عامل انفجار تروریسی حزب جمهوری چه کسی بود؟/ سرنوشت منافق نفوذی محمدرضا کلاهی
برخی نزدیکان و دوستان کلاهی در حزب جمهوری اسلامی از او به عنوان فردی فعال و پرتحرک در حزب یاد میکنند، حسین فریدون هم آن زمان در حزب بودند و با کلاهی خیلی شوخی داشتند.
فاجعه دلخراش انفجار ساختمان حزب جمهوری اسلامی ایران در 7 تیر سال 1360 در حالی رخ داد که عامل انفجار فردی به نام محمدرضا کلاهی بود.
محمدرضا کلاهی که بود؟
محمدرضا کلاهی صمدی، فرزند حسن، متولد ۱۳۳۸، دیپلمه ریاضی از «دبیرستان بامداد تهران » [دبیرستانی واقع در خیابان جمهوری، خیابان گلشن]، دانشجوی سال اول رشته برق دانشگاه علم و صنعت بود.
محمدرضا کلاهی که دانشجوی دانشگاه علم و صنعت بود پس از پیروزی انقلاب اسلامی به عضویت سازمان مجاهدین خلق پیوست و با حفظ این عضویت ابتدا پاسدار کمیته انقلاب اسلامی خیابان پاستور شد و بعد با هدایت سازمان، به داخل حزب جمهوری اسلامی راه پیدا کرد.
کلاهی چگونه نفوذ کرد؟
«آیتالله موحدی کرمانی» در همین زمینه نقل میکند: «کلاهی در شهید بهشتی نفوذ کرد و شهید بهشتی نیز به او اعتماد کرد. من به خاطر دارم که در جلسه شورای مرکزی حزب، کلاهی می گفت من باید تمام این ساختمان را به لحاظ امنیتی چک کنم تا یک وقت در پی این ساختمان مواد منفجره کار نگذاشته باشند. کلاهی عامل نفوذ و خیانت بود و با این ترفند پی ساختمان را کند و مواد منفجره را در آن کار گذاشت»
«سید مصطفی میرسلیم»، عضو شورای مرکزی حزب موتلفه اسلامی که در آن ایام سمت معاونت تبلیغات حزب جمهوری اسلامی را برعهده داشته، دلیل نفوذ فردی به نام «محمدرضا کلاهی صمدی» را عدم گزینش درست افراد برای حضور در تشکیلات حزب میداند و معتقد است: «ما در هفتههای اول تشکیل حزب جمهوری، نزدیک صدهزار نفر را ثبت نام کردیم. آن استقبال گسترده مانع گزینش دقیق در حزب شد و همین امر باعث ورود افراد نفوذی همچون کلاهی به حزب شد»
میرسلیم میافزاید: «کلاهی عنصر نفوذی منافقان بود که به دلیل استقبال گسترده مردم از حزب و ضعف فرآیند گزینش توانسته بود وارد تشکیلات اداری حزب شود»
در مورد کلاهی چه می گویند؟
«علیرضا نادعالی» یکی از اعضای حزب جمهوری اسلامی و دوست نزدیک محمدرضا کلاهی میگوید: «زمانی که من به دفتر اصلی حزب آمدم کلاهی در آنجا بود و نمی دانم چطور با حزب آشنا شده بود و چه کسی او را به آنجا آورده بود اما در ظاهر پسر فرز و زرنگی بود و خیلی جدی هم در کارها ظاهر می شد. اصلا به همین دلیل هم بود که شاید در حزب جاگیر شده بود و تقریبا اعتماد افراد را به خود جلب کرده بود. آن زمان هم در حزب انقدر جو صمیمیت و دوستی بود که کسی به کس دیگر بدگمانی و تردید نداشت. من هم با او صمیمی شده بودم و با هم رفیق بودیم»
نادعلی میافزاید: «من تقریبا حدود یکسال با کلاهی دوست و رفیق بودم. البته این آقای حسین فریدون برادر کوچکتر آقای روحانی هم آن زمان در حزب بودند و با کلاهی خیلی شوخی داشتند. من برخی حرکات مشکوک از کلاهی میدیدم اما توجهی نمیکردم. مثلا اگر قرار بود کتابچه ای برای حزب آماده شود سریع و ظرف ۱ روز اینکار را انجام میداد و این حیرت انگیز بود چون علی القاعده کسی نمی تواند این کار را در یک روز انجام دهد. کلاهی یک موتور داشت که با آن این طرف و آن طرف می رفت و وقتی بر میگشت کارها را انجام داده بود. خوب این نشان می داد که برخی ها در بیرون به او کمک هم می کردند»
این عضو سابق حزب جمهوری اسلامی میگوید: «در ان ایام خاطرم هست که با همین کلاهی عصرها هندوانه ای میگرفتیم و در گوشه حیاط حزب تختی گذاشته بودیم و مینشستیم و هندوانه را که در حوض انداخته بودیم قاچ میکردیم و میخوردیم و همانجا هم کلی شوخی با یکدیگر می کردیم. اما نکته ای که در اینجا هست این است که کلاهی آن زمان با ما به هیچ عنوان عکس یادگاری نمی انداخت، واقعا هم عجیب بود برایمان تا اینکه بعد از انفجار دلیلش را فهمیدیم!»
