سرقت از طلافروشی به خاطر سرکوفت همسر
آژیر طلافروشی در یکی از خیابانهای جنوبغربی پایتخت به صدا درآمد و بهدنبال آن، بلافاصله مأموران گشت کلانتری راهی محل شدند.با حضور در محل آنها با بدن زخمی و نیمه جان مرد طلافروش در حالی مواجه شدند که مقداری از طلاهای مغازهاش به سرقت رفته بود.
مرد طلافروش که بر اثر اصابت چاقو به چشم چپاش و همچنین جراحت شدید به گوش و دستش حال خوبی نداشت به بیمارستان منتقل شد و پس از بهبود نسبی در تحقیقات گفت: در مغازه بودم که مرد جوانی به بهانه خرید طلا وارد شد اما به محض ورود، چاقویی از جیبش بیرون آورد و از من خواست طلاها را داخل کیفی که همراهش بود بریزم. مقداری طلا داخل کیف ریختم، اما در فرصتی مناسب آژیر مغازه را به صدا درآورده و با دزد جوان درگیر شدم. او پس از زخمی کردنام با کیفی که مقداری طلا داخل آن بود، متواری شد.
دومین سرقت
در ادامه، تصویر سارق جوان از دوربینهای مداربسته طلافروشی بهدست آمد و گشت مهار پلیس برای دستگیری سارق جوان آغاز بهکار کرد. در حالی که ساعتی از این سرقت گذشته بود، آژیر مغازه طلافروشی دیگری به صدا درآمد. مأموران که درحال گشتزنی بودند، خود را به طلافروشی رسانده و سارق جوان را که تصمیم به سرقت دومین طلافروشی داشت، بازداشت کردند.
تطبیق تصاویر اولین مغازه طلافروشی با چهره سارق جوان، نشان میداد عامل درگیری خونین و سرقت طلافروشی قبلی نیز همین متهم دستگیر شده است. اما متهم مدعی بود که بهخاطر بیماری روانی شدید کارت قرمز دارد و از سرقتها خبر ندارد.
در ادامه، متهم برای تحقیقات به شعبه چهارم بازپرسی دادسرای ویژه سرقت منتقل شد و ضمن اعتراف به سرقتها گفت: من در فروشگاهی کار میکردم که درآمدم کفاف مخارج روزانهام را نمیداد. از طرفی همسرم مدام سرکوفت میزد و از من چیزهایی میخواست که خریدش در توانم نبود. مدام میگفت برادرت خانه خریده و ما در همان خانه قدیمی هستیم، خواهرت سرویس طلا خریده و تو به غیر از حلقه عروسی برایم طلایی نخریدی. سرکوفتهای همسرم ادامه داشت و من هم تحمل میکردم تا اینکه این اواخر میگفت اگر اوضاع مالی ات را بهتر نکنی بزودی طلاق میگیرم. هرچه میگفتم نمیتوانم بیشتر از این درآمد داشته باشم، میگفت: «برو دزدی اگرچه تو حتی عرضه دزدی هم نداری.» این حرفش خیلی به من برخورد و تصمیم گرفتم به او ثابت کنم بیعرضه نیستم.
به همین خاطر نقشه سرقت را طراحی کردم. ابتدا میخواستم از بانک سرقت کنم. اما وقتی وارد بانک شدم و دوربینهای بانک را دیدم، ترسیدم. برای همین نقشهام را عوض کردم و برای سرقت به طلافروشی رفتم. قصدم آسیب رساندن به مرد طلافروش نبود، من فقط میخواستم طلا سرقت کنم و با طلاهای سرقتی به همسرم ثابت کنم که من عرضه کار خلاف و حتی سرقت دارم. اما با مرد طلافروش درگیر شدم و سرقت را ناتمام گذاشتم. از آنجا که بیرون آمدم و داخل کیفم را که نگاه کردم متوجه شدم مقدار خیلی کمی طلا سرقت کردهام. برای اینکه دست خالی به خانه برنگردم، ساعتی بعد به سراغ طلافروشی دوم رفتم تا این بار بتوانم طلای بیشتری سرقت کنم اما دستگیر شدم.
با اعتراف مرد جوان، او روانه اداره آگاهی شد و تحقیقات در این خصوص ادامه دارد.
با دزدی و سرقت از مال مردم می خواهی عرضه خودت را به رخ همسرت بکشانی؟! اگر عرضه داری از راه کسب حلال برای خودت دارایی جمع آوری کن.