نیموجبیهای میلیاردر استارتاپی
داستان ایدههای ساده نوجوانان کم سن و سالی که بعد از مدتی کوتاه سرمایههای میلیون دلاری جذب کرده و در جهان مشهور شدهاند
دنیا دیگر عوض شده است؛ اگر سالها قبل برای راهانداختن یک تجارت جدید نیاز به سرمایهای هنگفت بود حالا نوجوانانی در دنیا هستند که همزمان با درسخواندن در مدرسه، ایدهها و نوآوریهایی داشتهاند که تبدیل به یک کسب و کار نوپای مهم شده است. آنها ایدههایشان ساده است و عموما هدفشان به جای درآمدزایی، کمککردن به دیگران است. با وجود این، بعد از مدت نهچندان زیادی توانستهاند سرمایههای قابل توجهی جذب کنند؛ سرمایهای که در برخی موارد تا چند میلیون دلار هم رسیده است. بچهها عمدتا زیر18سال دارند؛ سنی که خیلیها آن را زمان بیتجربگی میدانند و حتی اجازه کارآموزی یا کار داوطلبانه را به افرادی با این سن و سال نمیدهند. فرهنگ استارتاپی اما این فضا را به نفع ایدههای برتر تغییر داده است؛ فارغ از اینکه این ایده را یک نوجوان 18ساله ارائه داده باشد یا مرد جا افتاده 50ساله. مجله
Entrepreneur مجموعهای از چند استارتاپ موفق را معرفی کرده که گردانندگان اصلی آنها نوجوانهایی هستند که بعضیهایشان حتی وارد دبیرستان هم نشدهاند!
«کوری» و کارخانه کلوچهپزی
کوری نیو؛ 15ساله
6سالش بود که به فکرش رسید، پولهایش را جمع کند و برای مادرش یک خودروی شخصی بخرد چون به قول خودش، هم میخواست به او کمک کند، هم اینکه خودش از اتوبوسسواری خسته شده بود. کوری نیو اما پولش به اندازه خرید ماشین قد نمیداد و باید هرچه سریعتر یک
کسب و کار راه میانداخت. نخستین تجربهاش فروش قهوه فوری شرکت «سوییس میس» بود که هر فنجانش را یک دلار میفروخت. بعدتر اما به فکرش رسید که بهتر است یک ایده پربازدهتر پیدا کند. بعد از همفکری با مادر، ایده فروش کلوچه به ذهنش رسید. هرچه دستور پخت کلوچه و شیرینی دم دستش بود را امتحان میکرد تا به یک فرمول خودخواسته و جدید برسد. هربار هم غیر از خودش و مادرش، چند نمونه به اطرافیان میداد تا بچشند و نظر بدهند. خودش میگوید: «نمونهای که هم از نظر خودمان خوب از آب در آمده بود و همسایهها پسندیدند، نامزد نهایی بود. همان را به بازار عرضه کردیم و حسابی همه تحویلش گرفتند. در نتیجه فکر کردیم اگر همین را به بازار بدهیم، پول پارو میکنیم». مرحله بعد، پیداکردن یک نام و شعار تجاری بود. شعارش این شد: «زندگی کوتاهتر از آن است که کلوچه شکلاتی نخورید!». همین باعث جلب توجه زیادی شد. کوری و مادرش به برنامههای تلویزیونی رفتند، در آمریکا، جایی که برند کلوچههایش ثبت شده بودند شناخته شد و سرمایهگذار جذب کرد. بعد از شرکت در این برنامهها خیلی معروف شد و بهطور ناگهانی سفارش زیادی گرفت. کوری نیو میگوید: «چندین برابر روزهای قبل سفارش گرفتیم و مدت خیلی کمی برای تحویلشان داشتیم. مامان گفت بهتر است از بقیه کمک بگیریم. خیلی زود چند نفر را استخدام کردیم تا برای پخت کلوچه و ارسالشان به کشور کمکمان کنند. این آغاز برنامه برند ما در سال 2015 بود که تحت برند «کلوچههای جناب کوری» فعالیت جدیاش را شروع کرد.» هرچند این استارتاپ تا حالا خوب پیش رفته و جز کلوچه شکلاتی 13مزه دیگر هم ارائه داده و در کل قاره آمریکا مشتری دارد، کوری میگوید، شاید تا مدتی دیگر برنامهاش را موقتا معلق کند؛ «شاید بعد از دبیرستان و وقتی بزرگتر شدم، مدتی برند را تعلیق کنم تا به دانشگاه و زندگیام برسم. بعدتر میشود دوباره همین کسب و کار را راهاندازی کرد، غصه ندارد!».
