پیرسالاری در جهان سیاست به چه معناست؟
منتقدان پیرسالاری در چین کمونیستیِ دو دهۀ پایانی قرن بیستم به طعنه میگفتند که در کادر رهبری چین، «هشتادسالهها، هفتادسالهها را فرامیخوانند تا دربارۀ بازنشستگیِ شصتسالهها تصمیم بگیرند!»
پیرسالاری (Gerontocracy) به معنای "حکومت سالخوردگان" است. این واژه در یونان باستان در اشاره به نوع خاصی از حکومت به کار میرفت ولی امروزه برای توصیف وضعیتی به کار میرود که هر حکومتی ممکن است دچار آن شود.
در پیرسالاری، "عمر" و "تجربه" به دلایل دینی یا عرفی "قداست" یا "حرمت" دارد و به همین دلیل در تصمیمگیریها، اولویت با "رای پیران" است. بنابراین در تخصیص مناصب سیاسی و مدیریتی، پیران بر جوانان ارجحیت دارند و صندلیهای قدرت غالبا در اختیار پیران قرار میگیرد.
در یونان باستان، در دولتشهر اسپارت، اعضای شورای حکمرانی حداقل باید 60 ساله میبودند.
پیرسالاری در واقع ریشه در نگرشی بنیادین به زندگی انسان دارد که میتوان آن را تقدیس "تجربه" خلاصه کرد. هم از این رو پیرسالاری، صرفا دلالت سیاسی ندارد بلکه در فرهنگ عمومی نیز میتواند جاری باشد.
پیرسالاری قطعا یکی از مبانی محافظهکاری است اما رژیمهای سیاسی انقلابی نیز گرفتار آن میشوند. مثلا در دو دهۀ پایانی قرن بیستم در حزب کمونیست چین، قدرت اساسی در اختیار هشت نفر بود که به دلیل سن و سال بالایشان، مطبوعات غربی به آنها لقب "هشت فناناپذیر" داده بودند که افسانهای در اساطیر چین است.
مائو رهبر چین کمونیستی، هنگام مرگ 82 ساله بود و تنها با مرگ از قدرت جدا شد. پس از او دنگ شیائوپنگ به قدرت رسید که هنگام مرگ 85 ساله بود.
سه رهبرآخر اتحاد جماهیر شوروی (برژنف، آندروپوف و چرنینکو) در سالهای 1982، 1984 و 1985 در اثر پیری مردند و از قدرت کنار رفتند.. پیرسالاری در شوروی از دهۀ 1970 آغاز شد و نقش مهمی در جا ماندن حزب کمونیست شوروی از تحولات اجتماعی این کشور ایفا کرد. در دهۀ 1980 میانگین سن اعضای کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست شوروی 70 سال بود.
منتقدان پیرسالاری در چین کمونیستی نیز به طعنه میگفتند که در کادر رهبری چین، «هشتادسالهها، هفتادسالهها را فرامیخوانند تا دربارۀ بازنشستگیِ شصتسالهها تصمیم بگیرند!»
درآمریکای کنونی نیز رقابت بایدن و ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری سال 2020 و نیز رقابت احتمالیشان در انتخابات سال 2024، قطعا نشانهای از پیرسالاری است.
در جوامع قبیلهای نیز حق حکمرانی به صورت طبیعی در اختیار افراد سالخورده بود. همچنین در جوامع پیشرفتهتر جهان قدیم، معمولا افراد مسن در ساختار قدرت مستقر بودند. یعنی فرهنگ بسیاری از جوامع بدوی یا پیچیدۀ جهان قدیم، با حکمرانی سالخوردگان موافقت داشت.
اما مفهوم "پیرسالاری" در یونان باستان شکل گرفت. این جملۀ مشهور افلاطون، کوتاهترین و رساترین تعریف پیرسالاری است: «بزرگتر دستور میدهد و کوچکتر اطاعت میکند.»
از آنجا که این ایده در فرهنگ جوامع گوناگون نهادینه شده بود، پیرسالاری فقط به حوزۀ "دولت" منحصر نبود بلکه در حوزههای گوناگون "جامعه" و در سطح قابل و طوایف و خاندانها و خانواده نیز یک اصل مسلم و بی چون و چرا بود.
