شوهرم چشمم را کور و دستم را قطع کرده/ فقط قصاص می خواهم

مصاحبه با زنی که پس از ۲۸ سال زندگی مشترک به دلیل شکنجه های شوهرش دچار نقص عضو شده را می خوانید.

شوهرم چشمم را کور و دستم را قطع کرده/ فقط قصاص می خواهم

بخشهایی از مصاحبه را بخوانید.

چه زمانی با همسرتان آشنا شدید و ازدواج کردید؟

28 سال قبل به واسطه خواهر بزرگ همسرم با او آشنا شدم و ازدواج کردم. چهار ماه عقد بودم، بعد از ازدواج هم بچه‌دار شدیم.

رفتار همسرتان از ابتدای آشنایی با شما چطور بود؟

من از دوران عقد متوجه رفتارهای آزاردهنده همسرم شدم. در آن زمان با هم اختلافاتی داشتیم؛ اما بلافاصله سر خانه و زندگی خودمان رفتیم.

چرا زمانی ‌که متوجه شده بودید همسرتان با شما رفتار مناسبی ندارد، از او جدا نشدید؟

من در دوران عقد متوجه رفتارهای بد همسرم شدم؛ اما فکر می‌کردم به‌ دلیل اینکه هنوز خیلی با هم آشنا نیستیم، همسرم این‌طور رفتار می‌کند و بعد درست می‌شود؛ اما تقریبا یک‌ ماه بعد از ازدواج اوضاع بدتر شد که من باردار بودم. تازه باردار شده بودم که کتک خوردم و به خانه پدر و مادرم رفتم. شش ماه از دوران بارداری‌ام را در خانه پدرم گذراندم. در همین مدت هم اقدام به طلاق کردم و حکم استرداد جهیزیه هم گرفتم؛ ولی روز دادگاه همسرم نیامد. تا اینکه روز زایمان فرا رسید. من دوقلو باردار بودم. شوهرم با تماس من به بیمارستان آمد. خدا به من یک دختر و یک پسر داد که نامشان را هانیه و علیرضا گذاشتیم. موقع ترخیص شوهرم فهمید من می‌خواهم به خانه پدرم برگردم، رفتارش را تغییر داد. در نهایت مجبور شدم به‌ خاطر بچه‌هایم همه چیز را بی‌خیال شوم؛ ولی پیش بچه‌هایم باشم. شما به من بگویید اگر جای من بودید دو بچه دوقلو را رها می‌کردید که بروید؟ من در بیمارستان تصمیم گرفتم دوباره برگردم. پدر و مادرم گفتند نرو، بچه‌ها را بده و بیا. گفتند تو را اذیت می‌کند؛ اما نتوانستم بر خودم غلبه کنم. به این فکر می‌کردم که اگر من به خانه پدرم بروم، چه کسی به این بچه‌ها شیر می‌دهد؟ این بچه‌ها زیر دست نامادری بزرگ می‌شوند. پدرشان رفتاری را که با من می‌کند، با این بچه‌ها هم می‌کند، آن‌وقت من باید چه کنم. چه کسی از بچه‌های من مراقبت می‌کند؟ همین سؤالات و دل‌نگرانی‌ها بود که باعث شد تصمیم بگیرم به خانه شوهرم برگردم تا بتوانم از بچه‌هایم مراقبت کنم.

رفتار شوهرتان با بچه‌ها چطور بود؟

با بچه‌ها خیلی بدرفتاری می‌کرد، مخصوصا با دخترم هانیه. دو بار بینی هانیه را شکست. بچه‌ام هانیه خیلی از پدرش کتک خورد. شوهرم با علیرضا هم رفتار درستی نداشت؛ اما خشمی که نسبت به هانیه داشت خیلی بیشتر بود.

