مه لقا ملاح؛ میراثدار زنان آگاهیبخش از مشروطه تا کنون
«مادر محیط زیست ایران» که دیروز درگذشت، به همراه مادر و مادربزرگش، رشته اتصالی 150 ساله از تلاش زنان ایرانیاند برای آگاهیبخشی و موثر بودن زنان در جامعه.
امین پاکزاد: مهلقا ملاح، معروف به «مادر محیط زیست ایران»، صبح دیروز هفدهم آبان ماه در سن ۱۰۴ سالگی درگذشت. (اینجا بخوانید) او متولد ۱۲۹۶ بود و بعد از دریافت مدرک دکترا در رشته علوم اجتماعی در سوربن فرانسه به ایران بازگشت و در کتابخانه دانشگاه تهران مشغول کار شد و بعد از مدتی به ریاست کتابخانهٔ مؤسسهٔ تحقیقات روانشناسی برگزیده شد. ملاح پس از بازنشستگی، تمام وقت خود را در راه مبارزه برای جلوگیری از آلودگی محیط زیست گذاشت.
مهلقا ملاح در سال ۱۳۷۳ با مشارکت همسرش و چند استاد دانشگاه، سازمان غیردولتی زیستمحیطی «جمعیت زنان مبارزه با آلودگی محیط زیست» را بنیان گذاشت و دو دهه اخیر عمرش را در این جمعیت، صرف آموزش زنان خانهدار و معلمان مدارس برای آشنایی با محیط زیست و ضرورت حفظ سرزمین کرد.
میراثدار دو نسل از زنان تلاشگر از مشروطه تا کنون
پیرامون تلاشهای او در عرصه محیط زیست سخنهای بسیاری گفته شده و البته لازم است به عنوان الگویی که همعصر ما بود و به رغم مشکلات موجود از تلاش نایستاد، همچنان بر سر زبانها باشد. اما این نوشته قصد دارد با واکاوی خانواده او، جنبه دیگر از حیات این زن نامآور را آشکار کند.
مهلقا، دختر خدیجه افضل وزیری (روزنامه نگار و فعال حقوق زنان در اواخر دوره قاجار و رضا شاه) و نوه بیبیخانم استرآبادی (از زنان نویسنده دوران مشروطه) است. نگاهی بیاندازیم به کارنامه و زندگی مادر و مادربزرگ مهلقا:
بیبیخانم استرآبادی
بیبی خانم استرآبادی معروف به بیبی فاطمه استرآبادی در سال 1236 خورشیدی در روستای نوکنده از توابع استرآباد به دنیا آمد. او، حاصل ازدواج محمد باقرخان استرآبادی و خدیجه ملاباجی ناصرالدین شاه بود. بعدها با موسی خان وزیری که افسری اهل قفقاز بود ازدواج کرد و صاحب هفت فرزند شد. علینقی وزیری، موسیقیدان معروف ایرانی و حسن وزیری از نقاشان برجسته، نتیجه همین پیوند است.
او که در روزنامههای عصر مشروطه همچون تمدن، نشریه مجلس و حبل المتین مینوشت بیشترین شهرتش به دو دلیل بود؛ یکی تاسیس اولین مدرسه دخترانه و دیگری نوشتن کتابی در دفاع از زنان.
بیبیخانم، مدرسه دخترانه را که به دبستان دوشیزگان معروف بود در سال ۱۲۸۵ (سال انقلاب مشروطه) بنیان گذاشت که البته با مخالفت شدید نیروهای سنتی آن زمان مواجه شد اما با پیگیریها توانست مدرسه را دایر کند. البته با شروطی، مثلا اینکه کلمه «دوشیزه» را که به نظر عدهای «شهوتانگیز» مینمود از سر در مدرسه بردارد!
شهرت دیگر او، به عنوان نخستین زن طنزنویس ایرانی، نوشتن کتابی با عنوان «معایب الرجال» در سال 1273 بود. کتاب معایب الرجال با بخشی درباره زندگی شخصی بیبیخانم آغاز میشود. این کتاب شامل دو قسمت است. نویسنده در قسمت نخست با لحنی صریح و خشمگین به کتاب «تأدیب النسوان» پاسخ میدهد. بخش دوم که خطاب به زنان است، شامل نصایح و هشدارهایی به زنان درباره روابطشان با مردان و به خصوص شوهرانشان است. در بخشی از کتاب آمده است: «نه هر مردی از هر زنی فزونتر است و نه هر زنی از هر مردی فروتر. انواع و اقسام از خواص و عوام زن و مرد خوب و بد هر دو میباشند.»
بیبی خانم استرآبادی در سال 1300 چشم از جهان فرو بست.
پرتره بیبی خانم که توسط نوه اش، مهرانگیز ملاح کشیده شده است
خدیجه افضل وزیری
او پنجمین فرزند بی بی خانم بود که در سال ۱۲۶۸ در تهران به دنیا آمد. در بعضی منابع تاریخی آمده است که بی بی خانم وقتی هنوز مدرسهاش را تاسیس نکرده بود، برای اینکه دخترش خدیجه بتواند تحصیل کند او را با لباس پسرانه به مدرسه میفرستاد. به همین دلیل خدیجه هم اهمیت تحصیل و دانش برای دختران را درک کرد و وقتی به سن ۱۶ سالگی رسید در کنار مادرش به دختران درس داد و جزو اولین معلمان نخستین مدرسه دخترانه ایران لقب گرفت.
