ناگفته های پزشکان زن و مرد سالن تشریح پزشکی قانونی از اجساد آتش نشانان شهید پلاسکو+عکس

ناگفته های پزشکان زن و مرد سالن تشریح پزشکی قانونی از اجساد آتش نشانان شهید پلاسکو+عکس



… وقتی تن‌های سوخته و استخوان‌های جداشده آتش‌نشان‌های شهید را آوردند و گفتند: «شناسایی کنید.» آنها گفتند شناسایی کنید و آن ٩ نفر دست به کار شدند؛ ٩ پزشکِ پزشکی قانونی استان تهران که دو هفته نخوابیده بودند و حالا کم‌کم داشت آماده‌باش
شبانه‌روزی‌شان تمام می‌شد. و چه چیز سخت‌تر از باز کردن لباس‌های آتش‌نشان‌هایی که هیچ ازشان نمانده بود؟ «وقتی زیپ لباس‌هایشان را باز می‌کردیم، اسکلت‌ها و گوشت‌های پخته‌شان می‌ریخت. جمجمه‌هایشان هم کاملا از بین رفته بود ولی پودر نشده بود. یک‌سری دیگر هم از همان اول که آوردند، استخوان بودند.» و چه چیز سهمناک‌تر از دیدن تن‌های تکه‌تکه آتش‌نشان‌های ناجی پلاسکو، بعد از آن همه سروصدا، بعد از شنیدن شیون تازه‌عروسان مردان آتش زده، بعد از آن همه عکسی که شاید کمترین‌شان، صورت گریان و تکیده مردی بود که جفتش، قُل همیشه یاورش، زیر خروارها خاک و آتش، خُرد شده بود. همین سختی‌ها هم بود که بغض ١٥ساله «عباس ساداتیِ» ٥٠ساله را شکست؛ بغض او را که معاون سالن تشریح پزشکی قانونی تهران است و حالا چسبیده به دیوارهای سرد ساختمان قدیمی کهریزک، زیر آن نور سفید، وسط ویزور چشم‌های زن جوان کنجکاو تازه از راه رسیده، از روزهایی می‌گوید که شبانه‌روز آماده‌باش بود و وقتی یکی، یکی اجساد آتش‌نشان‌ها را برای شناسایی آوردند، اشک، گلوله سهمناکی شد که ریز ریز و پنهانی از چشم‌های دنیادیده‌اش به بیرون پرتاب شد. «درست است که ما به این کار عادت کرده‌ایم ولی باز هم خیلی وقت‌ها موقع کار، احساساتی می‌شویم و گریه می‌کنیم. مثلا این حادثه پلاسکو خیلی ما را ناراحت کرد؛ اصلا قبل این‌که جسدها را ببینیم، اشک ما را درآورده بود. نمی‌دانم چه مظلومیتی در این بچه‌ها بود که قبل از این‌که بدن‌هایشان پیدا شود، اشک همه را درآورد؛ شاید مظلوم بودنشان و این‌که از قشر ضعیفند و همیشه با مردمند. حادثه حله و قطار هم ما را بسیار ناراحت کرد.» «عباس ساداتی» یکی از قدیمی‌ترین‌هاست؛ یکی از شناخته‌شده‌ترین پزشکان سالن تشریح، آن‌جا که به قول خودش، هر روز کالبد دست‌کم ٣٠ مرده را می‌گشایند، در جست‌وجوی یافتن حقیقت، برای زبانِ دفاع شدنِ بی‌زبان‌های دست از دنیا کوتاه. آن روزهایی هم که آتش‌نشان‌های معروف تهرانی را می‌آوردند تا نامشان مشخص شود و هویتشان، دکتر ساداتی مثل همیشه خط مقدم بود، با بغضی سنگین در گلو و زبانی آرام‌بخش برای هشت دکتر سالن تشریح و تکنیسین‌های سالن که خودشان به آنها «پروسکتور» می‌گویند. «چند روز اول منتظر بودیم که جسدی نیاوردند. بعد از آن من یک شب این‌جا کشیک بودم که یک نفر را آوردند و خود بازپرس کشیک هم آمده بود. موقعی که آمد، داشت تلوتلو می‌خورد. می‌گفت چند روز است که نخوابیده‌ام ولی می‌خواهم ببینم زمان مرگ این فرد کِی بوده است.» اجساد اولیه‌ای که آوردند همان‌هایی بودند که می‌گفتند در موتورخانه گیر کرده بودند. درست است؟ درباره زمان مرگ آنها حرف و حدیث‌های زیادی بود. «بله، اما زمان مرگ با همان زمان وقوع حادثه جور درمی‌آمد، چون فاسد شده بودند. آنها همان روز اول فوت کرده بودند. یک وقت سنگ به سر آدم می‌خورد و درجا می‌میرد، یک وقت زلزله می‌آید و زیر آوار، جایی هست که بتواند پناه بگیرد و برای یکی، دو ساعت زنده باشد ولی در مورد پلاسکو، بعضی از این افراد جا در جا مرده بودند و بعضی دیگر هم که جا در جا نمرده بودند، بعد از چند ساعت فوت کردند، در همان روز حادثه؛ یعنی این‌طور نبود که دو، سه روز کسی زنده مانده باشد. ما اجساد را دیدیم، آنها فساد نعشی داشتند و بررسی‌هایمان نشان داد که روز حادثه فوت کرده بودند. ساعت مرگشان دقیقا به همان روز می‌خورد. بقیه را هم که روزهای بعد آوردند، بدنشان متلاشی شده بود و از آنها دی‌ان‌ای گرفتیم. آمار فوت‌شده‌ها هم همانی بود که مراجع قضائی اعلام کردند. نفر آخری را هم که آوردند و گفتند کارگر بوده، من خودم دیدم، اعضای بدنش کاملا متلاشی شده بود.» و غم یادآوری، لبخند گشاده و ملایم ساداتی را چنگ می‌زند و قورت می‌دهد: «تمام فیلم‌های پلاسکو را در تلفن ‌همراهم ذخیره کرده بودم؛ آن آتش‌نشانی که در پنجره بود، نتوانسته بود وارد سبد نجات شود و فوت کرد. جمجمه او شکسته بود و ما سرش را دوباره درست کردیم. فیلم او را در گوشی‌ام داشتم، می‌گفتند یکی، دو ماه مانده بود تا خدمتش تمام شود، خب، این برای ما خیلی ناراحت‌کننده بود.» مرده‌ها نقش اول زندگی دکتر ساداتی‌اند؛ زندگی کسی که از نگهبان‌های ساختمان پزشکی قانونی در کهریزک که بامعنا به بهشت‌زهرا چسبیده است تا منشی‌ها و حراست و تکنیسین‌ها، او را زبان گویای تاریخ پزشکی قانونی می‌دانند. حالا هم او که در یک صبح سرد و بعد از یک شب تا صبح شیفت، نشسته در اتاقش و با صورتی خندان و بشاش، از روزهای پرتلاطم حادثه پلاسکو می‌گوید، اشاره‌اش مدام به نقش مرده‌ها در زندگی‌اش است، در کارش و روحیه‌اش: «خب، لحظاتی هست که کم می‌آورم و حتی می‌زنم زیر گریه. مثلا در قضیه حادثه حله باز توانستم خودم را جمع و جور کنم با این‌که حدود ٤٠-٥٠ نفر را این‌جا آوردند که بدن‌هایشان متلاشی شده بود، ولی در حادثه پلاسکو گریه کردم، به نظرم این آتش‌نشان‌ها هیچ فرقی با شهدای غواص ندارند با این فرق که شهدای غواص می‌دانستند که دارند به سمت شهادت می‌روند ولی این بنده‌خداها نمی‌دانستند که قرار است بمیرند و آن روز با بقیه روزها فرق می‌کند. آنها بیرون آمده بودند و باز به داخل ساختمان رفتند تا مردم را نجات دهند. بعد از پلاسکو، من خودم را بارها جای خانواده‌های آتش‌نشانان قرار می‌دادم و گریه می‌کردم تا خودم را خالی کنم. من خانواده‌های آنها را می‌دیدم که برگه به دست در راهروهای این‌جا می‌رفتند و می‌آمدند و گریه می‌کردند. گریه خیلی خوب است، خیلی بد است که می‌گویند مردها نباید گریه کنند، آدم‌هایی که گریه نمی‌کنند، یک دفعه می‌ترکند.» و اینجاست که زنگ قدیمی تلفن اتاق رنگ و رورفته معاون سالن تشریح، حس او را به هم می‌ریزد؛ صحبت از یک جسد یخ زده است، جسدی که آن را از خارج کشور آورده‌اند و گذاشته‌اند بدنش نرم و جواز برایش صادر شود و حالا این دکتر ساداتی است