جورابهایی برای برآوردهشدن آرزوی بچهها
برندن مارتینز؛ 13ساله / سباستین مارتینز؛ 11ساله
5 سال پیش بود که این دو برادر به فکرشان رسید، با یک روش خاص به بچههای همسنوسال خودشان کمک کنند؛ طوری که جز بچههای محله یا شهر، فایدهاش به همه بچههای جهان برسد. سباستین میگوید: «ما کلی با هم جر و بحث میکنیم. سر این ایده هم کلی با برندن جر و بحث کردیم. دست آخر قرار شد جورابفروشی را امتحان کنیم. بهنظر ایده بدی نمیآمد و اینطور که بعدا معلوم شد، خیلیها از دیدن محصول ما ذوق کرده بودند». ایده برندن و سباستین مارتینز کمک به سازمانهای خیریه از طریق فروش جوراب بچگانه است. شاید عجیب برسد اما همین ایده ساده چند وقت پیش حدود یک میلیون دلار پول در آورد. ناببودن ایده جورابفروشی خیریه خیلی از سازمانها را به سمت آن جذب کرد اما اینطور که سباستین و برندن میگویند، نگاه همه آدمها هم از سر خیرخواهی نیست؛ «کمی که از کارمان گذشت، دیدیم بعضیها به برنامه خیرخواهانهای که ارائه میکنند، عمل نمیکنند. پول را که میگیرند، غیبشان میزند یا در بهترین حالت، به کاری که قولش را دادهاند عمل نمیکنند. با مشاورهایمان صحبت کردیم و یک راهحل خیلی خوب ارائه کردند؛ قرارداد! حالا فقط به قول زبانی آدمها اکتفا نمیکنیم. هرکس میخواهد با ما کار کند، باید قرارداد ببندد.»
وقتی بچهها فروشنده مـیشوند
جک بونو؛ 13ساله
ماجرا از 5سال پیش و زمانی شروع شد که جک یک آرزوی نسبتا کوچک اما دستنیافتنی داشت: خرید یک بسته کامل اسباببازی لگو، نسخه جنگ ستارگان. این اسباببازی 400دلار قیمت خورده بود که بسیار بیشتر از کل پسانداز جک بود. اما پسرک بدجور دلش میخواست صاحبش شود. به فکرش رسید کنار خانهشان در کلرادو یک غرفه کوچک دایر کند و محصولات باغشان را بفروشد. این شغل نیمهوقت خیلی بیشتر از آنچه فکرش را میکرد، جواب داد؛ «به راحتی 900دلار سود کردم و کلی پول اضافه آوردم. به فکرم رسید که ایستادن پشت غرفه و فروختن جنس - از محصولات کشاورزی تا هر محصول خانگی دیگر- یک راه مفید و سریع برای کسب درآمد است. اما انگار همسن و سالهایم دربارهاش چیزی نمیدانند یا دستکم جرأت و امکانات انجامش را ندارند. ترجیح دادم در ازای یاددادن این روش به بچهها پول در بیاورم.» باب، پدر جک به او کمک کرد که یکسری غرفه پیشساخته تهیه کند. خودش هم با دوستانش صحبت کرد که اگر مایل باشند، میتوانند محصولاتشان را از این طریق بفروشند؛ «کارمان خیلی زود گرفت. هرکدام از بچهها چیزی میآورد و برای فروش عرضه میکرد. ما هم به ازای هر نیمساعت 15دلار ازآنها میگرفتیم. اینطوری فقط کسانی وارد سیستم میشدند که انگیزه و برنامهای برای فروش داشته باشند و جنسشان هم به اندازه کافی مشتریپسند باشد.» او حالا نقشههای تازهای هم دارد که قرار است آنها را در قالب اپلیکیشنهای کاریابی فعال کند. این ایده را خودش و پدرش با هم ارائه دادهاند و قرار است بهزودی نیز اجرایش کنند؛ «بابا میگفت در دهه 1980(1360) که بچه بود، معمولا همسن و سالهایش از بچهداری و نگهداری خانه پول در میآوردند. اما