بیتا روحی کیست؟/ بیتا چگونه کشته شد؟
دختر 8 ساله ای به نام بیتا روحی به همراه پدر و نامادری اش به قتل رسیدند.
بیتا روحی نام دختر 8 ساله ای است که دو سال و نیم قبل به قتل رسید. بیتا روحی در حالی به قتل رسید که همراه پدر و نامادری خود به عنوان مهمان به باغ پدرش رفته بودند.
دوست پدر بیتا روحی بعد از مصرف مخدر شیشه به دلیل توهم ناشی از مصرف مواد مخدر تصور کرد که پدر بیتا روحی قصد آسیب زدن به او را دارد. به همین خاطر به پدر بیتا روحی حمله کرد و با ضربات چاقو او را به قتل رساند.
قاتل برای اینکه راز جنایت هولناکش فاش نشود بعد از قتل پدر بیتا روحی،نامادری بیتا و سپس بیتا روحی را هم به قتل رساند.
اردیبهشت سال 98 رسیدگی به پرونده ناپدید شدن دختر هشت ساله به نام بیتا و پدر و نامادری او با شکایت مادر بیتا روی میز ماموران پلیس ورامین قرار گرفت.
مادر بیتا روحی که چند سال قبل از پدر بیتا جدا شده بود و به دلیل مشکلات مالی حضانت دخترک را به پدرش سپرده بود،در اولین اظهارات خود به ماموران پلیس گفت:«روز قبل از گم شدن بیتا،دخترم یک روز نزد من مانده بود و غروب آن روز قرار بود نزد پدر و نامادری اش برگردد.
برای همین با نامادری بیتا به نام سحر در میدان کلاته ورامین قرار گذاشتم و بیتا را به او تحویل دادم.بعد از آن دیگر از دخترم خبر نداشتم،تا اینکه صبح امروز مادربزرگ پدری بیتا با من تماس گرفت و گفت که با تماس های بی پاسخ به پدر بیتا به نام دانیال نگران آنها شده است.تا الان هم هیچ ردی از آنها در دست نیست.»
پیدا کردن ماشین پدر بیتا روحی
در حالی که تلاش برای پیدا کردن ردی از بیتا و پدر و نامادری اش ادامه داشت،مادر بیتا هم حوالی همان نقطه ای را که آخرین بار بیتا را به نامادری اش تحویل داده بود می گشت.
در یکی از همان گشت زدن ها بود که مادر بیتا،ماشین دانیال روحی،پدر بیتا را پشت یکی از باغ های کلاته ورامین پیدا کرد.بعد در همان اطراف لباس های بیتا را پخش و پلا شده روی تپه ها دید.
ضبط و باند و مقداری دیگر از لوازم یدکی ماشین باز شده بود و انگار سارق می خواست با تکاندن لباس های لباس های بیتا مطمئن شود که چیز با ارزشی بین لباس ها پنهان نشده است.
اما همه این ها صحنه سازی قاتل بود برای اینکه با جابجا کردن ماشین دانیال روحی روی جنایت سیاه خود سرپوش بگذارد.
قاتل بیتا روحی دستگیر شد
یک هفته بعد از گم شدن بیتا و دانیال و سحر،ماموران پلیس با بررسی پرینت تماس های تلفن قربانیان متوجه شدند که آخرین تماس های دانیال با یکی از دوستان خود برقرار شده بود.دوست دانیال به عنوان تنها مظنون پرونده بازداشت شدو در همان بازجویی های اول به قتل اعتراف کرد.
او در مورد شب حادثه گفت:«آن شب دانیال و همسر و فرزندش در باغ گوجه سبز مهمان من بودند.من موادمخدر مصرف کرده بودم و کمی از حال طبیعی خودم خارج شده بودم.سر شب به خانه خودمان که در همان نزدیکی است رفتم تا برای مهمان هایم غذا بیاورم.وقتی به باغ برگشتم، دانیال در را به روی من باز کرد.
