زندگی وحشت آور زن مشهدی بعد از کرونا
از روزی که کرونا شیوع پیدا کرد، زندگی من نیز در مسیر تباهی قرار گرفت چراکه متوجه شدم همسرم بعد از ماجرای اعتیادش به مواد مخدر، حالا به نوشیدن مشروبات الکلی رو آورده است .
زن 36ساله با بیان این که دیگر تحمل مشروب خوری و آبروریزی های مستانه شوهرم را ندارم و از نگاه های ترحم آمیز همسایگانم خسته شده ام، درباره سرگذشت تلخ خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری رسالت مشهد گفت: وارد هفدهمین بهار زندگی ام شده بودم که به اولین خواستگارم پاسخ مثبت دادم و پای سفره عقد نشستم.
او ادامه داد: از این که «هوشنگ» جوانی خوش تیپ و مهربان بود به انتخاب خودم می بالیدم و از ازدواجم راضی بودم.
دوران نامزدی خیلی زود به پایان رسید و من در حالی زندگی مشترکم را آغاز کردم که روزهای خوبی را می گذراندم. اما با به دنیا آمدن دخترم احساس کردم رفتارهای همسرم تغییر کرده است. با آن که درآمد او در یک شرکت تولیدی کافی نبود و شرایط اقتصادی خوبی نداشتیم اما ناگهان او را از کارش اخراج کردند.
آن زمان دلیل اخراجش را نفهمیدم و حرف هایش درباره «تعدیل نیرو» را باور کردم. با وجود این، او تا نزدیک ظهر می خوابید و به دنبال شغل جدید نمی رفت.
روزهای سختی را سپری می کردم اما گلایه ای نداشتم چرا که احساس می کردم باید در این شرایط سخت در کنار همسرم قرار بگیرم ولی یک روز هنگامی که قصد شست و شوی لباس هایش را داشتم، دست درجیب شلوارش بردم و مقداری مواد مخدر پیدا کردم.
گویی سقف اتاق دور سرم می چرخید. تازه فهمیدم چرا او از کارش اخراج شده است و تا پاسی از روز می خوابد.
این گونه بود که در برابر مرداب مواد افیونی قرار گرفتم ولی نفهمیدم که باید برای یافتن چاره اساسی با یک مشاور آگاه و کارشناس امور مواد مخدر مشورت کنم. از آبروریزی می ترسیدم و از سوی دیگر هم نمی خواستم خانواده ام از اعتیاد همسرم با خبر شوند. خلاصه بحث و جدل های من و هوشنگ از همین جا شروع شد و دیگر اعتمادم را به او از دست دادم.
با آن که چند بار قول داد به خاطر من اعتیادش را کنار می گذارد ولی همه حرف هایش یک مشت وعده های پوچ و توخالی بود. زمانی که دیگر کارد به استخوانم رسید و قصد طلاق داشتم، ملتمسانه به دست و پاهایم افتاد و ادعا کرد به خاطر علاقه اش به من و دخترم دیگر سراغ مواد مخدر نمی رود!
این گونه بود که با اصرار من و کمک های خانواده اش در یک مرکز ترک اعتیاد بستری شد و بعد از آن هم با ورود به انجمن معتادان گمنام مصرف مواد مخدر را کنار گذاشت.
حالا اعتماد به نفس و روحیه اش بهتر شده بود و در یک کارگاه تولیدی دیگر کار می کرد. من هم آرام آرام در حالی آن روزهای وحشتناک و تلخ را به فراموشی سپردم که دخترم شانزدهمین سال تولدش را جشن گرفت.
چند سال گذشته بود و همسرم از هر نوع مواد مخدری دوری می کرد، به گونه ای که همه ما در جشن تولد دخترم خدا را شکر می کردیم و از این که زندگی من دوباره رنگ شادی به خود گرفته بود، خیلی خوشحال بودم ولی این شادمانی ها طولی نکشید و با شیوع کرونا دوباره درگیر ماجرایی بدتر از اعتیاد هوشنگ شدم. یک روز تعطیل که همسرم در خانه بود به طور پنهانی محلول الکلی ضدعفونی کننده را از داخل کابینت برداشت.
آن روز وقتی پیگیر موضوع شدم، تازه فهمیدم همسرم به مصرف مشروبات الکلی رو آورده است. او که دیگر در دورهمی ها و جلسات معتادان گمنام شرکت نمی کرد، با یک سری بهانه های واهی و ادعاهای بی ارزش مشروبات الکلی را جایگزین مصرف مواد مخدر کرده بود.
باز هم با اشتباهی دیگر ابتدا این ماجرا را جدی نگرفتم چرا که نمی دانستم الکل چگونه زندگی ها را نابود می کند و زمانی پی به حقیقت ماجرا بردم که دیگر دیر شده بود.
هوشنگ در عالم مستی مرا کتک می زد و با جملات و کلماتی رکیک پیکر زخمی ام را از خانه بیرون می انداخت. کار به جایی رسید که خودش نیز با مصرف الکل بیهوش می شد و همسایگان اطرافش حلقه می زدند.
دیگر در محل زندگی ام رسوا شده بودم و هوشنگ نیز فقط وعده های دروغینش برای ترک الکل را تکرار می کرد تا این که تصمیم به شکایت گرفتم و ...
شایان ذکر است، پرونده این زن جوان در حالی با صدور دستوری ویژه از سوی سرگرد لطفی (رئیس کلانتری رسالت) به کارشناسان زبده دایره مشاوره و مددکاری اجتماعی سپرده شد که هوشنگ اشک ریزان از همسرش می خواست برای آخرین بار به او فرصتی دیگر بدهد تا با تعهد کتبی در کلانتری مصرف الکل را ترک کند و ...
منبع: رکنا
70
زمان شاه. جوان معتادی وجودنداشته بجزسالمندان که باکوپن وشناسنامه برای مقدارمصرف میگرفته انداونهم بقول قدیمیهاتریاک آریامهرنه شیشه وگردومارجوانه وبنگ وهشیش وهزاران کثافت امروزی
اون موقع شیشه و ماری جوانا نبود والا. امکانات نبود والا مردمان معتاد شنا گرای ماهریند
ببخشید زمان شاه معتاد همزیاد بود هم ناموس مردم امنیت نداشتند حتما شما خمار بودی ندیدی