سرنوشت کودکانی که مرتکب قتلهای وحشیانه شدند + تصاویر
گاهیاوقات کودکان فقط به دلیل کنجکاوی یا فقط به دلیل اینکه «احساس میکردند باید آن کار را انجام دهند»، دست به قتل زدهاند.
کودکان را معمولاً نمادهای معصومیت، سادگی و بی ریایی مینامند از این رو وقتی که کودکی مرتکب عمل خلاف یا جنایتی به ویژه قتل میشود معمولاً اطرافیان شوکه شده و با این موضوع با ناباوری برخورد میکنند، هر چند در چنین مواردی رسانهها به شدت موضوع را با جزییات فراوان دنبال میکنند. نکتهی مهمی که در این موارد مورد توجه قرار میگیرد این است که این کودکان چگونه باید تنبیه و مجازات شوند، چگونه توانسته اند به این راحتی دسترسی به اسلحه داشته باشند و چه چیزی باعث شده که این کودکان دست به چنین جنایات هولناکی بزنند.
این سوال که آیا کودکان نیز میتوانند انسانهایی روان پریش باشند یا خیر برای سالها ذهن روانشناسان و روان درمانگرها را به خود مشغول کرده است. با این وجود، تقریباً در اکثر مورد یک الگوی مشترک در مورد این کودکان وجود دارد: آنها در سالهای اولیه زندگی خود با مشکلات زیادی روبرو بوده و تحت تاثیر انواع اذیت و آزارها، شکنجه ها، بی توجهی ها، خشونت فراوان یا حتی سوء استفادههای جنسی قرار داشته اند. غیر منتظره نیست که داستان برخی از این کودکان حتی دست مایهی ساخت فیلمها یا نوشتن کتابهای متعددی نیز شده است. در ادامهی این مطلب ۱۵ داستان از کودکانی که مرتکب جنایت شده اند را دستچین کرده ایم که هر کدام به دلیلی دست به یک جنایت هولناک زده اند. در برخی انتقام انگیزهی اصلی بوده و برخی دیگر نیز تنها برای تطمیع حس کنجکاوی شان دست به این کار زده اند.
تمامی افرادی که در این فهرست قرار گرفته اند دستگیر و محاکمه شده اند، اما به دلیل سن پایین و نرسیدن به سن بلوغ بسیاری از آنها چند سال پس از جنایاتشان از زندان آزاد شده اند. در برخی موارد نیز حادثه چنان سر و صدایی را در بین مردم و رسانهها ایجاد کرده است که کودکان محکوم شده مجبور شده اند پس از آزادی با نامها و هویتهای جدید به زندگی در خارج از زندان ادامه دهند.
۱۵- جان ونابلز و رابرت تامپسون
وقتی که دنیس بوگلر با پسر دو ساله اش جیمز بوگلر برای خرید به فروشگاه میرفت فکر میکند که روز معمولی دیگری مانند هر روز در انتظار وی خواهد بود، اما وی دیگر هیچ وقت آن روز در ماه فوریه ۱۹۹۳ را فراموش نخواهد کرد. وقتی که او مشغول خرید در فروشگاه بود پسربچهی دو ساله اش ربوده شد و این آخرین باری بود که دنیس پسرش را زنده میدید. دو روز بعد جسد کودک بیچاره روی ریل خط آهن پیدا شد. تصاویر بدست آمده از دوربینهای مدار بستهی فروشگاه نشان میداد که جیم در حالی که دستش را در دستان رابرت تامپسون ۱۰ ساله قرار داده بود از فروشگاه خارج شده است.
جسد کودک نشان میداد که او به شدت توسط رابرت تامپسون و جان ونابلز که او نیز ۱۰ سال سن داشت شکنجه شده و در نتیجهی جراحات و ضربات وارده جان خود را از دست داده است. حتی پلیس ادعا کرده بود که ممکن است جیمز تحت آزار جنسی نیز قرار گرفته باشد که این موضوع هیچ گاه مورد بررسی قرار نگرفت. دو قاتل جوان بلافاصله دستگیر شده و به عنوان جوانترین قاتلان دوران مدرن بریتانیا شناخته شدند. به دلیل حساسیت موضوع آنها تا سن ۱۸ سالگی در زندان نگه داشته شدند و سپس با هویتهایی جدید از زندان آزاد گردیدند.
