اعتماد دختر جوان تهرانی به داروساز قلابی دردسر ساز شد
دختر دانشجو وقتی متوجه شد، مرد جوان برای خواستگاریاش شرط لاغری گذاشته است در دام داروساز قلابی گرفتار شد و به مصرف شیشه اعتیاد پیدا کرد.
اواسط آبان ماه امسال بود که مردی در تهران سراسیمه به اداره پلیس رفت و از گم شدن ناگهانی دختر ۲۵سالهاش به نام روشنک شکایت کرد.
شاکی در توضیح ماجرا گفت: دخترم دانشجوی رشته نقاشی است و از زمانی که کلاسهای دانشگاه به صورت مجازی برگزار میشود همیشه در خانه است و کمتر بیرون میرود.
چند ساعت قبل برای خرید دارو از خانه بیرون رفت و دیگر برنگشت که نگرانش شدم و با تلفن همراهش تماس گرفتم، اما تلفن همراهش خاموش بود.
سپس به سراغ دوستان و بستگان رفتم، اما هیچ کسی از دخترم خبری نداشت و الان به اداره پلیس آمدم که کمک کنید دخترم را پیدا کنم.
با طرح این شکایت پرونده به دستور بازپرس دادسرای امور جنایی تهران برای رسیدگی در اختیار تیمی از کارآگاهان پلیسآگاهی قرار گرفت. در حالی که دو روز از حادثه گذشته بود و تحقیقات برای پیدا کردن دختر دانشجو ادامه داشت، پدر روشنک به اداره پلیس رفت و گفت دخترش را در یکی از بیمارستانهای تهران پیدا کردهاست.
بدین ترتیب مأموران پلیس راهی بیمارستان شدند و از دختر جوان درباره علت گم شدنش تحقیق کردند.
روشنک در تحقیقات پلیسی مدعی شد که پسر جوانی به نام ایرج او را ربوده و پس از اینکه بیهوشش کرده اموالش را سرقت کرده است.
اضافه وزن داشتم
وی در توضیح ماجرا گفت: مدتی قبل یکی از دوستان همکلاسیام مرا در گروه تلگرامی عضو کرد.
همه با هم در گروه به صورت پیامکی در ارتباط بودیم و من هم هر روز پستی برای گروه میفرستادم که پس از چند روز با پسر جوانی به نام وحید در گروه آشنا شدم.
او به من ابراز علاقه کرد و پس از آن ما با هم ارتباط تلفنی و پیامکی داشتیم تا اینکه قرار شد به خواستگاری من بیاید.
یک روز که یکدیگر را در خیابان ملاقات کردیم، وحید گفت که من خیلی چاق هستم و مادرش از دختران چاق خوشش نمیآید و بهتر است تا روز خواستگاری خودم را لاغر کنم.
وقتی حرفهای وحید را شنیدم، خیلی ناراحت شدم و بلافاصله به پزشک تغذیهای مراجعه کردم که او هم گفت من ۱۵کیلو اضافه وزن دارم. پزشک تغذیه برای من دارو نوشت و من هم مصرف میکردم، اما داروها خیلی تأثیر نداشت و من به اندازه کافی لاغر نشدم و فقط چند کیلو وزن کم کردم.
داروساز تقلبی
وی ادامه داد: مدتی قبل که داروهای لاغریام تمام شدهبود، برای خرید دارو به داروخانهای رفتم که آنجا با مرد جوانی به نام ایرج که خودش را داروساز معرفی کرد، آشنا شدم.
او مثل من برای خرید دارو به داروخانه آمده بود که فهمید من قصد خرید داروی لاغری دارم و سر صحبت را با من باز کرد. ایرج گفت که داروساز است و از ترکیب تعدادی دارو پودری را برای لاغری ساخته است که معجزه میکند.
او با حرفهایش مرا فریب داد و از طرفی هم من خیلی نگران روز خواستگاری بودم، چون هنوز به وزن ایده آل نرسیده بودم که تصمیم گرفتم از ایرج داروی لاغری بخرم.
مقداری دارو از او خریدم و به خانهمان رفتم و طبق دستور او مصرف کردم که خیلی زود چند کیلویی لاغر شدم، اما خبر نداشتم که ایرج به من مواد مخدر شیشه فروخته و مرا معتاد کرده است.
دو روز قبل که موادم تمام شد ۱۰میلیون تومان پول برداشتم و به خانه باغی که ایرج آدرسش را داده بود، رفتم تا مواد بخرم.
ایرج وقتی در را باز کرد با چوب دستی به سرم زد و بعد هم آمپولی به من تزریق کرد که بیهوش شدم. وقتی به هوش آمدم خبری از ایرج نبود که فهمیدم او تمامی پولها، طلاها و جواهراتم و تلفن همراهم را سرقت کردهاست.
به سختی از خانه باغ فرار کردم که در میانه راه دوباره بیهوش شدم و وقتی به هوش آمدم دیدم روی تخت بیمارستان هستم و راننده عبوری جان مرا نجات داده است.
مأموران پلیس پس از تحقیق از دختر دانشجو به دستور بازپرس جنایی برای دستگیری متهم راهی خانه باغ شدند که دریافتند وی به مکان نامعلومی گریخته است.
مأموران پلیس در تلاشند تا متهم را دستگیر و زوایای پنهان این حادثه را بر ملا کنند.
منبع: روزنامه جوان
68