اولین سرنوشت رضا

اولین سرنوشت رضا

باشگاه خبرنگاران تسنیم « پویا » - احسان زیورعالم

کتاب‌ها همچون خرمن پیچیده در بندها و قیدها، اسیر فشار نوارهای پلاستیکی سفید رنگ، گویی اینجا مزرعه‌‌ای است که پیشتر شخمش زده‌اند و دروگر امروز هر از گاهی به قصدی بر آن می‌نشیند، آرام می‌گیرد، می‌گرید و شاید می‌خندد. چمدانی بزرگ و کیفی همنشینش، لباس‌ها آویزان، رگالی رنگارنگ شده از البسه، بلند و کوتاه. در گوشه‌ای میزی و دستگاه تحریری. هدایت هاشمی می‌نوازد بر کلاویه‌های دستگاه تحریر. شاید آهنگ نمایش را با کاغذها می‌نوازد. کیانیان آرام و کمی با جدیت، در پس‌زمینه موسیقی اُسلاوییایی با همانی که چخوف و تولستوی و داستایفسکی می‌نوشتند یا می‌رقصاندند واژگان را. رضا می‌خندد و شوخی می‌کند، با بازیگرانش رفاقت می‌کند، کسی همچون کتاب‌ها در انقیاد قید و بندها نیست. اینجا تئاتر جای آزادی است. آزادی که گویا برای کتاب‌های روی زمین ممکن نیست.

کیانیان در میانه می‌ایستد. همه جا را رصد می‌کند. همچون نگهبان شب، چپ، راست. کرنش گردن‌ها، خیلی تکان نمی‌خورد. از آن دست کارگردان پر جنب و جوش نیست. با لبخند و حداقل واژه فضا را کنترل می‌کند و گاه جریمه می‌کند. اول خودش را، برای هر فریاد 50 هزار تومان. داد کوچکی می‌کشد و می‌خندد و هدایت هاشمی به میزان دسی‌بل‌های مرتعش شده جریمه‌اش می‌کند، 17هزار تومان. می‌پذیرد. همه چیز بر وفق مراد است. لباس‌ها را، میزانسن‌ها را مناسب می‌بیند. دکور جمع و جور کار و دری که باید مراقبش باشند، بازیگری که از در وارد نشود جریمه می‌شود. جای کتاب‌ها و هر آن کس آنان را حمل می‌کند را وارسی می‌کند و او هنوز در میانه است.

قرار است یک جنرال داشته باشیم. میان گروه بحث می‌شود برای تشویق تماشاگر به خاموشی موبایل چه کنند. این هم معضلی این روزها. رضا به دنبال اجرای پرفورمنسی است و هدایت پیشنهاد می‌دهد در ازای نور موبایل به دستگاه تایپ و زبان متوسل شود. شوخ‌طبعانه و کمی خشن است. کمی می‌خندیم و آغاز. حرفه‌ای‌ها روی صحنه با نوازش سرانگشتان هدایت هاشمی بر کلاویه‌های دستگاه تایپ آغاز می‌شود.

موسیقی نواخته می‌شود. مملو از دستکاری‌های دیجتالی و اما شنیدنی. این شروع کار با پسر است. اولین حرکت با هدایت است. او تئودور کرای است، نویسنده‌ای که امیدوار است نویسنده باشد. مدیر یک اداره مرتبط با ممیزی کتاب. رضا در گوشه‌ای گوش می‌دهد و به جایی دیگر خیره می‌شود. او آقای کارگردان است، خدای صحنه و ناظر بر اعمال همگان.

می‌نشینم و تماشا می‌کنیم. نمایشی برآمده از دوران اوج، آن روزها که بیشتر در تئاتر بود و این یک بازگشت است، یک Come Back. نمایش برآمده از جهان ابزوردی یونسکو، امر غریب در جهان ملموس. این آدمهایی که دوستشان داریم و تلخندمان برای اطوار و حرف‌هایشان است.

نمایش به پایان می‌رسد. کیانیان با فروتنی از ما می‌خواهد ابتدا عوامل، برایشان احترام بسیار قائل است. او کارگردان آرامی است، می‌خندد و نرم بر زمین سیاه نمایش قدم می‌زند.