همسرش و بیتا در اتاقک ته باغ بودند.وارد باغ که شدم،دانیال ایستاد و در را پشت سر من بست.در همان حال خودم که به خاطر مصرف شیشه حال طبیعی نداشتم،احساس کردم صدای پا پشت سرم نمی شنوم.
فکر می کردم نکند دانیال به من مظنون شده است و بخواهد به من آسیبی برساند.همین ترس ناشی از مصرف مواد مخدر سبب شد که یکدفعه با او درگیر بشوم.حتی در آن درگیری دانیال گردن من را هم زخمی کرد اما سرانجام سر او را به لبه جدول باغ کوبیدم و با ضربه های چاقو او را از پا در آوردم.
همسرش از صدای درگیری ما دم در باغ آمد.جیغ می کشید و من برای اینکه راز قتل دانیال فاش نشود،گلوی همسرش را هم بریدم.بعد صدای جیغ و گریه بیتا را شنیدم.
انگار ترسیده بود.یک تکه آجر دستش گرفته بود و ایستاده بود و جیغ می زد.آجر را از دستش گرفتم و برای اینکه صدای جیغ کشیدنش خاموش شود،دهانش را گرفتم و تیزی را زیر گلویش کشیدم.»
متهم در ادامه اعترافات خود گفت:«بعد هر سه جسد را در همان باغ دفن کردم.بعد برای اینکه ماشین دانیال در اطراف باغ من کشف نشود و کسی به من مظنون نشود،با برادرم تماس گرفتم و گفتم ماشین را سرقت کرده ام.ماشین را به محلی دیگر منتقل کردم و با برادرم لوازم ماشین را باز کردیم.»
با اطلاعاتی که متهم از جنایت هولناک خود در اختیار ماموران قرار داد،اجساد قربانیان بیگناه در باغ گوجه سبز کشف شد و پرونده برای رسیدگی به دادگاه کیفری یک استان تهران ارجاع شد.
قاتل بیتا روحی به زودی اعدام می شود
متهم در دادگاه سعی می کرد از پذیرش اتهام خود سر باز بزند و از حقیقت طفره می رفت.او در دفاعیات خود سناریوی جدیدی مطرح کرد و با دروغ پردازی گفت:«دانیال و همسرش قصد سرقت اموال من را داشتند.من در حالت توهم ناشی از مصرف مواد مخدر بودم و برای دفاع از خودم آنها را از پای در آوردم.»
اما او نتوانست برای به قتل رساندن بیتا انگیزه ای جز خاموش ماندن راز جنایتش فاش کند و در سوال و جواب قاضی مشخص شد،مصرف مخدر او را در حدی از حال خود خارج نکرده بود که مسلوب الارده باشد و اختیار اعمال خود را نداشته باشد.
به این ترتیب دفاعیات موهوم متهم موثر واقع نشد و قضات شعبه چهارم دادگاه کیفری یک استان تهران،حکم سه بار قصاص را برای متهم صادر کرد.
گفتوگو با قاتل بیتا کوچولو و پدر و نامادری اش در باغ ورامین/ طناب دار را میبوسم
داشتم زندگی ام را میکردم که قاتل سه نفر شدم
مینشیند و سرش را پایین میاندازد. من سوالاتم را از ابتداییترین اطلاعات پرونده شروع میکنم:
اتهامت چیست؟
قتل!
چه کسی را کشتی؟
دوستم را.
چرا اینقدر مختصر جواب میدهی؟
جوابش همین است دیگر!
جوابش این نیست که به جز دوستت، همسر و فرزندش را هم کشتی؟
بله. اتهامم سه فقره قتل است.
حالا برایمان ماجرا را توضیح میدهی؟
ماجرایی نبود. من داشتم زندگی ام را میکردم. دانیال سراغم میآمد. شش ماهی میشد که رفت و آمدهایم با او زیاد شده بود. قبل از آن هم از چند سال قبل با هم دوست و همکار بودیم.
