سینمای جهان فیلم تاریخچه ی خشونت ساختهی دیوید کراننبرگ
فیلم تاریخچه ی خشونت ساخته ی دیوید کراننبرگ، کارگردان فیلم هایی مثل: مگس، هاری، ویدیو دروم و… است که به یک نوع غرابت در آثارش مشهور است.
فیلم تاریخچه ی خشونت ساخته ی دیوید کراننبرگ، کارگردان فیلم هایی مثل: مگس، هاری، ویدیو دروم و… است که به یک نوع غرابت در آثارش مشهور است. صحنه های ناب، تصاویر عجیب و غریب، کاراکترهای سورئال در موقعیت ها و وضعیت های رئال و یا موقعیت های عجیب و پیچیده و کاراکترهای رئال. بنابراین شاید کمی متعجب شویم از این که فیلم تاریخچه ی خشونت، از این لحاظ که داستانی خطی دارد و تصاویر عجیب و غریب کم تری نسبت به ساخته های دیگر این کارگردان در آن دیده می شود و اثری از فضاهای ناب سوررئال کراننبرگی در آن نیست و فیلم کمابیش در جریان اصلی و واقع گرا سینما قرار گرفته است. فیلم که در اصل تفکر و تاملی است بر مفهوم هویت، فیلم بی کم و کاستی نیست.
گرچه با گذشت دو سوم از فیلم، مشکلی اساسی وجود ندارد و مخاطب کاملن درگیر فیلم می شود ولی در بخش پایانی، فیلم به مسیری انحرافی سرازیر می شود و این حرکت نادرست، از کارآمدی کلی فیلم می کاهد. ولی با این حال از ارزش های فیلم کم نمی شود و تاریخچه ی خشونت خیلی چیزها برای ستایش دارد. آن چه در موفقیت این فیلم نقش محوری دارد، عدم قطعیت و شناخت در مورد گذشته ی کاراکتر تام است. تام در رویارویی با کارل همچنان انکار می کند که خود جویی است، بلکه مدعی می شود که هیچ وقت در فیلادلفیا هم نبوده است. نه فیلم نامه و نه ویگو مورتنسن(تام) هیچ کدام به مخاطب درباره ی این که آیا تام و جویی یک نفرند و یا این که کاراکتر تام قربانی یک تصادف ناخوشایند است، هیچ سرنخی نمی دهند.
خانواده ی تام نه تنها مجبور به تحمل و کلنجار رفتن با موجود خطرناک و نوظهوری اند که سر و کله اش در زندگی شان پیدا شده، بلکه باید با سوال هایی در زمینه ی هویت نیز کلنجار بروند. چه چیزی از هر یک از ما آن چه را که هستیم و موجودیت می بخشیم، می سازد؟ چهره و فرم ما یا چیزی فراتر در اعماق وجودمان؟ در درونی ترین وجه وجودیمان؟
کراننبرگ در مدتی بیش از یک ساعت ما را مسحور می کند اما موفق نمی شود در تمام مدت فیلم این روند را حفظ کند. در واقع فقدان یک گره گشایی متعارف باعث لغزش او در یک سوم نهایی اثر می شود. در کنار داستان اصلی، داستان های فرعی دیگری هم وجود دارد، به طور مثال بچه ها(بچه های مورتنسن و ماریا بلو) هم داستان فرعی خودشان را دارند. سارا از هیولاهایی که توی کمدش هستند می ترسد و پدرش و برادرش او را تسکین می دهند. در این میان جک هم با قلدر مدرسه شان مشکل دارد. در آغاز جک در برابر او ساکت می نشیند ولی با وقوع اعمال قهرمانانه ی پدرش در غذاخوری، جک هم به این نتیجه می رسد که شاید رویارویی با این قلدر کار آسانی باشد.
ویگو مورتنسن قلق لازم برای ایفای نقش تام را به نحوی بی عیب و نقص پیدا کرده و در نقش آفرینی بسیار موفق بوده است. به ظاهر او مردی خوب و ساده است که نگران خانواده و جامعه است اما در عین حال بارقه هایی از چیزی دیگر شخصیتی تاریک تر و قاطع تر این مرد به ظاهر آرام و متین مشاهده می کنیم.
728