۱۴- ماری بل
ماری بل در سال ۱۹۶۸ و به جرم خفه کردن دو پسربچه در بریتانیا وارد تیتر اول روزنامهها شد. نکتهی شوکه کننده در مورد جنایت او این بود که ماری در هنگام ارتکاب قتل تنها ۱۱ سال سن داشت. اولین قربانی او یک پسربچهی ۴ ساله به نام مارتین براون بود. ماری درست یک روز بعد از تولد ۱۱ سالگی اش در یک خانهی متروکه قربانی اول خود را خفه کرد. او که از این جنایت خود هیچ گونه احساس پشیمانی نمیکرد همراه با دوستش جویس بل به زور وارد یک یتیم خانه شدند و نوشتهای از خود به جای گذاشتند که در آن به ارتکاب قتل توسط ماری اعتراف شده بود. اگر چه این دو دختر بچه نامهای خانوادگی مشابهی داشتند، اما در واقع هیچ نسبت خانوادگی بین آنها وجود نداشت. تنها دو ماه بعد ماری قربانی دوم خود را پیدا کرد.
در مورد دوم او همراه با دوستش جویس یک پسربچهی ۳ ساله به نام برایان هو را خفه کرد. جنازهی پسرک بیچاره در یک منطقهی متروکه رها شد، اما هنوز کار ماری تمام نشده بود. مدت کوتاهی از رها کردن جسد در خرابه نمیگذشت که ماری با یک قیچی سر وقت جنازهی برایان رفت و روی سینه اش حرف «M» را حک نمود. در ادامه نیز موهای او را کوتاه و آلت تناسلی او را برید. بعد از دستگیری، ماری بل در سال ۱۹۶۸ به ۱۲ سال زندان محکوم گردید. در دوران محاکمه پرده از زندگی رقت بار و خشن ماری برداشته شد. مادر او یک زن جوان روسپی ۱۷ ساله بود که در گذشته بارها سعی کرده بود دخترش را بکشد. پدر ماری نیز یک دزد سابقه دار بود.
۱۳- جاسمین ریچاردز
جاسمین ریچاردز ۱۳ ساله بود که با پسری ۲۳ ساله به نام جرمی استینک آشنا شده و نامزد شدند. وقتی که پدر و مادر جاسمین از رابطهی این دو با خبر شدند دیگر به جاسمین اجازه ندادند که به دیدن جرمی برود. این دو برای حل مشکلشان یک راه حل بیرحمانه و بدفرجام پیدا کردند. در شب ۲۳ آوریل ۲۰۰۶، اجساد پدر و مادر جاسمین در خانه شان توسط کودکی که از پنجره درون خانهی آنها را نگاه کرده بود پیدا شد. پلیس با حضور در محل جنایت دریافت که پدر و مادر جاسمین تنها قربانیان این حادثه نیستند. جسد جیکوب ریچاردز، برادر ۸ سالهی جاسمین نیز در رختخوابش پیدا شد.
پلیس ابتدا فکر میکرد که جاسمین توسط قاتلین ربوده شده است، اما مدت زمان زیادی طول نکشید که مشخص شد جاسمین خود در این قتلها دست داشته است. روز بعد از پیدا شدن اجساد، جرمی و جاسمین با هم دستگیر شده و به قتل اعتراف کردند. در سال ۲۰۰۷، در برابر هیئت منصفه حاضر شده و پس از اعتراف به قتل خانواده اش به ۱۰ سال زندان محکوم گردید. نامزدش نیز در سال ۲۰۰۸ محاکمه و به ۲۵ سال زندان محکوم شد.