که باید مهر دفن‌شدن او را برای زیر خاک منتظر پذیرنده گورستان بزند پایین پرونده‌اش. جواز مرگ صادرکردن برای مرده‌ها سال‌هاست در سرنوشت اوست؛ مثل سرنوشت «محمدجواد هدایت‌شده»، رئیس تالار تشریح پزشکی قانونی که وقتی پیراهن سفید دکتری‌اش را می‌پوشد و جا می‌گیرد پشت میز رنگ‌و رورفته اتاقش، دستی به چال چونه ته ریش‌دارش می‌کشد و حرف‌هایش را مثل معاونش از پلاسکو شروع می‌کند؛ از آن روزها که سخت‌ترین شدند در یادش برای سال‌های سال. «اولین آتش‌نشانی که آمد از بیمارستان مطهری به این‌جا منتقل شد و قابل شناسایی بود؛ چون چهره‌اش سالم مانده بود. هر چه یافتن پیکرها با تأخیر اتفاق افتاد، شناسایی از طریق چهره‌ها سخت‌تر شد. شناختن کسانی که در روزهای اول از زیر آوار پیدا شدند، از چهره راحت‌تر بود ولی بعد از آن به دلیل حجم آوار و میزان حرارت، دیگر پیکرها از روی ظاهر قابل شناسایی نبودند. البته متعلقاتی اطرافشان بود ولی مشخص نبود که مال آن شخص باشد. با آن وضعیت، ما برای این‌که ضریب اطمینان را بالا ببریم، آزمایش دی‌ان‌ای انجام دادیم. نکته مهمی که وجود دارد این است که در اینحوادث دسته‌جمعی، حضور پزشکی قانونی در صحنه الزامی است؛ در صورتی که در مدیریت بحران ما چندان نقش پزشکی قانونی را در آن مرحله پررنگ نمی‌بینند، یعنی فکر می‌کنند که خب ما پیکرها را پیدا می‌کنیم و بعد می‌فرستیم که شما بقیه کارها را انجام دهید.» آمار جانباخته‌ها همانی بود که اعلام شد؟ بله، ١٦ آتش‌نشان بودند که شناسایی شدند؛ ٥ تا هم جانباخته غیرآتش‌نشان؛ کلا ٢١ نفر. هنوز هم از بین نخاله‌ها قطعات و تکه‌های اجساد را برای شما می‌فرستند؟ بله، برای ما می‌فرستند و ما هم می‌فرستیم آزمایش ژنتیک، هنوز جواب قطعی به دست ما نرسیده است. آمار ما همان آمار قبلی است. یعنی در نخاله‌ها کسی پیدا نشده است؟ مثلا آن نگهبان؟ آن نگهبان، پنجمی بود که پیدا کردند. مابقی که برای ما فرستادند، قطعات استخوان کوچک و بزرگ بود که هنوز جواب قطعی آنها نیامده است. از نگهبان هم قطعاتی از بدنش به این‌جا آمد؟ یک پیکر نیمه کامل بود، با آزمایش ژنتیک تطبیق دادیم و احراز هویت قطعی انجام شد. آن روزها همه پزشکان و تکنیسین‌های پزشکی قانونی استان تهران در ساختمان کهریزک هر دقیقه منتظر بودند که کسی را بیاورند برای شناسایی، تا جوابی داشته باشند برای گفتن به خانواده‌های چشم‌انتظارشان؛ «محبوبه عسگری» ٤٢ساله، زن‌ تر و فرز و باتجربه کادر پزشکی هم یکی از آنها بود. او یکی از سه زنی است که در کادر پزشکان پزشکی قانونی کار می‌کند و حالا با ناخن‌های لاک‌زده و صورتی ریز و قشنگ و با پلک‌هایی که خستگی شیفت از شب تا صبح دیروز، آنها را با شیب ملایمی روی حدقه‌هایش چشمش انداخته، از نیمه دوم امسال می‌گوید که یکی از سخت‌ترین تجربه‌های کاری‌اش بود؛ نمونه‌اش همین حادثه پلاسکو. او یکی از شناسندگان آتش‌نشان‌های شهید و سوخته بود. «مرگ آتش نشانها خیلی‌ها را جریحه‌دار کرد، همه آماده‌باش بودند. در سالن تشریح بالای سر آنها بودم و با همکارانم، جواز دفن می‌دادیم، خیلی تأسف‌آور بود. لباس‌های آتش‌نشان‌ها نسوخته بود ولی وقتی آنها را باز می‌کردیم، فکر