نادعلی همچنین با اشاره به کشف خانه کلاهی پس از حادثه هفتم تیر و وضعیت خانوادگیاش میافزاید: «من هیچگاه به خانه کلاهی نرفته بودم و خانه اش را ندیده بودم و آدرسش را هم بلد نبودم چون ظاهرا نمی خواست ما خانه اش را یاد بگیریم، اما ظاهرا بعد از چاپ عکسش در روزنامه ها، مردم به سپاه اطلاع میدهند و سپاه هم خانهاش را کشف میکند و ظاهرا در خانه اش عکس شاه و اینها را پیدا می کنند. چون ظاهرا خواهرش عضو چریکهای فدایی خلق بوده است و برادرش هم عضو همین گروهک ها بوده و بعد از اینکه برادرش به ایران باز می گردد شناسایی و اعدام می شود. پدرشان هم ظاهرا قبل از انقلاب عضو ارتش بوده است. کلا خانواده ضد انقلابی بودهاند»
کلاهی بعد از بمب گذاری چه کرد؟
کلاهی پس از انفجار مدتی در منزل یکی از اعضای سازمان مجاهدین مخفی شد و نهایتاً از طریق مرز غربی ایران به عراق رفت و سپس به اروپا گریخت.
در همین رابطه بی بی سی می نویسد: کلاهی پس از بمبگذاری به عراق و سپس به آلمان گریخته است.
در سال 92 سایت های خبری نوشتند که یک مقام امنیتی که خواست نامش فاش نشود گفته بود: ˈمسعود کشمیریˈ عامل انفجار نخست وزیری و ˈمحمدرضا کلاهی صمدیˈ عامل انفجار حزب جمهوری اسلامی که از اعضا و هواداران فعال گروهک تروریستی منافقین و خط نفوذ فرقه رجوی در نهادهای حیاتی، حساس و مهم جمهوری اسلامی بودند، هنگام خوردن غذا در رستورانی در شهر کلن و هنگام رانندگی در شهر هامبورگ آلمان مشاهده شده اند.
وی اضافه کرد: کلاهی زیر نظر یکی از افراد کادر مرکزی گروهک تروریستی رجوی به نام ˈهادی روشن روانˈ با نام مستعار مقدم فعالیت می کرده است.
آیا کلاهی کشته شد؟
در 2015 میلادی خبری منتشر شد که حکایت از این داشت، اعضای یک باند مواد مخدر در هلند وارد خانه یک مرد ایرانی به نام "علی معتمد" شدند و بعد از شلیک دو گلوله به سرش، فرار کردند. جسد در خانه ماند و بعد از سه ماه که متعفن شده بود، توسط پلیس کشف شد. این حادثه در شهر "المیره" هلند اتفاق افتاد.
در همان زمان گفته شد که نام واقعی مقتول، "محمدرضا کلاهی" بود، کسی که روز 7 تیر 1360 دو بمب در دفتر حزب جمهوری اسلامی گذاشت و آیت الله بهشتی و بیش از 70 تن دیگر از مسوولان، نمایندگان مجلس شورای اسلامی و اعضای حزب را به شهادت رساند.
روزنامه «پارول» هلند در گزارشی نوشت که فرد مقتولِ این پرونده یعنی «علی معتمد»، «به احتمال قریب به یقین»، همان «رضا کلاهی صمدی» است که در دهه هشتاد میلادی به هلند پناهنده شد و از آن زمان با نام مستعار «علی معتمد» در این کشور زندگی میکرد.
روزنامه پارول روز نوشته بود که دو فرد مظنون قتل او، انور آ.ب (۲۸ساله) و مورئو ام. (۳۵ساله) هستند که پلیس هلند موفق شده است با ردگیری تلفنهای همراهشان آنها را دستگیر کند. این دو فرد، با شبکههای بزهکاری معروف غرب آمستردام در تماس بوده و پیش از این نیز پرونده قضایی داشتهاند.
روزنامه هلندی «پارول» مینویسد که علی معتمد (رضا کلاهی صمدی) در شهر آلمیره، در نزدیکی آمستردام، سالها به عنوان برقکار زندگی آرامی داشت و همکارانش از او همواره به عنوان فردی «وقتشناس و قابل اعتماد» یاد میکنند.
به نوشته این روزنامه، همسر علی معتمد به «پارول» گفته است که حتی او تا چند سال پیش از هویت واقعی شوهرش «بیخبر بوده است». پسر هفده ساله او نیز در یکی از دانشگاههای هلند مشغول به تحصیل است.
در نهایت علی معتمد یا همان رضا کلاهی صمدی، روز ۱۵ دسامبر ۲۰۱۵، در سن ۵۶ سالگی در شهر آلمیره هلند در خیابان توسط فردی از نزدیک هدف گلوله قرار گرفت و همان روز در بیمارستان جان سپرد.
اگر این خبر روزنامه هلندی واقعی باشد می توان گفت که پرونده جنایت های یکی از بزرگ ترین قاتلان ایران بسته شده است. در غیر این صورت، شاید شاهد پرده ای دیگر از "زندگی در فرار" هستیم که هدف اش رد گم کردن است.
این درحالی است که هنوز خطر نفوذ در رده های بالا، برای از درون نابود کردن کشور، همچنان جدی است.
15