چرا نسبت به هانیه آن‌قدر خشن بود؟

وقتی هانیه و علیرضا به دنیا آمدند، شوهرم می‌گفت هانیه بچه من نیست. تو به من خیانت کرده‌ای. من می‌گفتم مگر چنین چیزی می‌شود یا هر دو بچه را نباید قبول کنی یا هر دو را باید قبول کنی، آنها دوقلو هستند؛ اما شوهرم می‌گفت هانیه خونش A منفی است و با من فرق می‌کند پس بچه من نیست؛ درحالی‌که شباهت هانیه به پدرش خیلی زیاد است. بچه شش‌ماهه بود و من دیدم شوهرم خیلی این بچه را اذیت می‌کند. یکی از اعضای خانواده هم او را بیشتر تحریک می‌کرد. وقتی دیدم این بچه اذیت می‌شود، موضوع را به برادرشوهرم گفتم و بعد هم گفتم شکایت می‌کنم و اعاده حیثیت می‌کنم و ثابت می‌کنم. برادرشوهرم که از شوهرم بزرگ‌تر است، با شوهرم صحبت و با تشر با او برخورد کرد و بعد هم گفت اگر باز هم از این حرف‌ها بزند، او را طرد می‌کنند؛ به‌ همین ‌خاطر شوهرم دیگر به این حرف‌هایش ادامه نداد؛ اما نسبت به هانیه بدرفتار بود. بعضی اوقات به خاطر اینکه من را عذاب بدهد، بچه‌ها را شکنجه می‌داد و تهدید می‌کرد که الان آنها را می‌کشم.

 شوهرتان از چه زمانی بدرفتاری با شما را شروع کرد؟

زمانی که ازدواج کردم، دانشجوی رشته حقوق و کارمند رسمی دولت بودم.

شوهرم نسبت به من سوء‌ظن داشت. همان‌طور که گفتم، به خاطر بچه‌ها به خانه شوهرم برگشتم و بعد هم مانع ادامه کار و درسم شد. به‌ناچار از خانه بیرون نمی‌رفتم. هر کاری شوهرم می‌گفت، انجام می‌دادم. حتی من از طرف تعاونی مسکن بنیاد شهید خانه نیمه‌کاره در شهرک اندیشه گرفته بودم و قسط می‌دادم که من را مجبور کرد خانه را بفروشم. با آن پول بدهی‌اش را پرداخت و بقیه را خرج رفیق‌بازی و کارهای نادرست کرد. شوهرم می‌گفت تو خانه را برای چه می‌خواهی، من خانه دارم. من هم برای اینکه دست از سرم بردارد، خانه را دادم و دیگر هیچ چیز نداشتم. من بچه‌هایم را به دندان می‌کشیدم که بزرگ کنم. شوهرم اعتیاد پیدا کرده بود و مقداری پول به ما می‌داد که فقط شکم بچه‌ها را سیر کنم. در خانه پدرشوهرم زندگی می‌کردم و شرایط سخت بود. مدام از شوهرم کتک می‌خوردم. در همه این سال‌ها یک بار هم نشد که من از دست کارهای شوهرم راحت باشم تا اینکه تصمیم گرفتم روشم را در زندگی عوض کنم. اتفاقی هم در زندگی شوهرم افتاد. اعدام برادرش در سال ۸۶ وضعیت روانی او را بدتر کرد.

گفتید تصمیم گرفتید روش‌تان را در زندگی عوض کنید. چطور این کار را کردید؟

من تبدیل به زنی افسرده شده بودم. تصمیم گرفتم زندگی خودم و بچه‌هایم را از این وضعیت نجات دهم. دوباره به دانشگاه برگشتم و یک سالی را که از درسم مانده بود، شروع کردم. درخواست کار دادم و با توجه به سابقه خوبی که داشتم، قبول کردند با من به‌ صورت پیمانی کار کنند.

همین وضعیت زندگی من را دگرگون کرد. شوهرم از این وضعیت ناراحت بود و مدام به من تهمت می‌زد و می‌گفت که تو کارهای خلاف می‌کنی. از اینکه من درآمد داشتم و در تلاش بودم بچه‌هایم به جایی برسند، ناراحت بود.

بیشتر به سمت مواد رفت و وضعیت روحی‌اش به هم ریخت. به سمت مواد صنعتی رفت. او مدام به محل کار من می‌آمد، با رئیسم صحبت می‌کرد و حرف‌های نامربوطی می‌زد تا من را اخراج کنند. شوهرم می‌دانست من حاضر نیستم کارم را کنار بگذارم؛ چون بچه‌ها بزرگ شده بودند و من نگران آینده آنها بودم. شوهرم از اینکه زنی شده بودم که روی پای خودم بودم، ناراحت و عصبی می‌شد و من را بیشتر اذیت می‌کرد.

