شاهدی در طبقه هشتم پلاسکو که با پاهای شکسته به بیرون پرید/ این گفتگو ویژه را حتما بخوانید+عکس
یکی از بازماندگان فاجعه پلاسکو که در هنگام ریزش آوار در کنار آتش نشان ان شهید بود از لحظات دلهره آور تلاش برای زنده ماندن گفت.
فخرالدین گودرزی که در تمام مدت آواربرداری در بیمارستان بستری بود و اکنون نیز بر اثر جراحاتی که ساختمان پلاسکو بر بدن او به یادگار گذاشته است در خانه نیز تحت مراقبت است و نمی تواند راه رود، او از روز حادثه پلاسکو گفت.
فخرالدین در ابتدا به سابقه اش در کار آتش نشانی اشاره کرد و گفت: من 15 سال سابقه عملیاتی دارم، به کار آتش نشانی علاقه زیادی داشتم و همین موجب شد تا وارد این شغل شوم.
او در مورد روز حادثه گفت و یادآور شد: ساعت هفت صبح بود و شیفت من تمام شده بود به حمام ایستگاه رفتم تا دوش بگیرم و بعد به خانه روم، زیر دوش بودم که متوجه شدم زنگ حریق به صدا درآمد و دقایقی بعد نیز زنگ نجات به صدا درآمد و خودرو بالابر، تنفسی و تشک نجات نیز برای ماموریت اعزام شدند. زمانی که از حمام خارج شدم با مخابرات آتش نشانی تماس گرفتم و جویای موضوع شدم که گفتند ساختمان پلاسکو آتش گرفته است و چندین ایستگاه هم زمان اعزام شدند. سپس روی پشت بام رفتم و دیدم که دود شدیدی از ساختمان پلاسکو به هوا می رود، تصمیم گرفتم به کمک بچه ها بروم و به عنوان یک آتش نشان کار کنم. تا محوطه آمدم که متوجه شدم گوشی موبایلم همراه من نیست، انگار به من الهام شده بود که قرار است زیر آوار گرفتار شوم به همین دلیل بازگشتم و گوشی موبایل را با خود بردم تا اگر زیرآوار گرفتار شدم بتوانم با آن تماس بگیرم و اطلاع بدهم.
این آتش نشان می افزاید: به سمت محل حریق رفتم و خودم را به محل حادثه رساندم، زمانی که به پلاسکو رسیدم متوجه شدم رئیس ایستگاهمان دچار دود گرفتگی شده است و قصد داشتند که او را با آمبولانس به بیمارستان منتقل کنند. من فراموش کرده بودم لباس مخصوص را با خودم ببرم به همین دلیل از رئیس ایستگاه مان خواستم تا لباسش را به من بدهد، پس از اینکه لباس را پوشیدم دستگاه تنفسی را تحویل گرفتم و به همراه دو نفر از همکارانم وارد ساختمان شدیم و شروع به کار کردیم. بچه ها به دو گروه تقسیم شده بودند، عده ای ساختمان را تخلیه می کردند و دیگران نیز حریق را اطفا می کردند.
فخرالدین بیان کرد: پس از دقایقی که مشغول کار بودم متوجه شدم دستگاه تنفسی ام خالی شده است به همین دلیل به پایین رفتم تا دستگاهم را تعویض کنم، 10 دقیقه نیز استراحت کردم و سپس به داخل ساختمان پلاسکو بازگشتم و دوباره شروع به کار کردم.
همه مشغول اطفای حریق بودند که ناگهان اولین آوار ریزش کرد و همه ما در ضلع شمال غربی زیرآوار ماندیم. همراه با آوار دو طبقه به پایین سقوط Fall کردیم. هیچ کس فکرش را نمی کرد آوار بریزد، اولین آوار که فروریخت به ما امان نداد و همه ما را گرفتار کرد، همه در آن جا زیرآوار گرفتار شدند وفقط خواست خدا بود که من تا کمر در زیر آوار گرفتار شدم، در همان محل با گوشی موبایل با یکی از همکارانم تماس گرفتم و به او گفتم که به دادم برس زیر آوار گیر افتادم. پس از اینکه گوشی را قطع کردم با خود گفتم زمان فکر کردن نیست، به همین دلیل با هر سختی که بود خودم را از زیر آوار خلاص کردم و سینه خیز تا لب پله ها رفتم، در آن جا آتش نشانانی که برای کمک آمده بودند متوجه حضور من شدند و مرا روی دست بلند کردند و به کمک پله ها یک طبقه به پایین بردند اما درد خیلی زیادی داشتم به بچه ها گفتم مرا روی زمین بگذارند و برانکارت بیاورند، بالاخره راضی شدند و مرا در راهروی طبقه هفتم یا هشتم گذاشتند، دو دقیقه بیشتر نگذشته بود که صدای ریزش آوار جدید به گوشم رسید، با خودم گفتم این بار دیگر تمام خواهم کرد.
این آتش نشان فاجعه پلاسکو در ادامه خاطرنشان کرد: نمی دانم چگونه با آن دردی که داشتم ایستادم و به سمت پنجره دویدم، در آن لحظه اصلا امید به زنده ماندن نداشتم و فقط می خواستم خودم را به بیرون پرتاب کنم تا جنازه ام در زیر آوار نماند، همین طور که به سمت پنجره می دویدم آوار پشت سرم ریزش می کرد، پاهایم را که بر می داشتم سقف طبقات فرو می ریخت، زمانی که به پنجره رسیدم با اینکه اکثر پنجره ها فنس داشت، آن پنجره ای که من از آن خارج شدم فنس نداشت که باز کار خدا بود، زمانی که خواستم خودم را به پایین پرتاب کنم اصلا نمی دانم که نردبان آتش نشانی از کجا آمد، به محض اینکه مرا دید یکی از همکارانم مرا به داخل آن کشاند. پس از اینکه در حال انتقال به آمبولانس بودم دیدم که ساختمان کاملا فرو ریخت و همکارانم در زیر آوار ماندند. زمانی که آوار اول فروریخت دو پسرم را در مقابل چشمانم می دیدم در حالی که با آن ها خداحافظی می کردم، من لیاقت شهادت نداشتم.
فخرالدین گفت: من خودم پنج بار برای ساختمان پلاسکو اخطار نوشتم اما کاری انجام نشد، آتش نشانی قدرت اجرایی ندارد و فقط می تواند دستورالعمل و اخطاریه بدهد، این ساختمان اگر سیستم اطفای حریق داشت یا لااقل پله فرار Escape داشت هیچ گاه این اتفاق نمی افتاد، من بارها و بارها این مسئله را به مالکان گوشزد کرده بودم.
او در پایان به دوستان شهیدش گفت: خوش به سعادتشون، خیلی دوستشان دارم.
منبع: رکنا
15