۱۲- چامپینیا
در اکتبر سال ۲۰۰۳، لیانا فریدنباخ ۱۶ ساله همراه با نامزد ۱۹ ساله اش فلیپه کافی برای گردش به خارج از شهر سائوپائولو رفتند. هر دو فکر میکردند که تعطیلات فوق العاده و فراموش نشدنی در انتظار آنها خواهد بود، اما این زوج جوان توسط یک گروه ۴ نفره خلافکار ربوده شدند که در میان آنها یک نوجوان ۱۶ ساله به نام چامپینیا حضور داشت که رهبری گروه و طراحی تمام ماجرا را بر عهده گرفته بود. این افراد هیچ گاه با خانوادهی گروگانهای خود تماس نگرفته و درخواست پول نکردند. هر دوی آنها روزها و روزها شکنجه شده و لیانا نیز چندین بار مورد تجاوز قرار گرفت. در ادامه گروه ابتدا فلیپه را به قتل رساند و چند روز بعد از آن نیز لیانا به قتل رسید.
چامپینیا بعد از دستگیری اذعان داشت که در ابتدا قصدشان دزدیدن اموال این زوج بوده، اما وقتی که متوجه شده اند این دو پول زیادی همراه خود ندارند تصمیم گرفته اند آنها را با خود ببرند. وقتی که از چامپینیا خواسته شد که انگیزهی خود را از قتل این دو بیان کند اعلام کرد که هیچ انگیزهی خاصی نداشته و تنها میخواسته است این کار را بکند. او هنوز در زندان به سر میبرد و داستان قتلهای او به یکی از شناخته شدهترین موارد قتل در برزیل تبدیل شد.
۱۱- اریک اسمیت
در تابستان سال ۱۹۹۳، اریک اسمیت ۱۳ ساله در حال دوچرخه سواری در یک پارک بود که دریک روبی ۴ ساله را دید که به تنهایی در پارک قدم میزند. اریک به پسربچهی تنها نزدیک شده و او را به میان درختان کنار پارک میبرد. سپس با دستانش او را خفه کرده و با سنگ سر او را له میکند. سپس پسربچه را لخت کرده و شاخهای از درخت را در بدن او فرو میکند. جنازهی دریک بیچاره همان روز پیدا شد. اسمیت به جرم قتل کودک ۴ ساله دستگیر گردیده و تمامی کشور به خاطر سن قاتل و میزان سنگدلی او در شوک این جنایت هولناک فرو رفت.
در سال ۱۹۹۴ اسمیت به دلیل قتل پسربچهی ۴ ساله به دستکم ۹ سال زندان محکوم شد که بعدها نیز امکان افزایش یافتن ان وجود داشت، زیرا در آن دوران برای قاتلی با این سن بیشترین محکومیت ۹ سال زندان بود. در طول دوران محاکمه وکلای مدافع اسمیت ادعا کرده بودند که وی در دوران مدرسه به شدت توسط همکلاسی هایش مورد اذیت و آزار قرار گرفته و همین موضوع او را به سمت قتل سوق داده است. سالها بعد اسمیت در عذرخواهی از خانوادهی مقتول نامهای نوشت و آن را از طریق تلویزیون خواند. با این وجود درخواست بخشش او از سال ۲۰۰۸ تاکنون هشت بار رد شده است. اسمیت میتواند در سال ۲۰۱۸ بار دیگر درخواست بخشش یا تخفیف مجازات کند.
۱۰- گراهام یانگ
گراهام یانگ در دوران نوجوانی یک سرگرمی بسیار عجیب داشت: او به شدت به شیمی علاقه داشت و بیش از هر چیزی دوست داشت در مورد تاثیر سم و زهر بر روی بدن انسان تحقیق کند. او ساعتها از وقت روزانهی خود را به مطالعه در کتابخانه در مورد این موضوع میگذراند و وقتی که ۱۴ ساله شد به این نتیجه رسید که باید از مبانی تئوری فراتر رفته و تجربیات و مطالعات خود را به صورت عملی روی افراد امتحان کند. بدین ترتیب کار خود را با مسموم کردن غذای خانواده اش در سال ۱۹۶۱ آغاز کرد. تمامی اعضای خانوادهی او درگیری مشکلاتی مانند تهوع، درد معده و اسهال شدند.