بچه‌های شما بزرگ شده‌اند و حالا 27‌ساله هستند. چرا بعد از بزرگ‌شدن بچه‌ها به طلاق فکر نکردید؟

اتفاقا همین کار را کردم. مدتی قبل از اینکه این‌طور توسط شوهرم ناقص شوم، یک روز که از محل کار برگشتم و وارد خانه شدم شروع کرد به تهمت‌های ناروا و غیراخلاقی که من روبه‌روی او ایستادم. حمله کرد و من را کتک زد، به طوری که سر و دنده‌هایم شکست. او قمه داشت و گفت من را می‌کشد. بلافاصله به اورژانس و ۱۱۰ زنگ زدم و کمک خواستم که آمدند. بعد بچه‌ها آمدند. حال خیلی بدی داشتم. من را به بیمارستان بردند و من در بیمارستان بستری بودم که متوجه شدم شوهرم با وثیقه آزاد شده است؛ درحالی‌که شوهرم بعد از اینکه من را زد، وقتی مورد اعتراض علیرضا قرار گرفت، او را هم با قمه دنبال کرده بود که همسایه‌ها و پلیس بچه‌ام را از دست او نجات داده بودند. بعد از ترخیص از بیمارستان به خانه مادرم رفتم و دیگر برنگشتم و دادخواست طلاق دادم و همین شوهرم را عصبانی‌تر کرد. می‌گفت حتما ریگی به کفش داری که طلاق می‌خواهی. چند ماه گذشت و من برنگشتم تا اینکه دخترم کرونا گرفت. شوهرم به بچه‌ها گفته بود من کلید را می‌گذارم و می‌روم به مادرتان بگویید برگردد. دخترم حال بدی داشت. باید از او پرستاری می‌کردم. من به شرطی که شوهرم به خانه نیاید، برگشتم تا دخترم خوب شود. دو ماه از ماجرا گذشت و دخترم خوب شد. من دنبال این بودم که تکلیف خودم را روشن کنم که درگیری اتفاق افتاد.

 از روز درگیری بگویید.

داشتم باغچه مقابل در خانه را آب می‌دادم که یکباره شوهرم آمد. گفت برو وسایلم را از خانه بیاور. من می‌ترسیدم. وارد حیاط خانه نمی‌شدم؛ چون می‌دانستم اگر بروم پشت سر من می‌آید. اصرار کرد کفش‌هایش را بیاورم. بلافاصله پشت سرم وارد حیاط شد در را بست و زانویش را روی گلویم گذاشت و گفت یا می‌کشمت یا بیا رضایت بده. من هم به‌ناچار گفتم خواسته‌ات را قبول می‌کنم. از ترس اینکه بچه‌ها از راه می‌رسند، فرار کرد. دوباره با ۱۱۰ تماس گرفتم و به پزشکی قانونی هم رفتم. بعد از آن ۲۵ آبان ۹۹ حدود ساعت شش یا هفت شب یکباره شنیدم یکی وارد خانه شد و در حیاط را بست. فهمیدم شوهرم است. به سمت پنجره حیاط رفتم تا فرار کنم. شوهرم به پنجره آشپزخانه می‌کوبید و می‌گفت بیا بیرون. قمه دستش بود، من می‌ترسیدم. به پسرم زنگ زدم و کمک خواستم. یکدفعه شیشه را شکست تا وارد خانه شود. من به سمت حیاط فرار کردم که او ضربه اول را به آشیل پایم زد. در کوچه به زمین افتادم، بعد به سرم زد و دیگر چیزی نفهمیدم. وقتی به هوش آمدم دیدم در بیمارستان هستم. من را با سطح هوشیاری دو به بیمارستان برده بودند.

چه بخش‌هایی از بدن‌تان آسیب دیده است؟

یک چشمم را از دست دادم، دستم از مچ قطع شده و یک دستم را هم پیوند زده‌اند. دو تا از انگشت‌ها که پیوند زده‌اند حرکت ندارد، 300 بخیه به سرم خورده و عفونت کرده. جمجمه هم ترک خورده است. پوست سرم را از محل دیگری پیوند کردند و پاهایم هم تا مدتی روی ویلچر بود. توان ایستادن و حرکت نداشتم. الان هم وضعیت خوبی ندارم. در واقع من مرده بودم و با یک معجزه زنده ماندم. پسرم انگشت‌ها و دست من را از خیابان پیدا کرده و به بیمارستان آورده بود که پیوند بزنند؛ اما آن‌قدر حالم بد بود که حتی نتوانسته بودند من را به اتاق عمل ببرند. من یک دستم را به‌ صورت معجزه‌آسا به دست آوردم.

