۲ دانشجو برای خوشگذرانی سارق شدند
2 پسر دانشجو وقتی موتور روشن و رها شدهای را دیدند، به وسوسه افتادند و آن را به سرقت بردند، صاحب موتور برای دقایقی آن را در گوشهای روشن رها کرده بود تا از انبار شرکتی وسیلهای را تحویل بگیرد.
اواخر سال گذشته، مردی با پلیس 110 تهران تماس گرفت و ادعا کرد موتور 20 میلیون تومانیاش در برابر دیدگانش به سرقت رفته است.
وقتی تیم گشت پلیس خود را به محل سرقت رساند، مرد جوانی که هنوز کلاه ایمنی به سر داشت و در حلقه چند مرد با نگرانی حرف میزد، خود را به آنان رساند، خودش را «یحیی» معرفی کرد و گفت: من با موتورم در یک شرکت خصوصی کار میکنم که البته موتور متعلق به شرکت است و من تنها رانندهاش هستم.
وی افزود: امروز به شرکت همکار آمدم تا یک کارتن قطعات بگیرم و ببرم. برای اینکه عجله داشتم، موتور را به نگهبان شرکت سپردم و داخل انبار در طبقه اول رفتم. هنوز کارتن را تحویل نگرفته بودم که صدای موتورم را شنیدم و با عجله بیرون دویدم. دو جوان سوار آن گریختند و متوجه شدم نگهبان شرکت وقتی برای پاسخگویی به تلفن به اتاقک خود رفته از موتورم غافل شده است.
سرقت موتور در عرض چند ثانیه
نگهبان شرکت نیز گفت: من کنار موتور ایستاده بودم که صدای زنگ تلفن آمد. اصلا تصور نمیکردم در این چند ثانیه سرقتی رخ بدهد. خیالم از این بابت راحت بود، اما نمیدانم سر و کله دزدان از کجا پیدا شده است.
وقتی ماجرای این سرقت پیش روی بازپرس قرار گرفت، تیمی از ماموران پلیس وارد عمل شدند تا دزدان جوان را ردیابی کنند.
در نخستین اقدام دوربین مداربسته شرکت خصوصی که مشرف به محل سرقت بود، بازبینی شد و ماموران دیدند دو پسر جوان که چهرهای فریبنده دارند، وقتی از جلوی شرکت عبور میکردند، ناگهانی تصمیم به سرقت گرفتهاند و روشن ماندن موتوسیکلت آنان را وسوسه کرده است.
بدین ترتیب چهره 2 دزد جوان به دست آمد و ماموران با مقایسه آنها در آلبوم مجرمان حرفهای متوجه شدند با دزدان تازهکاری مواجه هستند و آنها هیچ سابقه کیفریای ندارند.
کیفقاپی با موتور قرمزرنگ
16 فروردینماه سال جاری، ماموران پلیس در جریان کیف قاپی ای قرار گرفتند که از یک زن رهگذر صورت گرفته است.
وقتی این سرقت تحت بررسی قرار گرفت، دختر جوان گفت: از شرکت خارج شدم. قرار بود شوهرم سر کوچه بیاید. هنوز به نیمههای کوچه نرسیده بودم که احساس کردم موتوری خیلی به من نزدیک شده است. خواستم اعتراض کنم، احساس کردم مزاحم هستند و میخواستم بگویم همسرم سر کوچه است، اما دو جوان موتورسوار کیفم را قاپیدند و با سرعت رفتند. تنها کاری که کردم، شماره موتور قرمزرنگ آنها را در موبایلم یادداشت کردم.
ماموران خیلی زود شماره پلاک را تحت بررسی قرار دادند و پی بردند این موتور قرمزرنگ چندی پیش از برابر شرکتی به سرقت رفته است. دزدی های دو جوان با موتور سرقتی ادامه داشت و کارآگاهان با بررسی یکایک این سرقتها پی بردند که دو پسر تبهکار برخلاف حرفهایها طعمههای خود را اتفاقی انتخاب میکنند، چراکه هیچ سرقتی در برابر بانکها صورت نمیدادند و بیشتر در کوچههای خلوت پر از شرکتهای خصوصی تردد داشتند و در همه اقداماتشان پولهای توجیبی طعمههایشان را به دست میآوردند و جز یک سرقت که 10 میلیون تومان به جیب زده بودند در همه دزدیهایشان از یک هزار تومان تا 5 میلیون تومان به جیب زده بودند.
مرد مالباخته 10 میلیونی در تحقیقات گفت: پول امانتی بود. میخواستم همان روز آن را به صاحبش که دوست یکی از همکارانم بود و همسایهمان نیز هست برسانم. وقتی دو جوان کیفم را قاپیدند، دنبالشان دویدم و به زمین خوردم.
بازداشت دزدان خیابانی
دزدیهای دو جوان ادامه داشت تا اینکه به پلیس خبر رسید 2 پسر موتورسوار هنگام کیفقاپی وقتی با مقاومت طعمهشان مواجه شدهاند، کنترل موتور را از دست داده و به جدول خوردهاند.
این دو پسر به نامهای «تارخ» و «کیانوش» که هر دو 21 ساله هستند، همان لحظه بازداشت شدند و بررسیها نشان داد همان دزدان تحت تعقیب بودهاند.
تارخ که میدید چارهای جز اعتراف ندارد، در بازجوییها گفت: من و کیانوش همدانشگاهی هستیم و هزینههایمان را پدرانمان پرداخت میکنند.
وی افزود: اصلا تصور نمیکردیم روزی دزد شویم. ما از وقتی وارد دانشگاه شدیم، همکلاسی بودیم و دوستان صمیمیای برای همدیگر شدیم. همه جا با هم میرفتیم.
یک روز با پای پیاده در حال گذر از کوچهای بودیم که موتور روشنی را دیدیم. ناگهان کیانوش پشت فرمان نشست و خواست من هم سوار شوم. در برابر عمل انجامگرفتهای قرار داشتم.
من نیز سوار شدم و آن را به سرقت بردیم. قصد داشتیم بعد از گردش آن را در گوشهای رها کنیم که نیم ساعت بعد بنزینش تمام شد.
دلمان نمیآمد رهایش کنیم. خیلی خوش گذشته بود. هر دو جیبهایمان خالی بود. موتور را در دست گرفته و به خانه کیانوش رفتیم. او از مادرش قرض گرفت و کمی بنزین زدیم.
برای گردش هایمان پول کافی نداشتیم
کیانوش هم گفت: یک لحظه وسوسه شدم، بعد هیجانزده بودیم. وقتی دیدیم به خاطر پول بنزین دستمان خالی مانده و نمیتوانیم برای گردشهایمان مرتب پول توجیبی بیشتری بخواهیم، تصمیم گرفتیم کیفقاپی کنیم. میترسیدیم گرفتار شویم. پس از چندبار کیفقاپی ترسمان هم ریخت. بعد از هر سرقت باک موتور را پر بنزین میکردیم و به گردش و تفریح میرفتیم. در این مدت کوتاه هم عقدههایمان را خالی کردیم.
وی افزود: همیشه عذاب وجدان داشتیم، اما وسوسهها هر لحظه بیشتر میشد، حتی آن دفعهای که پول میلیونی به دستمان آمد، برای خودمان موبایل های گران خریدیم. در این مدت از همهکس میترسیدیم و گاهی کابوس میدیدیم.
بنابر این گزارش، هر دو دزد دانشجو با قرار بازداشت روانه زندان شدند تا پس از شناسایی طعمههایشان و تکمیل پرونده در دادگاه جزایی عمومی تهران محاکمه شده و به مجازات برسند.
توصیه کارشناس
سرهنگ احسانیفر، افسر بازنشسته پلیس آگاهی تهران در خصوص رعایت نکات ایمنی میگوید: در برخی از پروندهها شاهد هستیم که سهلانگاری مالباخته عامل اصلی وقوع سرقت بوده است و اگر همان کوتاهی کوچک نبود، هیچگاه به دردسر نمیافتاد.
وی میافزاید: خیلیها وقتی میخواهند از کیوسک کنار خیابانها سیگار یا آدامس و... بخرند، به خودشان زحمت نمیدهند که سوئیچ را بردارند، درها را ببندند، بعد با خیالی آسوده به خریدشان دست بزنند و تصور دارند یک چند ثانیه خطری ندارد، در حالی که خیلی از دزدان حرفهای یا حتی افراد عادی با دیدن خودرو یا موتوسیکلت روشن و رها شده یا وسویه سرقت به جانشان میافتد یا فرصت مناسب را برای اجرای توطئههایشان به دست میآورند
این افسر باتجربه پلیس ادامه میدهد: حتی چشم برهم زدنی فرصتی برای تبهکاری فرصتطلبان است و باید سعی کنیم همه نکات ایمنی رعایت شود.
پلیس و نیروهای امنیتی ولایت اسلامی فقط بلدند توصیه کنند و هرروز تعداد این نوع وقایع بیشتر می شود تا انجاییکه مردم در خیابان حتی می ترسند موبیل را از جیب خودشان خارج کنند . دولتمردان بجای اینکه به معلول بپردازند باید بدنبال علت باشند که چرا دوجوان دانشچو داست به دزدی میزنند . وقتی از یک طرف فقر ، فلاکت ، گرسنگی یه نردم فشار می آورد و طرف دیگر مردم ثروتمندانی را می بینند که قیمت یک لاستیک اتومبیل شان باندازه در چند ماه در آنهاست است و وقتی مشاهده می کنند که مسئولینی که مردم را به قناعت دعوت می کنند