بعدها یانگ اعتراف کرد که بعضی اوقات تصادفی و به اشتباه خود را نیز مسموم کرده، زیرا نمیدانسته سم را در کدام بشقاب ریخته است. نامادری گراهام در سال ۱۹۶۲ به علت مسموم شدنهای متوالی جان خود را از دست داد. یکی از معلمان گراهام از علاقهی او به سم شناسی باخبر گردیده و به این موضوع مشکوک شد به همین دلیل وقتی به سراغ میز مدرسهی او رفت با مقادیر زیادی سم، نقاشیهایی از افراد مرده و مقالاتی در ستایش قاتلان مواجه شد. در نتیجه وی به سرعت با پلیس تماس گرفته و پس از مشخص شدن ماجرا گراهام به بیمارستان روانی بوردمور فرستاده شد و ۹ سال آینده را در آن جا گذراند. وی بعد از آزاد شدن نیز به کار خود ادامه داد و ۷۰ نفر دیگر را مسموم کرد تا در نهایت بار دیگر به زندان بازگردانده شد.
۹- جوردن براون
در ۲۰ فوریه سال ۲۰۰۹، جوردن براون ۱۱ ساله مانند روزهای قبل از خانه خارج شده، سوار اتوبوس مدرسه شد و به مدرسه رفت. آن روز و در حالی که هنوز جوردن در مدرسه بود پلیس به مدرسه مراجعه کرد، زیرا جنازهی نامادری جوردن در خانه پیدا شده بود. نامادری او که هشت ماهه حامله بوده و کنزی هوک نام داشت در رختخوابش با شلیک گلوله به قتل رسیده بود. دختر چهار سالهی هوک جنازهی مادرش را پیدا کرده و از تعدادی کارگر که در خیابان کار میکردند درخواست کمک کرده بود.
جوردن در ابتدا گفت که قبل از رفتن به مدرسه یک وانت سیاه مشکوک را نزدیک خانه دیده است، اما خواهر ناتنی او ادعا میکرد که یک تفنگ شکاری را در دست جوردن دیده و مدت کوتاهی بعد از آن یک صدای مهیب را شنیده است. بدین ترتیتب نوجوان ۱۱ ساله به جرم قتل نامادری و نوزاد پسری که در شکم داشت دستگیر شد. به گفتهی دوستان و آشنایان، جوردن و نامادری اش رابطهی خوبی با هم نداشتند و احتمالاً حسادت او را به سمت کشتن نامادری اش سوق داده است. براون در سال ۲۰۱۴ از زندان آزاد شد.
۸- جسی پومروی
جسی پومروی وقتی که به سن ۱۱ سالگی رسید قربانیهای زیادی را آزار داده بود. او در سال ۱۸۷۲ به جرم ربودن و شکنجهی سه کودک بیچارهی دیگر به مرکز بازپروری فرستاده شد. اگر چه وی هیچ کدام از طعمههای خود را به قتل نرسانده بود، اما همهی آنها را با طناب بست و سپس آنها را لخت کرده و شکنجه میکرد. وی تنها یک سال و نیم بعد از دستگیری به دلیل رفتار خوب از مرکز بازپروری آزاد شده و به نزد مادرش برگشت. در سال ۱۸۷۴ جنازهی یک دختر ۱۰ ساله به نام کتی کوران در زیرزمین مغازهی لباس فروشی مادر جسی پیدا شد. بدین ترتیب جسی به جرم قتل دخترک بینوا دستگیر شده و به حبس ابد محکوم گردید. او بیشتر سالهای عمر خود را در زندان و در سلول انفرادی گذراند و در نهایت در سن ۷۲ سالگی در زندان و به دلیل بیماری درگذشت. همچنین پومروی را در پروندهی قتل یک پسربچهی ۴ ساله که تکه تکه شده و در آب رها شده بود دخیل میدانستند. اما مدارک کافی وجود نداشت که این قتل را نیز به پومروی نسبت دهد.