فکر می‌کنید مشکل از کجاست که شما نتوانستید خودتان را با وجود شکایاتی که کردید، نجات دهید؟

من قبلا هم به رئیس قوه قضائیه گفته‌ام چرا قانون از ما حمایت نمی‌کند؟ صدها زن مثل من هستند. چرا با مردانی که چنین خشونتی نسبت به خانواده‌ خود دارند، برخوردی نمی‌شود؟ هر بار که من شکایت کردم، به من گفتند شوهرت است، ما نمی‌توانیم دخالت کنیم. چرا قانون هیچ پناهی برای زنانی مثل من نیست؟ تا کی این وضعیت باید ادامه داشته باشد؟ من برای احقاق حق خودم و دخترم و همه زنانی که در وضعیت من هستند، این پرونده را دنبال خواهم کرد. چشمم را کور کرده، دستم قطع شده و من فقط قصاص می‌خواهم. 

منبع: شرق
کیف پول من

خرید ارز دیجیتال
به ساده‌ترین روش ممکن!

✅ خرید ساده و راحت
✅ صرافی معتبر کیف پول من
✅ ثبت نام سریع با شماره موبایل
✅ احراز هویت آنی با کد ملی و تاریخ تولد
✅ واریز لحظه‌ای به کیف پول شخصی شما

آیا دلار دیجیتال (تتر) گزینه مناسبی برای سرمایه گذاری است؟

استفاده از ویجت خرید ارز دیجیتال به منزله پذیرفتن قوانین و مقررات صرافی کیف پول من است.

شبکه‌های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید

نظرات شما - 16
  • ناشناس
    2

    این مرد نارحتی روانی شدید داشته و از همان اول باید بستری می شده.

  • ناشناس
    2

    اگه دربلادکفروالحاد این اتفاق می افتاد،درهمان مرحله اول قانون دندانهای ان نامرد را دردهانش خرد میکرد.

  • شهرام. ر
    5

    علاوه بر شوهر، رئیس پلیس و قانونگذاران بی لیاقت کشور باید مجازات شوند . تا زمانی که به جای قوانین انسانی، از قوانین مذهبی استفاده میکنیم باید شاهد چنننین جنایاتی باشیم. باید فرهنگ سازی انسانی را شروع کرد.

    نظرات شما -
    • من
      2

      آفرین شهرام.ر

  • حسن
    1

    خوب بگید چی شد آخرش؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    ما رو جون به لب کردید
    چرا اخبار ناقص پخش میکنید
    این چه وضعه شه

  • ناشناس
    1

    این قوانین ظالمانه همش از دین و مذهب سرچشمه می گیرند. این ظلم ها بایستی از ریشه خشک شوند و الا کارهای سطحی بی فایده هستند

  • محمد
    1

    درایران قانون برای مردم عام وجودندارد واگرمردم عادی راخطری تهدید کند قانون هیچ دفاعی نمیکندمن برای خودم پیش یه مشکلی پیش اومدشکایت کردم کلی هم هزینه کردم ودردسرکشیدم بعدپروندمو دادند داگاه یه آخوندبی سوادکه دادیاربود پرونده تهدیدبه قتل روبدون هیچ سوال وجوابی فرستاد حل اختلاف حل اختلاف هم پرونده روماستمالی کردند

  • ناشناس
    4

    این مرد ماجرا به یادم انداخت درسال1365من سرباز خط مقدم جنگ بودم پدرم گفت فرار کن گوش ندادم در سال1367خدمتم تمام شد به خانه آمدم مادرم گفت برای پسرم زن بگیریم پدرم با چوب زد شکم مادر روده اش پاره شد مادرم را 4کیلومتر روی دوشم پیش ماشین آوردم مادرم را به بیمارستان رساندم 2بار عمل کردند فامیلایی مادر شکایت کردند من گفتم از پشت بام چوب را من انداختم تو حیاط خورد به شکم مادرتقصیر کار منم الان هم زیر پای مادرم را می بوسم و سلامتی طول عمر از خداوند برای مادرم و همه مادران خوستارم...