می‌کردیم که جسد سالم است، در حالی ‌که کامل از بین رفته بود، برخی تبدیل به استخوان شده بود.» و حال و روز او هم آن روزها مثل بیشتر همکارهایش بود. «خب خیلی تأثیر منفی روی ما می‌گذاشت، خیلی متأثر می‌شدم اما با دقت هر چه تمام‌تر، برای تعیین دی‌ان‌ای، کارشان را انجام دادیم، فرستادیم برای بخش دی‌ان‌ای، پیگیری‌های لازم انجام شد، کالبدشکافی خوب انجام شد و حنجره‌ها را خوب نگاه کردیم آنهایی که عضله مانده بود و استخوان‌هایی که سالم بود به دی‌ان‌ای فرستادیم. به ‌هر حال مردم منتظر بودند و چشمشان به نظر ما.» این‌که آن روزها می‌گفتند بدن‌هایشان به پودر تبدیل شده بود، درست نبود؟ «نه پودر نشده بودند ولی بعضی استخوان‌ها به‌طور شدیدی از بین رفته بود به‌طوری که فقط قسمت‌هایی از استخوان مانده بود. برای بعضی دیگر هم حرارت زیاد، باعث شده بود فساد اتفاق بیفتد. مهم‌ترین فاکتور فساد جسد، حرارت بالاست، چون حرارت محیط بالا بود، میکروب‌هایی که باعث فساد می‌شوند، در داخل ریه و روده بزرگ هستند و شروع به فعالیت می‌کنند.» در روز تشییع‌جنازه، حستان چطور بود، وقتی دیدی که آن جمعیت زیاد به بدرقه آنها آمده بودند. «آن روز این‌جا غم عجیبی داشت. اسامی‌شان را که اعلام می‌کردند، مدام با خودم می‌گفتم اینها را از زیر دست ما با آن وضعیت بردند، آنها را ما شناسایی کردیم، من همه‌شان را دیدم.» و دنبال حرف‌های «محبوبه عسگری» را «نیکو دهقانی‌زاده»، دیگر پزشک زنی که جزو اصلی‌ترین شناسندگان اجساد در پزشکی قانونی است، پی می‌گیرد؛ زنی با صورتی تپل، چشم‌هایی روشن و با تجربه و صدایی نازک که حس، اولین نکته بیرونی آن است. او تازه از سالن تشریح آمده با دستکشی سفید روی دست‌های گوشتالو و ماسکی سفیدتر که به اعتقاد همکارهایش عبور می‌دهد میکروب‌هایی را که باید سدشان شود؛ تا بیاید دستکش‌ها را دربیاورد و امضاهای لازم را برای اجساد ‌تر و تازه امروز بنشاند پایین پرونده‌های سبز، فرصت، خودش را نشان می‌دهد برای حرف‌زدن درباره آن روزهای خون و آتش: «من جزو کسانی بودم که آن روزها از این ماجرا خیلی تحت‌تأثیر قرار گرفتم؛ خیلی، خیلی، خیلی. واقعا خیلی. این ماجرا خیلی فرق می‌کرد. یادم است سقوط هواپیمای آنتونوف که اتفاق افتاد هم همین حال را داشتم. همه جسدهایی را که بررسی می‌کردم، با خودم می‌گفتم که خب هر کدام اینها عازم جایی بوده‌اند و حالا این‌جا خوابیده‌اند؛ مدام گریه می‌کردم. برای پلاسکو هم در خود سالن تشریح گریه می‌کردم. همکارها خودشان را کنترل می‌کردند ولی من همین‌طور کار می‌کردم و حین کار گریه می‌کردم. موقع در سالن تشریح کارکردن، وقتی بدانی که آن ماجرا یک اتفاق بولد است، خب برایت خیلی تأثیرگذار است. در آن چند روز عکس‌هایشان را دیده بودیم و وقتی آنها را برای شناسایی آوردند، خیلی سخت بود، واقعا سخت بود. وقتی جسد به سالن تشریح می‌آید، نباید وارد حواشی آن بشوی، این‌که بستگانش چه کسانی بوده و چه اتفاقی افتاده است، وگرنه خیلی اذیت می‌شوی. روز تشییع آتش‌نشان‌ها این حس را داشتم که اینهایی که با آن شکوه روی دست مردم تشییع می‌شدند، ما بالای سرشان بودیم و تشخیص‌شان دادیم.