در واقع در جهان قدیم، "اقتدار" از آن "بزرگتر" بود و نفی این اقتدار فقط در شرایط ویژهای موجه بود. این اصل یکی از بنیادهای "خانواده" هم بود و به همین دلیل در جهان جدید که بحث دموکراتیک شدن ساختار خانواده مطرح شده، حمایتهای قانونی ویژهای شامل حال "فرزندان" شده است تا از لطمات احتمالیِ ناشی از تصمیمات "والدین" در امان باشند.
به عبارت دیگر، دموکراتیزاسیون فقط شامل حوزۀ دولت و سیاست نیست بلکه جامعه و فرهنگ نیز باید تن به ارزشهای دموکراتیک دهند. مهمترین دلالت دموکراسی، توزیع قدرت است. یعنی اگر حاکم مستبد موظف است که قدرتش را با نمایندگان سیاسی مردم توزیع کند، مردم نیز در حوزههای گوناگون زندگی اجتماعی و شخصیشان باید آمادۀ توزیع قدرتشان با زیردستان خود باشند.
و از آنجا که در "خانواده" قدرت از آن والدین است، دموکراتیک شدن ساختار خانواده ایجاب میکند که قدرت در دست والدین متمرکز نباشد. برای تحقق این وضعیت، در جوامع دموکراتیک و پیشرفته قوانین لازم برای کاستن از قدرت والدین و افزایش قدرت فرزندان وضع شده است.
اگرچه به نظر میرسد سلطۀ والدین بر فرزندان به دلایل عاطفی و فیزیولوژیک و غیره، هیچ گاه به طور کامل از بین نمیرود ولی حدی از مهار قدرت والدین و توزیع قدرت در سطح خانواده، برای کاستن از پیرسالاری (یعنی تصمیمگیری "بزرگتر" و اطاعت "کوچکتر") لازم است.
زدودن کامل پیرسالاری، البته امری فرهنگی و تربیتی است و لازمۀ آن پررنگ شدن "احترام به کودکان و جوانان" است.
اگرچه محافظهکاران و سایر مدافعان پیرسالاری بر اهمیت "تجربه" تاکید دارند و "سنت" را محصول "انباشت تجربه" و در واقع برآمده از "چندین سده عقلانیت" میدانند و با بیاعتنایی به "عقل گذشتگان" مخالفاند، اما منتقدان پیرسالاری معتقدند که دموکراسی یعنی نفی "حکومت مردگان بر زندگان".
بنابراین هر آنچه که متکی به سنت و عقل پیشینیان است، لزوما شایستۀ پیروی نیست. پیروی از آن در گرو تایید آن از سوی عقل امروزیان است. به همین دلیل اگر در ساختارهای سیاسی و خانوادگی جهان قدیم تاکید ویژهای بر "حکمرانی بزرگترها" و "اطاعت کوچکترها" میشد، چنین اصلی در جهان دموکراتیک جدید مقبول نیست.
هم از این رو، همان طور که حاکمان باید تن به دموکراسی بدهند، والدین و ساختار خانواده نیز باید دموکراتیک شود وگرنه حال و آیندۀ افراد جوان بسیاری زیر چرخدندۀ اقتدار بزرگترها تباه میشود.
اقتدارزدایی از "پیران" و "افراد مسن" وقتی مهمتر میشود که از یاد نبریم با افزایش سن، توان افراد برای ترک رذائل و کاستیهایشان کمتر میشود. به قول مولانا، آدمیزاد همچو خارکنی است که اگر خاربن رذائلش را در ایام جوانی و میانسالی نکنَد، در پیری از عهدۀ این کار برنمیآید؛ چراکه آن رذیلت در وجود او نهادینه شده و توان درافتادن او با آن رذیلت نیز، در اثر گذر عمر، بیش از پیش کم شده است.
همچنین ایلان ماسک، سرمایهدار مشهور، در توضیح اینکه چرا از پروژۀ "عمر طولانی یا جاودانه" حمایت مالی نمیکند، این پروژه را نافی پیشرفت جوامع میداند و میگوید آدمها اکثرا نظراتشان تغییر نمیکند بلکه عقایدی دارند و بر آن عقاید میمانند تا روز مرگشان فرا رسد.
بنابراین اگر مرگ آنها بسیار دیر فرا رسد یا اصلا فرا نرسد، مانع تحول و پیشرفت جامعه میشوند. بویژه اگر آنها بر مسند قدرت سیاسی و مسئول و مشغول تصمیمگیری برای جامعهای باشند که لبریز از جوانانی است که دیدگاههای دیگر و تازهتری دارند.