۷- ادموند کمپر
در سال ۱۹۶۳، ادموند کمپر همراه با پدربزرگ و مادر بزرگش زندگی میکرد، اما پس از یک مشاجره با مادر بزرگ خود با یک اسلحهی شکاری او را مورد هدف قرار داده و با چاقو چندین ضربه نیز به او وارد کرد. وقتی که پدربزرگش به خانه بازگشته بود، ادموند او را نیز با اسلحه مورد هدف قرار داد. در ان زمان ادموند کمپر تنها ۱۴ سال سن داشت. ادموند در تماسی با مادرش موضوع را به وی اطلاع داد و مادر او نیز ماجرا را با پلیس در میان گذاشت و در نهایت ادموند دستگیر شد. وقتی که از او پرسیده شد انگیزه اش از قتل پدربزرگ و مادر بزرگش چه بوده گفت فقط میخواسته بداند که قتل مادر بزرگ چه حسی دارد و پدربزرگش را نیز برای این که جنازهی مادربزرگش را نبیند کشته است.
ادموند محاکمه شد و چند سالی را در زندان گذراند و در سن ۲۱ سالگی علی رغم مخالفتهای روان درمانگران با فرجام خواهی و بخشش او موافقت شد. ادموند نزد مادرش بازگشت که رابطهی خوبی بین این دو وجود نداشت. او سه سال بعد مادرش و نزدیکترین دوست او را نیز به قتل رساند. وی در این مدت جان چندین نفر دیگر را نیز گرفته بود و گرایشهای مرده خواهی در او دیده شد. حتی یک بار قسمتی از گوشت بدن یکی از قربانیان خود که یک زن بود را نیز خورده بود. در نهایت ادموند به حبس ابد محکوم شد.
۶- جوزف فیلیپس
در سال ۱۹۹۸، ملیسا فیلیپس در حال تمیز کردن اتاق پسربچهی ۱۴ ساله اش بود که متوجه خیس بودن تشک او شد و در نهایت با جستجوی بیشتر یک جنازهی غرق در خون را در زیر تشک تخت او پیدا کرد. جنازهی مقتول متعلق به دختر ۸ سالهی همسایه به نام مدی کلیفتون بود که از یک هفته قبل خانواده اش خبری از وی نداشتند و فکر میکردند گم شده است. بدین ترتیب ملیسا با پلیس تماس گرفته و آنها جاش را در مدرسه دستگیر کردند. جاش گفته بود که یک هفته قبل در حال بازی بیسبال با مدی کلیفتون بوده است که ناگهان توپ به چشم مدی برخورد میکند.
در نتیجهی گریههای دختر بچه، جاش او را به خانه میبرد، اما دخترک دست از گریه و جیغ زدن برنمی دارد. بدین ترتیب جاش که ترسیده بود و از واکنش پدرش به این موضوع وحشت داشت با سیم تلفن مدی را خفه میکند و در ادامه با چوب بیسبال ضرباتی را به سر او وارد کرده و در نهایت با چاقو ضرباتی را نیز به بدن او وارد میکند. جاش به دلیل این که در زمان محاکمه شدن ۱۶ سال داشت توانست از مجازات مرگ فرار کند، اما به حبس ابد بدون اجازهی درخواست عفو یا تخفیف مجازات محکوم شد.