خدیجه افضل در کنار تدریس، کار مطبوعات را هم شروع کرد. او در نشریات شکوفه، عالمنسوان، شفق سرخ و ایراننو مقالات مختلفی در دفاع از حقوق زنان نوشت و در شفق سرخ با نویسندهای که با نام مستعار مینوشت وارد بحث و گفتوگوی دنبالهدار شد. او در جواب شخصی که حمله ای شدید به زنها کرده بود، نوشت: «زن را در خانه مخفی و محبوس کرده و از هر دانشی دور نگه داشته اید. در کار خارج هم شرکت نمیدهید. از بردن نامش هم عار دارید و به نامهای منزل یا بچههای خانه، از قبیل مادر حسن از او یاد میکنید، از حقوق انسانی هم حقی برای او قائل نیستید. تمام حقوق به نفع مردان تعبیر و به مورد اجرا گذاشته میشود، توقع دارید چه باشد و چه کند؟ مردان کشور همه چه میکنند؟ بگذارید زنان هم با مردان درس بخوانند و کار یاد بگیرند، آن وقت خواهید دید که زنان کم تر از مردان نیستند.»
او صاحب 5 فرزند شد و در میان فرزندانش مهلقا ملاح، مهرانگیز (نویسنده و نقاش) و حسینعلی (نقاش، موسیقیدان و پژوهشگر موسیقی) شهرت بیشتری یافتند. خدیجه در ۱۳۵۹ در سن ۹۱ سالگی درگذشت.
سنت خانوادگی تلاش برای آگاهی جامعه و زنان
سنت حدودا 150 ساله مبارزه برای حقوق زنان و آگاهی اجتماعی در سه نسل این خانواده چیزی غریب و کمیاب است، خاصه در جامعه ایران. تک ستارههای زیادی در این عرصهها داشتهایم اما این استمرار در سه نسلِ یک خانواده بسیار نادر است. در مقام مقایسه، از خانواده سوئیسی برنولیها میتوان یاد کرد که بیش از 200 سال در رشتههای ریاضی، فیزیک و... جزء سرآمدان اروپا بودند. این ماندگاری و نسل در نسل پافشاری بر آگاهیبخشی است که میتواند جریانساز و موجب تغییر اساسی بشود. آگاهیای که تبدیل به سنت شود. سنت نه به معنای درجازدن یا رجوع مدام به گذشته بلکه به معنای عنصری فرهنگی که در ناخودآگاه جمعیمان به مرور بنشیند و مورد پذیرش عام قرار گیرد.
مستند «همه درختان من» به کارگردانی رخشان بنی اعتماد که در سال 1393 درباره مه لقا ملاح ساخته شد، فضای زندگی و افکار «مادر محیط زیست ایران» را به زیبایی نشان میدهد. مهلقا در سکانسی از آن مستند و در جمعی محیط زیستی، بر ماکت کوه دماوند سجده میزند و گریه کنان می گوید خدایا خودت این وطن را نجات بده.
مه لقا ملاح، زنده یاد است و مهمتر اینکه زندهراه. راهی که مادربزرگ و مادرش شروع کردند و او اینک با تربیت نسلی از زنان و مردان دوستدار محیط زیست، آنرا ماندگارتر و وسیعتر کرد.
خدا رحمتش کند . محیط زیست ایران قبل از مادر محیط زیست فوت کرده است .
همچین میگه مادر محیط زیست هر کی ندونه میگه حتما محیط زیست رو زاییدهئ فقط گنده گویی
این طور که از صحبت های این زن بر می آید تقریبا مرد ستیز هم بوده است به نوعی این عقده در وجود همه زنان هست
115 سال پس از مشروطه,هنوز خرفتی طالبانی در بعضی مثلامردان ایرانی به حدی است که مانند همان عصر بی بی خانم یکی به عنوان یدک کشنده عنوان فرهنگی شهر ملکان به چاپخانه های شهر دستور می دهد که در اعلانهای ترحیم نام زنان را قید نکنند و لابد مانند عصر جاهلی و ناصری بنویسند منزل فلان اقا ,یا ننه فلان پسر.حتما این فرهنگ ساز (در واقع فرهنگ سوز) شهریادشده برای ریاستهای بالا تر هدف گذاری می کند!خوش به حال نسل جوانتر کشور با این هیولاها!
نبردن نام زنان در دین نداریم فقط تعصب است
همه ی دنیا می دانند نام دختر حضرت پیامبر فاطمه(س)بود
راهشان پر رهرو بواد.
تعریف بسیار بجا و درستی از «سنت» کردید، آنچنان که شاید و سزد.
روحشان قرین محبت الهی که هر چه خود دانستند به دیگران نیزآموختند.
ما همسایه ایشان بودایم شاید باورش سخت باشد ایشان هر روز مسافتی از خیابان ولی عصر به صورت پیاده روی از اواسط خیابان ولی عصر تا باغ فردوس رفت و بر گشت می رفتند حدود 2 کیلومتر ان هم سربالایی اوایل بنده ایشان نمی شناختم و تعجب انگیز پیرزنی به سن ایشان چطور این مسافت که جوان ها طی نمی کنند پیاده روی می کرده اند . روحشان شاد و قرین رحمت خدمات بزرگی به مملکت کرده اند
خب برای همین۱۰۴سال زندگی کرد هر روز پیاده روی می کرده