این کارها را امروز به بزرگترها میسپارند و جای ما حسابی تنگ شده. من میخواهم به بچههایی که دنبال کار در اوقات فراغتشان هستند، کمک کنم تا کار پیدا کنند.» ایده او ساخت یک اپ است که کارهای سادهای مثل رساندن خوراکی و پیتزا به خانه و نصب برنامههای موبایل یا راهانداختن یک اپ برای همسایههای سالمند و... را انجام بدهد. او میگوید: «البته حواسم هست که این شغل باید جایی در همسایگی محل زندگی بچهها باشد که رفتوآمد برایشان سخت و پرهزینه نشود. معیار من برای سنجش فاصله مسافتی است که بشود بدون خستگی با اسکوتر یا دوچرخه طی کرد. بچهها میتوانند با این سیستم همدیگر را بشناسند و بهکار همدیگر هم امتیاز بدهند. همینطور اگر کسی حین کار مشکلی برایش پیش آمد یا سؤالی داشت، میتواند از بقیه بپرسد. اینطوری همه هوای همدیگر را داریم».
بچهها حلال مشکلات شهر
کنان پالا؛ 15ساله
عاشق کمککردن است و دست دیگران را گرفتن. «کنان» از وقتی بچه بود دوست داشت مرتب به پدر و مادرش در کارهای خانه کمک کند، به جای آنها به خرید برود و حتی هوای همسایههایش را هم داشته باشد. کمی که بزرگتر شد، دلش میخواست به آدمهای شهر و محلهاش بیشتر کمک کند. مشکل اینجا بود که برای اینکه بتواند عضو چنین گروههای داوطلبی بشود، باید سنش به بالای 18سال میرسید. کنان پالا میگوید: «کمی که گذشت فهمیدم خیلیهای دیگر هم مشکل من را دارند؛ اینکه میخواهند مشکلات شهرشان را حل کنند، وقت اضافه و توان انجام این کار را هم دارند اما کسی تحویلشان نمیگیرد، چون بچه هستند، چون سنشان زیر 18سال است و از نظر قانونی امکان پذیرفتهشدنشان در بیشتر این پلتفرمها وجود ندارد. من بندهای مختلف قانون را بررسی کردم و بهنظرم رسید جلوگیری از عضویت در این گروهها، صرفا بهخاطر راحتتر بودن سروکلهزدن با آدمبزرگهاست، نه چیز دیگری. به همینخاطر تصمیم گرفتم یک سیستم داوطلبی مخصوص بچهها راه بیندازم». او از 2 سال پیش و زمانی که 13 ساله بود، سازمان داوطلبی و غیرانتفاعی kids4Community را راهاندازی کرد؛ سامانهای که فقط نیروهای داوطلب زیر 18سال را پذیرش میکند. کار این سازمان، قرارداد بستن با سازمانها یا افرادی است که ایده مهمی برای بهبود وضعیت شهر دارند؛ ایدهای که نیروهای داوطلب میتوانند آن را انجام بدهند. در نهایت، بعد از اینکه نقشه انجام پروژه ریخته شد، خود بچهها از جمعآوری بودجه تا اجرای برنامه را برعهده میگیرند. شاید عجیب بهنظر برسد اما طی2 سال، این ایده غیرانتفاعی توانسته حدود یک میلیون دلار پول جمع کند. مشکلات بیخانمانهای بخشی از سندیهگوی آمریکا، پخش غذای گرم بین افراد نیازمند و سرویسهای رفتوآمد رایگان برای سالمندان و نیازمندان را نیز فراهم کرده است. کنان پالا میگوید: «برنامهام این است که وقتی دبیرستان را تمام میکنم، برادرم را در کارم شریک کنم. او حالا خیلی کوچک است اما تا آن زمان و وقتی بزرگتر بشود، میتواند بخشی از مشکلات شهر را حل کند. با این حساب، وقتی به دانشگاه بروم، او هم از مهمترین مهرههای سازمان غیرانتفاعی بچهها خواهد شد.»