۵- کریستین فرناندز
در مارس ۲۰۱۱، والدین کریستین فرناندز ۱۳ ساله از او خواستند که مراقب برادر دو ساله اش دیوید گالاراگا باشد. وی چندین ماه قبل با برادرش بازی شبیه کشتی گرفتن انجام داده بود که در نهایت به شکستن پای پسربچهی دو ساله منجر شد. این بار نیز وی با برادر کوچکترش با خشونت رفتار کرد و دو بار سر برادرش را به قفسهی کتاب کوبید. در اثر این حادثه دیوید بیهوش شد و وقتی مادر به خانه بازگشت کریستین موضوع را به او اطلاع داد. اما او تنها صورت دیوید را شست و لباس هایش را عوض کرد. مادر آنها که بیانلا سوزان نام داشت ۴ ساعت بعد از مراکز درمانی درخواست کمک کرد و پسربچهی بینوا دو روز بعد از دنیا رفت.
مادر و فرزند به جرم قتل پسربچهی دو ساله دستگیر شدند. سوزان به خاطر مرگ دیوید مقصر شناخته شد، اما کریستین نیز به جرم قتل غیر عمد و ضرب و شتم شدید برادر خود زندانی شد. وی سال آینده که به سن ۱۹ سالگی برسد از زندان آزاد میگردد.
۴- اندرو گولدن و میچل جانسون
اندرو گولدن و میچل جانسون به ترتیب ۱۱ و ۱۲ ساله بودند که قتلی را برنامه ریزی کردند که در نهایت جهان را در شوک و حیرت فرو برد. در سال ۱۹۹۸ جانسون اتومبیل ون پدرش را برداشته و خانهی پدربزرگ و مادربزرگ اندرو گولدن رفت. آنها سلاحهای پدربزرگشان که معمولاً در قفسهی مخصوصشان قرار داشته و در آنها قفل بود را برداشته و در ماشین گذاشتند و به سمت مدرسه به راه افتادند. این دو در هنگام ناهار زنگ خطر آتش سوزی را به صدا درآورده و در حالی که دانش آموزان و معلمان در حال خروج از مدرسه بودند آنها را به رگبار بستند. در نهایت ۴ نفر کشته و ۱۰ نفر زخمی شدند.
هر دو پسر بچهی قاتل نیز دستگیر و در دادگاه به اتهامات آنها رسیدگی گردید. در دادگاه یکی از همکلاسیهای آنها اعتراف کرد که جانسون روز قبل از حادثه در مورد تیراندازی که روز بعد انجام گرفت صحبتهایی کرده است. او گفته بود باید افراد زیادی را بکشد و همه روز سه شنبه خواهند فهمید که سرنوشت آنها مرگ یا زندگی است. این دو محکوم شده و پس از چند سال از زندان آزاد شدند. آنها تنها کسانی هستند که در ایالات متحده به دانش آموزان شلیک کرده و در زندان به سر نمیبرند.
۳- الکس و درک کینگ
در ۱۱ نوامبر سال ۲۰۰۱، آتشنشانان برای خاموش کردن خانهای در شهر اسکامبیا سیتی حاضر شدند و در تلاش برای خاموش کردن خانه با جسد تری کینگ ۴۰ ساله در یکی از اتاقهای خانه روبرو گردیدند. آنها در ابتدا فکر میکردند که این مرد به خاطر استنشاق دود ناشی از آتش سوزی خفه شده است، اما با نگاهی دقیقتر متوجه شدند که زخمهای متعددی روی بدن متوفی وجود دارد؛ بنابراین پلیس در جریان امر قرار گرفت و همسایهها به پلیس گفتند که تری کینگ با پسران ۱۳ و ۱۲ ساله اش با نامهای درک و الکس زندگی میکند. ۱۶ روز بعد این دو برادر نوجوان پیدا شده و به قتل پدرشان اعتراف کردند.
به گفتهی انها نقشهی قتل را الکس ریخته و درک آن را اجرا کرده بود. وقتی که تری کینگ به خواب رفت پسر بزرگترش با استفاده از چوب بیسبال ضربات محکمی را به سر او وارد کرد تا پدر بیچاره اش جان داد. در ادامه برای این که جنایت خود را مخفی نگه دارند خانه را به آتش کشیده و فرار کرده بودند. آنها گفتند که میخواسته اند فرار کنند و برای این که در صورت گیر افتادن توسط پدرشان تنبیه نشوند نقشهی قتل او را کشیده اند. علاوه بر این آنها ادعا کردند که پدرشان از لحاظ روانی مشکل داشته و آنها را شکنجه روحی و جسمی میکرده است. در نهایت این دو به جرم قتل پدرشان محکوم شده و به مرکز بازپروری نوجوانان فرستاده شدند.