منبع: رکنا

11

کیف پول من

خرید ارز دیجیتال
به ساده‌ترین روش ممکن!

✅ خرید ساده و راحت
✅ صرافی معتبر کیف پول من
✅ ثبت نام سریع با شماره موبایل
✅ احراز هویت آنی با کد ملی و تاریخ تولد
✅ واریز لحظه‌ای به کیف پول شخصی شما

آیا دلار دیجیتال (تتر) گزینه مناسبی برای سرمایه گذاری است؟

استفاده از ویجت خرید ارز دیجیتال به منزله پذیرفتن قوانین و مقررات صرافی کیف پول من است.

شبکه‌های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید

نظرات شما - 3
  • محمد نجفی
    0

    متن با قلمی،با قدرت ادبی بسیار بالا نگاشته شده است.حس و حال ملتهب آن روزها را به سان همان لحظات اولیه آن حادثه تلخ برایم زنده کرد.درود بر پزشکانی که لمس نمودند پیکرهای شرحه شرحه شده دلاوران مدافع وطن را،سپاس از بیان و قلم شما

  • M.ch
    0

    محال است نامشان و یادشان باشد و اشکم جاری نشود. آفرین به این نثر زیبا . نگارنده آنچنان از دل نوشته که لاجرم بر دل نشیند... روحشان شاد، یادشان پاینده.

  • محسن
    0

    اواقعأجاداره ازڪادرپزشڪے قانونے تشڪر ڪرد..ڪارآنهاڪمترازڪارآتشنشانهانیست...روح آتشنشانهای شهید شاد.....