من سلاخ کشتارگاه بودم و او راننده خاور بود. در این چند ماه اخیر خیلی با هم صمیمی شده بودیم.
از روز حادثه بگو. این همه صمیمیت تو و دانیال چرا یکدفعه تبدیل شد به جنایت؟
آن روز دانیال و همسرش از ساعت دو و نیم ظهر به باغ ما آمدند. از آنها پذیرایی کردم و برایشان پشتی گذاشتم. میوه و شیرینی خریده بودم تا از رفیقم پذیرایی سلطنتی کنم. خیلی خرج کرده بودم برای اینکه به دانیال خوش بگذرد.
همه چیز خیلی خوب و خوش بود. غروب که شد همسر دانیال به نام سحر، به میدان کلاته رفت تا دختر دانیال را از همسر قبلی او بگیرد. بعد دوباره به باغ برگشتند.
من رفتم از خانه مان برایشان غذا بیاورم. ته چین آوردم تا در پذیرایی از آنها سنگ تمام بگذارم. سر راه برای بیتا پاستیل و کاکائو خریدم، اما همین که برگشتم من و دانیال با هم درگیر شدیم.
درگیری شما به خاطر چه بود؟
آن شب من خیلی شیشه مصرف کرده بودم. وارد باغ که شدم، دانیال پشت سرم در را بست. تصور میکردم قصد آسیب زدن به من را دارد برای همین با او درگیر شدم.
اما دانیال یکدفعه با من درگیر شد. من توقع نداشتم بعد از آن عزت و احترام که به او کرده بودم روی من چاقو بکشد. به گردنم چاقو زد. من هم چاقو در آوردم و به او چند ضربه زدم.
چرا فکر کردی دانیال میخواهد به تو آسیب بزند؟
فکر میکردم قصد داشت شیشههای من را سرقت کند.
اگر قصد سرقت داشت، زمانی که تو رفته بودی شام بیاوری، این کار را میکرد و پا به فرار میگذاشت
نمیدانم! شاید آن موقع نمیدانست که من مقدار زیادی شیشه داشتم.
یعنی درست دم در وقتی در را برای تو باز کرد فهمید تو مقدار زیادی شیشه داری؟
نمیدانم، این فکرها برای همان لحظه بود. زیاد شیشه کشیده بودم و حالم دست خودم نبود. فکر میکردم مهمان من نمک خورد و نمکدان شکست. جواب خوبی و مهمان نوازی من این نبود.
بعد از اینکه دانیال را کشتی چه شد؟
همسرش به دفاع از دانیال به من حمله کرد. برای همین او را هم با چاقو زدم.
در مورد قتل بیتا از من چیزی نپرسید
میرسم به همان سوالی که پرسیدنش قلبم را درد میآورد. این را که میپرسم چشمانم پر از اشک میشود.
بیتا چه؟ او که یک طفل بی گناه بود. او را چرا کشتی؟
نمیدانم در مورد قتل بیتا چیزی از من نپرسید. اصلا فکر کنید من هیچ چیز در این مورد نمیدانم.
این را بگذارم پای شرمندگی ات؟
من از این اتفاق خوشحال نیستم. شاید اگر باز هم به آن لحظه برگردم مجبور شوم به دانیال چاقو بزنم، چون او با چاقو به گردنم زد. اما از اینکه این اتفاق افتاده ناراحتم. این وسط چیزی که بیشتر از هر چیز من را ناراحت میکند این است که آن بچه از بین رفت.
بعد از قتل چه کردی؟
هر سه جسد را همان جا در باغ دفن کردم.
بعد ماشین دانیال را به محلی دورتر از باغ منتقل کردی. لباسهای بیتا را هم از داخل ماشین برداشته بودی و تکانده بودی. از ماشین هم وسایلی سرقت شده بود. میشود گفت این جنایت با انگیزه سرقت بوده؟ تو دنبال چه چیزی بین لباسهای بیتا میگشتی؟
من این کارها را نکردم. نمیدانم کار چه کسی بود. من نیاز مالی نداشتم که بخواهم سرقت کنم. وضع مالی خانواده ما خوب است. باغ و دامداری و موتورآب داریم.