۲- دیوید بروم
در سال ۱۹۸۸ پلیس دیوید بروم را که در ان زمان ۱۶ سال سن داشت به جرم قتل تمامی اعضای خانواده اش در مینه سوتا دستگیر کرد. دیوید بعد از یک مشاجره لفظی و فیزیکی با پدرش، با استفاده از تبر پدر، مادر و خواهرد و برادر ۱۴ و ۹ ساله اش را به قتل رساند. تنها کسی که از این قتل عام جان سالم بدر برد برادر ۱۹ ساله اش بود که در آن زمان در خانه حضور نداشت. مدیر مدرسهی بروم بعد از این که در میان دانش آموزان شایعه شده بود که بروم شب قبل تمامی اعضای خانواده اش را به قتل رسانده با پلیس تماس گرفت. دیوید روز بعد دستگیر شد و به گفتهی پلیس بدون هیچ مقاومتی به جرم خود اعتراف کرد.
بدین ترتیب وی به قتل عمد اعضای خانواده اش متهم شد. بدین ترتیب دیوید به حبس ابد محکوم شده و تا سن ۷۰ سالگی نمیتواند درخواست عفو یا تخفیف مجازات داشته باشد. ماجرای او باعث شد که آهنگ مشهوری به نام «دیوید بروم دست به تبر میشود» (David Brom Took An Axe) در وصف جنایت او ساخته شود.
۱- سیندی کولیه و شرلی وولف
سیندی کولیه، ۱۴ ساله و شرلی وولف، ۱۵ ساله بعد از قتل یک پیرزن ۸۵ ساله در سال ۱۹۸۳ در کالیفرنیا از رسانهها لقب «قاتلانی با صورت بچگانه» را دریافت کردند. قبل از ارتکاب جنایت آنها در چندین خانه را به بهانههای مختلف زده بودند: از برخی نشانی و مسیر را پرسیده بودند، از برخی خواسته بودند اجازه دهند از تلفن خانه آنها استفاده کنند و از برخی دیگر نیز تنها یک لیوان آب خواسته بودند. یکی از افرادی که این دو دختر به خانهی آنها رفته بودند گفته بود که قیافه و حرکات این دختران بسیار غیرعادی بوده و او و شوهرش فهمیده بودند که آنها قصد شومی در سر دارند. این دو در نهایت قربانی مناسب خود را پیدا کردند؛ آنا بکت ۸۵ ساله. وولف دستانش را دور گردن مقتول حلقه زد و او را روی زمین انداخت و کولیه نیز با ضربات چاقو ضربات متعددی به بدن او وارد کرد.
پسر این پیرزن نگون بخت تنها چند دقیقه بعد از فرار کردن دختربچههای قاتل به خانه بازگشت و با جنازهی مادر پیرش روبرو شد. در نتیجه به سرعت این دو توسط نیروهای پلیس دستگیر شدند و کولیه سخنان وحشتناکی را خطاب به بازجویان گفت: اگر بخواهم صادق باشم باید بگویم که ما از این کار هیچ حس بدی نداشتیم. بعد از این که این کار را انجام دادیم میخواستیم بار دیگر نیز این کار را بکنیم. فقط میخواستیم یک نفر را بکشیم. فقط برای تفریح. ما هر دو هیجان زده شده بودیم. من کاری را انجام دادم که تا آن زمان انجام نداده بودم.
از لحاظ روانی ذکراین قتلهاجنبه ی بسیار منفی در اذهان عمومی داردونبایدپخش شودچون قتل و خونریزی امری سهل و آسان جلوه می شود