به سراغ هدایت هاشمی می‌روم. به او بابت جایزه‌ای که در این سالها نگرفته بود تبریک گفتم. با هم به یک نقطه اشتراک رسیدیم بر سر نمایش «افسانه ببر». اینکه اجرای کافه چهارسو جذاب‌تر از تماشاخانه باران بود. او هم می‌گوید: این نمایشی نیست که مخصوص سالن‌های رسمی تئاتر باشد. این نمایشی است که در محیط‌های غیرتئاتری باید اجرا شود و تماشاگر باید بدون واسطه دورتادور بنشیند. به من هم اجرا در کافه بیشتر چسبید؛ اما اجرای جشنواره فجر در 80 اجرا، جز پنج‌تا بود.

هدایت از جایزه نگرفتن هادی عامل می‌گوید که به نظرش برای هدایت یک بازیگر در چندین نقش استحقاق تندیس کارگردانی را داشته است و این را کار هر کسی نمی‌داند. با هم کمی عیاق می‌شویم و وارد اصل ماجرا می‌شویم. می‌گوید با نمایشنامه‌ و نمایشنامه‌نویس بسیار خوبی روبه‌روست. او نویسنده را این گونه توصیف می‌کند «خیلی جالب به درون آدم‌ها نفوذ می‌کند و بخش‌های کشف نشده آدم‌ها را از آنان بیرون می‌کشد.»

ادامه می‌دهد تغییر رویه یک شخصیت در نمایش به گونه‌ای است که برای هر بازیگری بازی کردنش هیجان‌انگیز است. هدایت اشاره‌ای به بازی در «مردی برای تمام فصول» دارد که تنها کار مشترکش با رضاست و البته می‌افزاید در سینما با وی بسیار کار کرده است؛ اما کیانیان در پیشانی کسانی بوده که آنان را دنبال کرده است. برایش دنبال کردن رضا کیانیان برایش مهم بوده تا تنه به تنه او قرار گیرد.

هاشمی درباره تقابل دوتایی خود و کیانیان می‌گوید ما از دو نسل متفاوت هستیم؛ اما من از نسل کیانیان متأثرم. این خودش می‌تواند عامل جذابیتی باشد تا مخاطب به تماشای نمایش بنشیند.

از سالن تمرین می‌گذریم به سالن اصلی می‌رویم. داربستی فلزی، بلندبالا، منسجم، ایستاده در میانه، چند نفر در اوج، نور می‌چینند، می‌چرخانند و دریچه‌هایش را باز و بسته می‌کنند. یک نفر این پایین می‌نگرد. اتودهایش را عملی می‌کند. او داوود امیری، طراح نور است. از او درباره نگاهش به نور در تئاتر می‌پرسم. با تمام تجربه‌های سینماییش آمده است. می‌گوید امکانات همین است و باید براساس امکانات کار کرد و می‌گوید:«توقع بیشتری داشتم؛ اما توان سالن همین است. می‌خواستم کشف کنم و بدانم چه اتفاقی در این پشت می‌افتد.»

او رفیق کیانیان است و از خواندن متن و دیدن اجرای سابق سخن به میان می‌آورد و می‌گوید:«اجرای دکور ویژه است و من سعی کردم به این اجرا کمک کنم. نمایش جمع و جور و دیالوگ‌محور است، این احساس من است. با توجه به آنچه در اختیار دارم کار می‌کنم و خوشبختانه بچه‌های تئاتری در سختی‌ها کار کرده‌اند که کار را انجام می‌دهند.»

امیری اطلاعاتی درباره روند نور می‌دهد، اشاراتی از کارکرد نور می‌گوید که شاید گفتنش مانع باشد تا کارگشا، برای مکاشفه از آن سخن نمی‌گوییم. تنها آنکه باید گفت نور و دکور با نسخه قدیمی هیچ شباهتی ندارد.

نوبتی هم باشد، نوبت کیانیان است. مردی که در اجرای سابق نیز همین نقش این روزهایش را دارد. چه نقشی؟ بماند. باید رفت و دید. یک رضا کیانیان جذاب، جدی، بامزه. نقشش جمع اضداد است. خونسرد و کمی دمدمی، شاید. بماند تا ببینید. او معتقد است نمایش جدید نگاه دیگری است و در فضای دیگری سپری می‌شود. تشبیه می‌کند به متنی مشهور که چند نسخه از آن تولید می‌شود و همه را یک بازیگر بازی می‌کند. «حرفه‌ای» کیانیان هم به لحاظ ترجمه، هم به لحاظ فضای صحنه و در نهایت بازیگری فرق می‌کند. می‌افزاید: «کلیتش شبیه آن است؛ اما نمی‌توان گفت این پخته‌تر است یا آن.»

