شب نشینی با یک زن روسپی / زن بیچاره ام دروغم را باور کرد !
در مخمصه ای گرفتار شده ام که خودم مسبب آن بودم، نه راه پس دارم و نه راه پیش و با پیروی از هوای نفس زندگی ام را به سمت دره سوق دادم.
مرد جوان مال باخته ادامه می دهد: اگر همسر و خانواده ام بفهمند که در این اوضاع دو دستی سرمایه و سر پناه ام را در راه هوس گذاشته ام معلوم نیست چه سرنوشتی پیدا میکنم. همه چیز از پیشنهاد شوم یکی از دوستانم برای گذراندن شبی با یک نامحرم شروع شد. ماجرا از این قرار بود که بعد از سال ها به قول معروف خون دل خوردن وکلی ریاضت کشیدن و وام گرفتن پولی را دست و پا کردیم تا سر پناهی برای خودمان داشته باشیم و چند قدم بیشتر نمانده بود تا به خواسته دیرینه مان برسیم که یک شب هنگام رفتن به مشاور املاک برای نوشتن قولنامه خرید خانه از مقابل مغازه دوستم عبور کردم و دیدم او با یک زن مطلقه در حال گفت و گو است. در همین موقع بود که دوستم من را صدا و زن غریبه را به من معرفی کرد و گفت دنبال یک دوست واقعی برای تنهایی اش می گردد.
بعد از صحبت از مغازه خارج شدم تا به مشاور املاک بروم چون فروشنده و صاحب بنگاه منتظر من بودند. در این هنگام دوستم به من گفت این کار را به وقتی دیگر موکول کنم و الان به فکر خوشی ام باشم و برای خرید خانه عجله نکنم زیرا از خانه بیشتر چیزی نیست.
نمی دانم چه شد که ناگهان پاهایم شل شدند و شیطان بر من غلبه کرد و خرید خانه را به روز بعد موکول کردم و دنبال هوا و هوس افتادم. همسرم بی خبر از همه جا در خانه منتظر خبر خوش خانه دارشدن مان بود و به دروغ به او گفتم فروشنده مشکلی برایش پیش آمد و قرار ما چند روزی به تعویق افتاد. من به همراه دوستم و زن شیطان صفت به خانه دوستم رفتیم و به قول خودمان به عیش و نوش پرداختیم. زن شیطان صفت با کلی چرب زبانی من را تخلیه اطلاعاتی کرد و حتی رمز کارت عابربانکم را فهمید. شب نشینی شیطانی ما تمام شد و هر کدام به دنبال کار خودمان رفتیم. صبح زمانی که دستم را در جیب ام کردم دیدم کارت عابر بانکم نیست و از همه بدتر تا به خودم آمدم دیدم مقدار زیادی پول از حسابم توسط زن حیله گر کم شده است.
وقتی به سراغ دوستم رفتم تا نشانی از زن غریبه بیابم متوجه شدم او هم تصادفی در مغازه با او آشنا شده است. از بد اقبالی ام فروشنده خانه منصرف شد و قیمت را به خاطر شرایط روز جامعه هر روز بالا می برد و با پولی که برایم مانده از قافله صاحب خانه شدن عقب افتادم و این رویای مان به واقعیت تبدیل نشد.
سرگردان و پریشان مانده بودم و نه جرئت شکایت از زن حیله گر را به خاطر برملا شدن رابطه شوم مان داشتم و نه پول کافی در بساط داشتم تا صاحب خانه شویم.
در یک باتلاق خود ساخته گیر افتاده بودم و با دست و پا زدن بیشتر در آن فرو می رفتم. همسر بیچاره ام که می خواست بعد از سال ها مستاجری صاحب یک سرپناه شود آرزویش با پیروی من از هوا و هوس بر باد رفت. الان مدتی است که از این ماجرای عبرت آمیزم می گذرد و همچنان با دلهره و اضطراب از برملا شدن آن شب شوم روزگارم را سپری می کنم و از طرفی برای صاحب خانه شدن مان نمی توانم کاری انجام دهم و از سوی همسرم به شدت تحت فشار هستم؛ نه خواب دارم و نه خوراک و نه امیدی به آینده. با دست خودم زندگی ام را داخل دیگ هوس انداختم و آن را وارد برزخ کردم.
منبع: رکنا
15