  • ناشناس
    1

    چون قانون گذاران مملكت ما مرد هستند و هيچ وقت خودشان را رها نمي كنند تا حق زن مظلومي مثل اين زن را بگيرند. عجب مقررات مزخرفي

  • ایرانی
    2

    خداوند این قانون گذارهارو لعنت کنه آخه سریه زن بدبخت چی آورده گناهش کردن اونا

  • ناشناس
    0

    کار داشتی حقوق میخوندی پدرومادر داشتی آخه چرا درازدواج عجله کردی زن بچه دنیا میاره فدای بچه میشه

  • ؟؟؟
    1

    متاسفم بخاطر اینهمه بی رحمی و روح و روان و جسم زخمی این خانم و بچه هایش... یعنی قوانین ما انقدر از مسائل علمی و راهکارهای صحیح و نتیجه بخش دوراست ک خودش هم شریک ظلم و ازدیاد جرم است... قانونگذار دراینجور مواقع چطور نمی تواند التزام ب فزستادن پیش روانپزشک و بررسی سلامت شخصیتی طرف را بدهد... بابا اینجور افراد ک ب خانواده خودشان رحم نمی کنند، برای افراد جامعه هم خطرناک هستند... یعنی چی ک شوهرته ، باباته... گناه کرده ک شوهر کرده یا بچه این آدم شده... طرف مریضه روانیه چرا نباید اجبار ب درمان بشه؟؟؟؟ مثلا الان برای خودش و خانوادش خوووب شد!!!! چرا از رسیدگی ب پرونده کیلویی و کشداره و میزارین بعهده گذر زمان ک حالا طرف خسته بشه و کوتاه بیاد.... کاش این خانم تحصیلکرده وقتی بچه هایش بالغ شدن آنهارو ازپدرشون دور میکرد و خودشم طلاق میگرفت... متاسفانه تاوان بدی برای سوختن و ساختنش داده... گرچه سرگذشت خود منهم خیلی شبیه ایشان است سالهااااا بخاطر بچه ها و بی پناهی عذاب زیادی تحمل کردم.. تا بلاخره بهمراه فرزندانم ک بزرگ شده بودند رفتیم و جدا زندگی کردیم.‌.‌ و او چندی بعد باعث مرگ خودش شد... اما من و بچه هایم هنوز ترسها و آسیبهای روانی زندگی با او را هنوز هم داریم و هیچکدام راضی ب ازدواج و تشکیل خانواده نشدند... کاش قضات مرد دادگاه ها حداقل برای حمایت از بچه ها و آینده آنها بداد مادران ستمدیده و بی پناه می رسیدند. همه حق دارند در آرامش و بدور از تنش و ترس زندگی کنند.

  • مسعود
    0

    این مرده که از اول مشخصه بیماری 2 قطبی و سادیسم داره و 100 % این مشکل بر میگرده به خانواه اون مرده خدا میدونه تو چه خانواده ای بزرگ شده و چه آموزشی دیده که این گونه روانی بار اومده بعد هم که رفته طرف مواد و شیشه که این نوع افراد رو بیشتر تهاجمی و خشن میکنه و قدرت تشخیص و احساس و عواطف رو از دست میدن این فقط یک نمونه از این افراد در جامعه است که داریم میبینیم خیلی از این موارد داریم به نظر من باید در این جامعه خانمها خیلی باید هوشیار باشند هیچ گونه تعرض و کتک کاری حتی جزئی قابل بخشش نباشه گربه دم حجله بکشید

  • سجاد
    0

    تف به این زندگی
    تف به غیرت همچین مردایی

  • دختر برفی
    0

    قانون مثل عنکبوت وتار میمونه که وقت حشرات کوچک وضعیف به خودش میگیره تاحالا دیدی عنکبوتی گنجیشکی به دام بندازه قانون ماهم همینه فقط برای آدمای ضعیف بی پول

  • کاج کبیر
    0

    این مرتیکه بی همه چیز رو بگیرن مثه ....اعدامش کنن ، راست میگه که قانون در این باره واقعا بی مسؤلیت عمل کرده ، حیف سگ و شغال که نسبت داده بشن به این بی شرف