روباتسازیبا زبالهها
روهیت سوینیواسان؛ 19ساله
سیدارث سوینیواسان؛ 17ساله
روهیت و سیدارث سرینیواسان 2برادر خوره کامپیوتر، روبات و همهچیزهای بامزه دنیای فناوری بودند. یکی از مهمترین دغدغهها و البته راههای درآمدشان هم سفر به هندوستان، سرزمین آبا و اجدادیشان بود تا بتوانند بچههای هندی را با دانش روباتیک آشنا کنند.
این بچهها جز آشناشدن با ساخت روباتهای نسبتا ساده و مقدماتی برای برنامه مهم جام روباتها نیز خودشان را آماده میکردند؛ رقابتی که از جنبه علم و فناوری نیز در جهان بسیار شناخته شده و مهم است. اما یک چالش مهم، بچههای هندی را از اینکه بتوانند تمام و کمال در این برنامه مهم حاضر شوند، باز میداشت؛ آن هم کمبود امکانات اولیه ساخت روبات و البته گرانبودنشان بود.
سیدارث در اینباره میگوید: «به فکرمان رسید که این مشکل را با یک ایده استارتاپی ساده حل کنیم. یک پکیج روباتیک بسیار ساده و ارزان تهیه کردیم که کاربر میتوانست با سادهترین چیزها روباتش را بسازد. اسم این سیستم را TrashBot گذاشتیم که بهمعنای روبات زبالهای است چون سعی کردهایم در ساخت این پکیج کمک آموزشی از وسایل دورریختنی، ساده و بسیار ارزان استفاده کنیم.
حسگرها، باتری، اتصالات و... تا جایی که امکان داشت، با وسایل ارزانتری جابهجا شدند. از بطری پلاستیکی، چوب یا حتی زباله بهعنوان بدنه استفاده کردیم. چوب بستنی، نقش عایق را برایمان ایفا کرد و گیره کاغذ هم، بعضی بخشهای مختلف را با مواد دیگری جایگزین کردیم. در نهایت قیمت یک کیت کامل ساخت روبات پیشرفته با ملزومات و دستور ساخت آن به حدود 100دلار در هر بسته میرسد که بهایی کاملا اقتصادی است». هدف اولیه آنها کمک به دانشآموزان هندی و سادهتر کردن شیوه آموزش خودشان بود اما حالا مشتریان جدیدی از تمام دنیا دارند و سرمایهگذارانی نیز برای همکاری با آنها در انتظار هستند. سیدارث میگوید:« ایدههای دیگری مثل ساخت کولرهای همراه با استفاده از بدنه بطری نوشابه هم اجرا کردهایم تا بچهها بتوانند تأثیر روباتیک را در زندگی روزمرهشان احساس کنند. گاهی میشنویم که با همین ایده، دستگاههای خنککننده کوچکی ساخته میشود و با فروش آنها درآمد کسب میکنند».
منبع: همشهری
24