یک دختر ۱۸ ساله از ماجرای تلخ خود پرده برداشت
آرش مرا در جای خلوت بی عفت کرد/ فهیمه ۱۸ ساله اسیر فیلم سیاه شد
یک دختر ۱۸ ساله که اسیر حقه های یک پسر شده بود، با مراجعه به مرکز مشاوره، ماجرای عجیب و ناراحت کننده خود را شرح داد.
فهیمه که ۱۸ ساله است با مراجعه به مرکز مشاوره این گونه ماجرای زندگی خود را بیان کرد: در یک خانواده ۶ نفری زندگی می کنم و فرزند سوم خانواده هستم.
پدرم کارگر است و مادرم خانه دار؛ پدرم با سیلی صورتش را سرخ نگه می دارد و همیشه به مادرم می گوید ما که نتوانستیم درس بخوانیم و برای خودمان کسی شویم ، اما بچه ها باید درسشان را بخوانند و فرد مفیدی شوند و ما هم این نصیحت پدر را مثلاً آویزه گوشمان کردیم تا مبادا دست از پا خطا کنیم و زحمات او را به باد دهیم. من هم خیلی مراقب بودم که یک وقت خطایی نکنم و بیشتر حواسم روی درس خواندن باشد.
تازه داشتم خودم را برای کنکور آماده می کردم که ... یک روز که با یکی از دوستانم برای خرید به مرکز شهر می رفتیم، سوار یک تاکسی آژانس شدیم که راننده اش مرد جوانی بود، در مسیر متوجه نگاه های معنادارش شدم. ابتدا توجهی نکردم ولی او چشم بر نمی داشت و سؤال های بی ربط از ما می پرسید و دوستم جوابش را می داد.
موقع پیاده شدن هم شماره تلفن خود را روی کاغذ نوشت و به ما داد و گفت اگر باز هم جایی خواستید بروید، تماس بگیرید خودم را می رسانم. وقتی پیاده شدیم دوستم را سرزنش کردم که چرا شماره اش را گرفتی او در جوابم گفت: اشکالی ندارد تاکسی است.
یک بار که می خواستم تنها به جایی بروم با راننده تماس گرفتم که زود خودش را رساند. در طول مسیر به من پیشنهاد دوستی داد و گفت قصد ازدواج دارد و دنبال یک دختر خوب مثل من می گردد. برای لحظاتی به خود مغرور شدم. تا آن زمان تجربه دوستی با جنس مخالف را نداشتم و ناخواسته پیشنهادش را پذیرفتم.
از آن روز به بعد ارتباط تلفنی، پیامکی، تلگرامی و... ما شروع شد و آرش خودش را عاشق دل خسته ام نشان می داد و روز به روز وابستگی ما هم بیشتر می شد طوری که زندگی بدون او برای من غیر قابل تحمل بود.
بعد از مدتی تلفن و پیامک های عاشقانه مرا اشباع نمی کرد. دیوانه وار می خواستم ببینمش. این بود که به او زنگ زدم و گفتم که کار فوری دارم و باید او را ببینم. قرار گذاشتیم و با ماشین آمد سرقرار، یک ساعت با هم در شهر دور زدیم تا اینکه گفت خسته شدم. بهتراست یک جا بایستیم و استراحت کنیم.
به یک جای پرت رفتیم که خیلی سوت و کوربود. آرش با چرب زبانی مرا خام خودش کرد و با هزار وعده و وعید توخالی فریبم داد و مرا مورد سوءاستفاده قرار داد. شرمنده و پشیمان بودم از خطایی که کردم واز طرفی عفتم لکه دار شده بود نمی دانستم چه خاکی باید بر سرم بریزم هرچه سعی می کرد آرامم کند فایده ای نداشت.
این هم جزو سناریوی او بود که دلداری ام بدهد. وقتی به گناهم فکر می کردم و اینکه چرا با هوس آنی و زودگذر خام او شدم دلم می خواست زمین دهن باز کند و مرا در خود فرو ببرد ولی افسوس که پشیمانی سودی نداشت...
وقتی به دست های ترک خورده پدرم فکر می کردم از خودم متنفر می شدم. اگر پدرم موضوع را می فهمید سکته می کرد. بعد از این ماجرا تا چند روز خبری از آرش نبود و به تلفن هایم جواب نمی داد تا اینکه فیلم و عکس هایی از طریق واتس آپ دریافت کردم ...
عکس ها و فیلم مربوط به ارتباط من و او بود! بی صفت نمی دانم چطور فیلم و عکس گرفته بود. به او زنگ زدم و دلیل این کار کثیفش را جویا شدم. در جوابم گفت: در صورتی فیلم و عکس ها را در اینترنت و شبکه های مجازی منتشر نمی کند که به ارتباطم با او ادامه دهم.
نمی دانم باید چه خاکی بر سرم بریزم و...
منبع: رکنا
38
بیچاره
این یک تحلیل : آرش پسر خوب و زحمتکش و نجیب و با شخصیی است تا جایی که فهمیه با پای خویش به قتلگاه یک خانواده می رود . تحلیل دوم : آرش و فهیمه نیاز جنسی دارند اما چون شرایط زندگی با هم را ندارند فاجعه به بار می آید . تحلیل سوم : آرش به دلیل ترس از آبرو و تجربه موارد متعدد جری شده و شرایط اجتماعی طعمه ها را به سویش روانه می کند و چون می داند طعمه ها از ترس آبرو جرات شکایت ندارند ، به تعرض خویش ادامه می دهد و جامعه ای از هم گسیخته را بنیان می گذارد که آیا کسی جرات کند شکایت کند اگر شکایت کرد نتیجه چه خواهد شد ؟!!! تحلیل چهارم: خانواده فهیمه موصوع را می فهمند و هم چنان که فهیمه حدس زده از پدری کارگر و زحمت کش ، پدری قاتل و جانی به معرض نمایش مخاطبین قرار می گیرد تحلیل پنجم : فهیمه از خانه متواری و .... نتیجه : همه تحلیل ها و الی آخر گویای یک واقعیت است ، زیر پوست شهر اتفاقاتی در حال رخ دادن است که بنیان خانواده و اجتماع را نابود می کند آیا به یک بازتعریف نیاز داریم آیا توان مقابله با این پدیده را نداریم آیا راهکار داریم اما شرایط و ابزار برخورد عقلانی و عملی با این پدیده را نداریم همه این سوالات و هزاران سوال دیگر زیربنای جامعه شناسی و جامعه شناسان مجرب می طلبد که به گوشه انزوا رانده شده اند
توبا دوستت دعوا کردی که چرا شماره راننده رو گرفته بعد خودت بهش زنگ زدی وگفتی بیا؟؟؟!!!دروغگوئی باطعم حواس پرتی فکر کردی باهاش رابط داشته باشی سریع وسیر میاد شوهرت میشه نه؟؟؟؟!!!!دخترک ودختران ساده لوح
ادامه بده.... مثل روز اولت.... راحت وبی محابا....