از رضا کیانیان می‌پرسم در ترجمه جدید تغییراتی رخ داده است، ابتدا جدی به من می‌گوید «چرا داده که باید برم بخونم، دیگه نباید اینا رو لو بدی.» و لبخندی تحویلم می‌دهد. حس شوخ‌طبعیش را با این پرسش دنبال می‌کنم که نسخه‌ها منتشر شده‌اند. نسخه قدیمی که از ترجمه آلمانی است هنوز منتشر نشده است؛ اما ترجمه ایرج امامی قرار است در طول اجرا منتشر شود، متنی که به زبان انگلیسی بوده است.

کیانیان می‌گوید این نمایش در همه کشورها و همه زمان‌ها قابل اجراست. در آمریکا هم اجرا رفته است. چه نیازی است در آمریکا اجرا شود؟ اصلاً‌ این یک مسئله سیاسی نیست. این یک مسئله اجتماعی است. مسئله سیاسی در کشورهایی مثل ما قاطی می‌شود تا کسی حرفی نزند. یعنی هر حرفی بزنی، می‌گویند سیاسی است و دخالت نکن؛ در صورتی که ما باید یاد بگیریم خیلی از مسائل اجتماعی است. مسائل سیاسی همانند مسائل امنیتی، روابط با کشورهای دیگر، مسائل استراتژیک بلند مدت و اجرای قانون اساسی است. ولی من شهروند هستم و هر آنچه به شهر و شهروند مربوط است، وظیفه من است. آقای روحانی وقتی حقوق شهروندی را منتشر کرده، برای نخستین بار است در این کشور یک دولتی گفته است حقوق شهروندی نیز وجود دارد. پیشتر کسی هم درباره آن حرف نمی‌زد. در نتیجه کسی هم نمی‌توانست حرف بزند. اگر به حقوق شهروندی بنگری، می‌بینی همه این مسائل مربوط به حقوق شهروندان است. پس چرا نباید درباره حقوق خودم حرف نزنم؟ من فعال اجتماعیم، فعال سیاسی نیستم.»

فاز را عوض می‌کنیم. درباره خود اجرا و تمرین می‌پرسیم. کیانیان چندان به پروسه‌های طولانی اعتقادی ندارد. البته عجول هم نیست. این را در طول تمرین دیدیم؛ اما وقتی حرف از کارگردانی زده می‌شود، اعتراف می‌کند پیشتر تصور نمی‌کرده با چنان کار سختی روبه‌رو می‌شود. سختی کاری که نتیجه کارگردانی، بازیگری و طراحی است. او همه‌کاره نمایش است.

برایمان رازی هم برملا می‌کند. از چشم سوم بازیگر می‌گوید که با آن حواسش به همه جا هست. همه جا را رصد می‌کند. شاید شبیه همان لحظه‌ای که در حین کارگردانی چشمش به جایی بود و گوشش جای دیگر. می‌گوید اگر از چشم سوم درست بهره برده شود بازیگر به قاعده بازی می‌کند و خودش را کنترل می‌کند و اگر چشم سوم درست کار نشود، بازیش ولنگار می‌شود. من سالیان سال است عادت کرده‌ام چشم سوم داشته باشم. اینجا می‌توانم از بیرون هم نگاه کنم.»

خوشحالی ما کوتاه می‌شود. لبخندهای رضا کیانیان، مردی که این روزها هنرهای دیگر را برای بیان حرفهایش انتخاب کرده است. مردی که در بحبوحه اجرا، نمایشگاه عکسی ترتیب داده است تا نباشد آن هنرمند تک‌بعدی. شاید روزی هم موسیقی کار کرد. رضا کیانیانی که ما دیدیم انرژی و توانش را داشت. او مسئولیت‌پذیر است و هنر برای ابزار عملی کردن مسئولیت.

سالن را ترک می‌کنیم. هوای ابری و سوز زمستان؛ اما هیجان یک تمرین جذاب و صحبت با مردمان شیرین. اینها ذهن را آرام می‌کند.

منبع: تسنیم

10

شبکه‌های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید