جنایت هولناک در تهران/ یک روانپزشک توسط پسرش به قتل رسید
کینه قدیمی پسر دانشجو از پدرش باعث شد تا در آخرین ساعات روز سیزده فروردین، در اقدامی هولناک وی را به قتل برساند.
ساعت ۷و۳۰ صبح یکشنبه ۱۴ فروردین امسال، مأموران کلانتری ۱۴۰ باغ فیض در تماس با بازپرس میثم حسینپور از قتل یک روانپزشک ۵۶ ساله در خانهاش خبر دادند. با اعلام این خبر، بازپرس کشیک قتل پایتخت و تیم بررسی صحنه جرم راهی محل حادثه شدند که آپارتمان شماره ۵ در طبقه هجدهم برج جامجم بود.
با حضور در سالن پذیرایی آنها با جسد مرد میانسال در حالی روبهرو شدند که کنار مبل افتاده و با ضربات متعدد چاقو به قتل رسیده بود. پسر ۲۲ ساله مقتول که با لباسهای خونی در چند قدمی جسد پدرش ایستاده بود، رنگ به چهره نداشت، دستانش میلرزید و آشفته حال به اطراف نگاه میکرد.
مرد میانسالی که از دوستان مقتول بود نیز در محل حضور داشت و او خبر قتل را به پلیس اطلاع داده بود، در تحقیقات گفت: دوستم کوروش در این خانه تنها زندگی میکرد، صبح زود بود که همسر سابقش هراسان با من تماس گرفت و خواست خودم را هر چه زودتر به خانه کوروش برسانم. خیلی بریده بریده و نامفهوم صحبت میکرد، اما از صحبتهایش متوجه شدم که پسر کوروش با او تماس گرفته و مدعی شده پدرش را کشته است.
او هم که نمیدانست ماجرا از چه قرار است برای همین از من خواسته بود تا به خانه کوروش بروم و پیگیر ماجرا شوم. او ادامه داد: با این تماس فوراً خودم را به خانه دوستم رساندم و زنگ در را زدم که پسرش هومن در را به رویم باز کرد.
با دیدن لباسهای خونی او و به دنبال آن جسد دوستم که داخل پذیرایی افتاده بود، شوکه شدم و تنها کاری که توانستم انجام دهم این بود که موضوع را به پلیس خبر دهم.
کینه قدیمی
هومن در ادامه تحقیقات زمانی که مقابل بازپرس شعبه چهارم دادسرای امور جنایی پایتخت قرار گرفت به قتل ناخواسته پدر اعتراف کرد. سپس برای تحقیقات بیشتر در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی قرار گرفت.
چه شد پدرت را به قتل رساندی؟
از او کینه داشتم. قصدم قتل نبود، اما کینهای که از او داشتم باعث شد که دست به جنایت بزنم.
چه کینهای؟
پدرم روانپزشک بود، اما به خاطر اختلاف شدید حدود ۴ سال قبل از مادرم جدا شد. مادرم پس از جدایی به کرج رفت و من هم در ساختمان روبهرویی آپارتمان پدرم ساکن شدم.
این جدایی زندگی مرا تحت تأثیر قرار داد، همیشه پدرم را در این جدایی مقصر میدانستم و از او دل خوشی نداشتم. پدرم روانپزشک بود اما نتوانست زندگی خودش را کنترل کند.
شب حادثه چه اتفاقی افتاد؟
با اینکه در خانه دیگری زندگی میکردم، اما معمولاً هفتهای یکبار به پدرم سر میزدم.
شامگاه سیزده بدر به خانه او رفتم و دوباره با هم دعوایمان شد. به او گفتم اگر از مادرم جدا نشده بودی، ما مثل خیلی از خانوادهها میتوانستیم عید و سیزده بدر با هم باشیم نه اینکه هر کدام تنها سال جدید را جشن بگیریم.
سر همین موضوع باهم دعوایمان شد و ساعت حدود ۱۲ شب بود که ناگهان با چاقویی که همراه داشتم، به پدرم ضربه زدم. آن زمان اصلاً متوجه نبودم که چکار میکنم فقط ضربات چاقو را پی در پی میزدم.
همیشه با خودت چاقو داری؟
بله. از وقتی پدر و مادرم از هم جدا شدند بیماریهای روحی و روانی به سراغم آمد.
حتی سال گذشته به مدت سه ماه تحت درمان بودم و مدتی هم در بیمارستان بستری شدم. از زمانی که بیمار شدم ترس عجیبی به جانم افتاده که نکند کسی به من آسیب برساند و مرا بکشد؛ به همین دلیل و برای دفاع از جانم، با خودم چاقو حمل میکنم. آن شب هم زمانی که درگیر شدیم، با چاقویی که همراه داشتم قتل را رقم زدم.
بعد از جنایت چه کردی؟
یک ساعت در شوک بودم و مات و مبهوت به جسد پدرم نگاه میکردم. بعد که به خودم آمدم، با مادرم تماس گرفتم و به او گفتم که پدرم را کشتهام.
مادرم باور نمیکرد، از طرفی چون ساکن کرج بود و نیمه شب وسیلهای نبود که خودش را به تهران برساند، شروع کرد به تماس گرفتن با دوست و فامیل تا یک نفر را پیدا کند که به خانه پدرم بیاید.
در نهایت دوست پدرم را پیدا میکند و ساعت حدود ۷ صبح بود که او خودش را به اینجا رساند.
کار میکنی؟
نه، دانشجوی مهندسی صنایع هستم، اما خرجم را مادرم میدهد. مادرم که طلاق گرفت، ماهانه پدرم مبلغی را به عنوان مهریه به او پرداخت میکرد. او از همین پول به من خرجی میداد تا هزینه زندگیام را بدهم.
از بس که این روانپزشک ها واسه ادمها بخصوص نزدیکانشون ور ور می کنند یارو روانی میشه
من هم از پدرم دلخوری های زیادی دارم و حتی گاهی به تنفر می رسم ولی بهرحال پدرم هست و احترامش واجبه حتی اگر نقش بازی کنم
بالوالدین احسانا
باید با نقشه بهتری می کشدتش مثل قتل با سم یا تصادف
تو برای چی متنفری ، نکنه درد شما هم از بی دردیست که علاجش آتش است
تو یکی حتماً به یک مشاور سر بزن
هیچ پدر اینده بد برای بچه اش نمی خواهد ولی گاهی اتفاقات دست بدست هم می دهد همچی خراب می کند تو چیزی کم نداشتی زیادی سو سول بارت اوردند خرت از مدرت بوده به خواست خودت و در گوشی مادرت از خانه مدری جدا شدی زنها عادت دارند پیش بچه هاشون هی نق بزنند پدرت اینجور پدرت ان طور است این نقش مادرت بوده از تو یک قاتل بسازه فکر می کردی طرف مادرت هستی باید انتقام بگیری ان خانوادهای شلوغ که پدر باید صبح تا شب برای یک لقمه نان بدود پس باید بچه هاش بخاطر بی عرضگی زودتر پدر تو کشت شوند چه دنیای کثیفی امثال تو کم نداریم توی جامه تک فرزند که یا خل می شود یا دیوانه
بعضی پدر ومادرها فقط به فکر خودشونند وبا این خودخواهی و رفتارشون به فرزندانشون شوک عصبی میدند و آنهارا به حال خودشون رها می کنند و دریغ از یک آغوش گرم ونگاه مهربانانه...
با ترویج فرهنگ فقط مادر دوستی ، پدرها اصلا مهم نیستند ، بکشید آنها را
مردم ایران به جانوران خرافاتی و پوچ و خشن و افسار گسیخته دگرگون شدند!