از دستگیری ات بگو.
من بعد از یک هفته خودم را معرفی کردم. چون آن روز تماسهای زیادی با دانیال داشتم و میدانستم اگر پرینت تماسهای دانیال را بگیرند، ماجرا فاش میشود. سیم کارت من به نام مادرم بود. نمیخواستم او گرفتار شود.
از خودت بگو. سابقه داری؟
بله. سابقه شرارت و زورگیری و مواد مخدر دارم.
درس خواندی؟
فقط تا اول دبیرستان خواندم. آن موقع دنبال عشق لاتی بودم. یک روز معلم ادبیات سر کلاس با من بد حرف زد. من هم چند روز بعد جلوی در مدرسه او را جلوی چشم ناظم و بقیه معلمان و بچهها با چوب زدم.
به حدی بد کتکش زدم که چند روز نیامد مدرسه. بعد هم من را از مدرسه اخراجم کردند.
چند سال است مواد مخدر مصرف میکنی؟
حدود ۱۳ سال است. یعنی حدودا از ۲۰ سالگی. اما الان شش ماه است که دیگر لب به مواد مخدر نزده ام. به این شعور رسیده ام که مواد با زندگی آدم چه میکند. زندگی ام را نابود کرد، اما فهمیدم که میشود ترک کرد. آدمها بدون مخدر زندگی بهتری دارند.
الان در زندان چطور روزهایت را شب میکنی؟
من همیشه در حال خودم هستم. قبل از زندان آمدنم هم همینطور بودم. کاری به کار کسی نداشتم و خیلی کم با دیگران حرف میزدم. بیشتر در تنهایی خودم آهنگ غمگین گوش میدادم.
چرا آهنگ غمگین گوش میدادی؟
به خاطر شکستهایی که در زندگی خورده بودم.
عاشق شده بودی؟
نپرسید. تمام شد! هر چه بود تمام شد.
طناب دار را میبوسم و دور گردنم میاندازم
به لحظه اعدام فکر میکنی؟
هر روز فکر میکنم، اما نمیترسم. من از مرگ هر سه مقتول ناراحتم. اما از مرگ بیتا بیشتر از بقیه ناراحتم. برای همین آماده مجازاتم. پایه چوبه دار طناب را میبوسم و با لبخند دور گردن خودم میاندازم.
و به آزادی هم فکر میکنی؟
نه زیاد. چون حتی اگر رضایت هم بگیرم، دست کم باید ۱۰ سال در زندان بمانم. اما اگر آزاد شوم مثل پروانه دور پدر و مادرم میگردم. مادرم مریض است و کلیه پیوندی دارد. دلم میخواست کنارش بودم.
اگر حرفی داری از اینجا به شاکیان پرونده ات بگو.
میخواهم بگویم متاسفم. اگر مواد مصرف نمیکردم این اتفاق نمیافتاد. میخواهم به مادر بیتا بگویم: حلالم کن.
همین که از در بیرون میرود، دو دستم را روی صورتم میگذارم و چند ثانیه چشمانم را میبندم.
گاهی تلاش برای بی طرف بودن خیلی سخت است. بارها در ذهنم تکرار میکنم خبرنگار باید راوی باشد. یکدفعه تصویر لبخند بیتا که در قاب عکس گوشه خانه شان خشکیده است در ذهنم نقش میبندد.
روی داعش سفید کردی احمق کثیف.
کار خوبی کردی نام قاتل و برادرش نگفتید و ننوشتید چون ایشان مشخص است از خانواده محترم و سرشناس هستند و نباید آبروش در محله از بین ببرید ، درود بر قانون شرع مقدس شاه اسماعیل صفوی که نام و چهره قاتل سه نفر نشان نداد و ننوشتید آفرین همینجوری کارتون ادامه بدهید