسه» هم «چای دبش» است!
چرا یک مدیر مدرسه در منطقهای ضعیف، به خود اجازه میدهد به مادری که تلاش میکند امکان تحصیل فرزندش را فراهم کند، پیشنهاد تمیز کردن کلاس را بدهد؟ این مدیران چگونه انتخاب میشوند؟ آیا نباید آموزش ببینند که در چنین شرایطی چگونه با دانشآموزان و والدینشان رفتار کنند؟
مصطفی داننده نوشت: «رفتم مدرسه تا نامهای بگیرم که بتوانم هزینه لباس مدرسه دخترم را نیمبها پرداخت کنم. مدیر گفت مشکلی ندارد و نامه را میدهد. پیش از این هم برای ثبتنام مدرسه، نامه داده بود. نامه را به اداره آموزش و پرورش بردم و هزینه ثبتنام را کاهش دادند؛ فقط ۱۰۰ هزار تومان به مدرسه پرداخت کردم. برای مانتو هم از مدیر نامه خواستم. او هم بدون مشکل نامه را داد، اما گفت: "تو که بیکار هستی، بیا اینجا کلاسها را تمیز کن." من هم گفتم مشکلی نیست و کمک میکنم. با رضایت خودم و همکاری سرایدار، کلاسها را تمیز کردم و در نهایت نامه را گرفتم و مانتوی دخترم را تهیه کردم.»
این روایت مادری است که به گفته خبرنگار صداوسیما، برای ثبتنام فرزندش مجبور شده بود کلاسهای مدرسه را تمیز کند. روزنامه شرق نیز گزارش داده که دیگر اولیا به جای پول، خدماتی مانند نجاری و قفلسازی به مدرسه ارائه میدهند. این توافق بین مدرسه و والدین صورت میگیرد.
پس از این اتفاق، آموزش و پرورش اعلام کرد که مدیر مدرسه استعفا داده و پرونده او در اختیار هیأت رسیدگی به تخلفات قرار گرفته است.
در مورد این موضوع میتوان به چند نکته اشاره کرد:
اول: دل هر انسان دلسوزی برای والدینی میسوزد که در این روزهای سخت، خجالتزده فرزندان خود هستند، چون توانایی فراهم کردن سادهترین امکانات زندگی را ندارند. تصور کنید شرایط یک خانواده چقدر سخت است که مادر مجبور شود برای ثبتنام فرزندش کلاسهای مدرسه را تمیز کند. این خبر آنقدر دردناک است که نه تنها مدیر مدرسه، بلکه بسیاری از مسئولان کشور باید از سمتهای خود استعفا دهند و خجالت بکشند. واقعاً کار به کجا رسیده است که ثبتنام در مدرسه منجر به چنین اتفاقی شود؟
این رفتار با کدامیک از شعارهای مسئولان در این سالها همخوانی دارد؟ آیا آنها که تصمیمگیری میکنند، از چنین مسائل آگاه هستند یا فقط با استعفای یک مدیر، گمان میکنند وظیفهشان تمام شده است؟
دوم: چرا یک مدیر مدرسه در منطقهای ضعیف، به خود اجازه میدهد به مادری که تلاش میکند امکان تحصیل فرزندش را فراهم کند، چنین پیشنهادی بدهد؟ چرا باید غرور یک مادر را برای یک ثبتنام زیر پا گذاشت؟ این مدیران چگونه انتخاب میشوند؟ آیا نباید آموزش ببینند که در چنین شرایطی چگونه با دانشآموزان و والدینشان رفتار کنند؟
سوم: چرا مدارس از والدین پول میگیرند؟ مگر تحصیل در مدارس دولتی ایران رایگان نیست؟ چرا هزینههای مدارس دولتی که بودجه دولتی دریافت میکنند، باید بر دوش خانوادههایی باشد که خود با مشکلات فراوان مواجهاند؟ مدارس نه تنها نباید شهریه بگیرند، بلکه دولت باید هزینههایی مثل روپوش دانشآموزان را هم تقبل کند. حداقل در این زمینه کاری کنید که خانوادهها دغدغهای نداشته باشند.
واقعاً روپوش مدرسه چقدر هزینه دارد؟ تصور کنید مانند چای دبش یا زین اسب است! این همه هزینهتراشی میشود و خانوادههایی که حتی توان تهیه مایحتاج اولیه زندگی را ندارند، باید نگران روپوش، کمک به مدرسه و امثال اینها باشند.
چهارم: باید از شبکههای اجتماعی تشکر کرد. اگر این شبکهها نبودند، بسیاری از این زشتیها دیده نمیشد و نالایقان همچنان تصمیمات غلط میگرفتند و جامعه را با مشکلات فراوان روبرو میکردند. یکی از دلایل اصرار برخی بر فیلتر کردن شبکههای اجتماعی، همین شفافیت است که نشان میدهد مدیریت در کشور در بدترین سطح خود قرار دارد.
وقتی اموزش و پرورش بودجه خود را صرف دهها خانه معلم و مراکز تفریحی و ورزشی هزینه می کند و ستادهای انها مزایای انچنانی پرداخت می کند، چیزی برای مدارس نمی ماند.