این فیلم یک امیر جعفری دارد، یک جواد عزتی و یک تایلند؛ دیگر هیچ!
اینکه چرا بیشتر فیلمهای به اصطلاح کمدی باید در کشورهای خارجی ساخته شود، موضوع مهمی محسوب میشود، اما از آن مهمتر این است که چرا این گونه از فیلمها ضعیف و بیثمرند؟
تمامی این فیلمها که در قالب شِبهکمدی ساخته میشود، فقط یک خط داستانی را روایت میکند. جدیداً هم تایلند لوکیشن اصلی فیلمهای کمدی شدهاست؛ خانم یایا، چهارانگشت و حالا طبق شنیدهها چند فیلم دیگر در این کشور در حال ساخت است.
مواد لازم برای ساخت این گونه از فیلمها یک عدد احسان ظلیپور به عنوان مجری طرح است؛ البته اگر قرار باشد فیلم در تایلند ساخته شود (ظلیپور مجری طرح خانم یایا هم بود) یک فیلمساز که بتواند در بعضی از مقاطع فیلم دیالوگهای شعاری سیاسی در دهان بازیگرش بگذارد یا بتواند با دین و مذهب هم شوخی کند. چگالی این شوخیها هر چه بیشتر باشد، بهتر است و دو عدد بازیگر پرفروش با همان بازیهای همیشگیشان اضافه کنید که فیلم با استفاده از هر گونه رانت باید در نوروز اکران شود. فیلم با همین مواد موردنظر ساخته میشود و تماشاگر بیگناه هم میرود میبیند و ناراضی از سینما خارج میشود و این امکان وجود دارد که با توجه به گرانی بلیت سینما تا مدتها قید فیلم دیدن در سالن سینما را بزند.
فیلم چهار انگشت سومین ساخته حامد محمدی است و جای تأسف دارد که از فیلم اولش یعنی فرشتهها با هم میآیند به اینجا رسیدهاست. با دیدن فیلم اول محمدی این احساس برای مخاطب ایجاد میشد که فیلمساز با یک ایده و نگرش متفاوت وارد سینما شدهاست، اما انحراف مسیر محمدی به سمت فیلمهای کمدی بساز و بفروش باعث سقوط نگرش این کارگردان شدهاست.
اساساً فیلمی مثل چهارانگشت فاقد نشانههای سینمایی است و نقطه تمرکز فیلم بر اساس اتفاقات لحظهای شکل گرفته با این حساب چگونه میشود از چهار انگشت که موقعیتمحور است، توقع یک فیلم کامل کمدی را داشت؟
دو بازیگر تیپیکال داریم که به جای رفتن به مکه به تایلند (پاتایا) سفر میکنند. یکی از آنها شغل دولتی دارد که البته پست دقیق کاری او مشخص نیست و یک همراه که مدیر برنامههایش است، ولی کارکردی هم از او نمیبینیم، چرا تیپ؟ آقای ایستاده (جوادعزتی) و آقای فاتحی (امیرجعفری) نمونههای منسوخ شدهای از این دست کاراکترها هستند، به طور مثال آقای فاتحی جانماز آب میکشد و درباره تایلند و آدمهایش جملههایی میگوید که تکراریاند، اما جلوتر میبینیم این آقای دولتی جانماز آبکش با یک زن تایلندی ازدواج کرده، چه اتفاق دیگری قرار است برای فیلم رخ بدهد؟ فیلمساز اساساً فیلمنامهای برای فیلمش نداشته و حتی نقشهای برای ادامه قصه کمجانش در نظر نگرفتهاست.
به همین جهت با یک طرح چند خطی و با استفاده از دو بازیگر به تایلند رفته تا فیلم کمدی بسازد. به نظر میرسد تمامی دیالوگها هم در زمان فیلمبرداری بداهه گفته شدهاست، موقعیتهایی هم که در چهارانگشت میبینیم علاوه بر مبتذلبودن آنها بیشتر لوس و تکراری است، اگرچه درصد سخیفبودن این فیلم از اکسیدان کمتر است، اما به شوخی گرفتن آیین اسلام و بودا به هیچوجه نمیتواند جذاب باشد، فیلمساز با بیحرمتی به مذهب و دین تلاش کرده فیلمی مفرح بسازد و توانسته به طور نامحسوس خط قرمزها را دور بزند، اما در چهار انگشت مقصود رسیدن به فروش بالا بودهاست و اینکه برای محمدی مهم نبوده که این فیلم به دلیل شوخیهای بیمورد و لوسش مخاطب را پس بزند، فیلمساز به این فکر کرده که چرا فاتحی به تایلند سفر کرده؟
به خاطر دادن مهریه خانم آگون، خب بعد از خوردن کیف توسط تمساح و ازدواج او با یک امریکایی، فیلم وارد مسیر دیگری میشود. زمانی که فیلمنامه نباشد، فیلمساز میتواند با استفاده از موقعیتهای تکراری مخاطب را گول بزند و در پایان فاتحی اشکی بریزد و از خداوند طلب بخشش کند، اما تا چه زمانی برای نشان دادن خیانت یک مرد ایرانی به همسرش، کشور تایلند را بهانه ساخت یک فیلم کنیم؟
در فیلمی مثل چهارانگشت عنصر (بصری) و ساختاری یافت نمیشود که منتقد بتواند درباره آنها بنویسد. این فیلم یک امیرجعفری و جواد عزتی دارد که همان نقشهای قبلیشان را به مراتب ضعیفتر ایفا کردند، قطعاً چهارانگشت یک اثر فراموششدنی است.
منبع: روزنامه جوان
1981