دردسر ارتباط پنهانی تازه داماد با یک زن مطلقه
روزی که به خواستگاری منیژه رفتم خانواده اش با رویی باز از من و خانواده ام پذیرایی کردند و بدون هیچ شرط و شروطی مرا به عنوان داماد خود پذیرفتند.
داماد جوان در دایره اجتماعی کلانتری گفت: من و دختر مورد علاقه ام با برگزاری یک جشن ساده و بی ریا به عقد هم در آمدیم و یک هفته اول خیلی اوقات شیرین و رویایی را باهم سپری کردیم. اما با گذشت زمان، دخالت های دو خاله همسرم در باره نحوه ازدواج ما باعث شد اختلافاتی بین من و نامزدم به وجود بیاید.
متاسفانه منیژه و مادرش نیز تحت تاثیر این حرف ها مرا با شوهر دختر خاله خود مقایسه می کردند و سنگ های بزرگی جلوی راه زندگی ام قرار دادند. هرچه سعی کردم به آنها بفهمانم که دانشجو هستم و باید تا پایان تحصیلاتم صبر کنند تا کاری برای خودم دست و پا کنم فایده ای نداشت.
رفتار تحقیرآمیز نامزدم و خانواده اش در مدت کوتاهی مرا نسبت به او سرد و دلزده کرد تا جایی که مرتکب اشتباه بزرگی شدم و با زنی مطلقه ارتباط مخفیانه برقرار کردم.
پیمان آهی کشید و افزود: از حدود یک ماه قبل منیژه و مادرش زمزمه هایی از برگزاری مجلس تولد برای نامزدم بر لب داشتند و با گوشه و کنایه طعنه می زدند که باید کادوی گرانبهایی برای همسرم بخرم تا بتوانند جلوی اقوام خود سرشان را بالا بگیرند.
این موضوع حسابی فکرم رامشغول کرده بود و چند بار می خواستم از پدر بازنشسته ام پول قرض بگیرم اما نمی توانستم از پدرم که به سختی هزینه ثبت نام دانشگاهم را فراهم کرده بود چنین درخواستی داشته باشم.
من دنبال راه و چاره ای می گشتم که نقشه احمقانه ای به سرم زد و یک پول نقد و طلاهای مادر همسرم را سرقت کردم.
من قصد داشتم با پول های مادر زنم، برای جشن تولد نامزدم هدیه بخرم و طلاها را نیز می خواستم در جایی نگه دارم تا هر موقع نیاز شد بفروشم و پول آن را برای منیژه خرج کنم.
پیمان گفت: مشکل به همین جا ختم نشد چون خانمی که با او ارتباط مخفیانه برقرار کرده بودم این پول و طلاها را از من سرقت کرد و وقتی به سراغش رفتم تا آنها را پس بگیرم او به طور ناشناس به خانه پدر منیژه زنگ زد و موضوع سرقت را لو داد.
با این کارها زندگی ام خراب شد و آبرویم رفت.
منبع: رکنا
68