کتک خوردن مادر شوهر از عروس 50 ساله
به خاطر این که پسرم را به خانه ام راه داده ام عروس بزرگم به در منزل اجاره ای ام آمد و چنان مرا مقابل چشمان همسایگان کتک زد که به شدت زخمی شدم چرا که مدعی بود 15 سال قبل زمانی که پسرم همسر دوم اختیار کرده است من در جریان این موضوع بودم و ...
زن 76 ساله ای که برای شکایت از عروس 50 ساله اش وارد کلانتری شده بود درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد گفت: 25 سال قبل همسرم که راننده جاده بود و با اتوبوس مسافربری می کرد در یک حادثه ناگهانی از روی اتوبوس به زمین افتاد و مهره های کمرش شکست.
همسرم تومور مغزی داشت
وقتی او را برای درمان به بیمارستان بردم تصاویر ام آر آی و رادیولوژی مشخص کرد که همسرم تومور پیشرفته مغزی دارد و پزشکان نمی توانند هیچ گونه عمل جراحی روی مهره های کمرش انجام دهند در این شرایط به خاطر آن که همسرم سال های زیادی از عمرش را در شرکت اتوبوسرانی کار کرده و بیمه بود طی مراحل اداری بازنشسته شد و من مجبور بودم با دریافت ماهیانه 50 هزار تومان مستمری زندگی را اداره کنم اما این حقوق در شرایطی که دخترم نامزد داشت کفاف هزینه های زندگی را نمی داد به همین دلیل مجبور شدم منزل دو طبقه خودمان را 9 میلیون تومان بفروشم تا بتوانم جهیزیه آبرومندانه ای برای دخترم تهیه کنم.
مبلغی را هم در بانک سپرده گذاری کردم تا با سود آن روزگار بگذرانم ولی باز هم برای هزینه های درمانی شوهرم دچار مشکل می شدم به طوری که مبلغ هشت هزار تومان ارثیه پدری ام را در همین مسیر خرج کردم این درحالی بود که هیچ کدام از فرزندانم نمی توانستند از نظر مالی به ما کمک کنند.
طلاق عروس وقتی پسرم زندان بود
پسر بزرگم نیز با فرزندان خودش درگیر بود و نمی دانستم به چه کاری مشغول است؛ تا این که 15سال قبل به اتهام کلاهبرداری دستگیر و روانه زندان شد در همین روزها بود که فهمیدم پسر ناخلفم با زن جوان دیگری ازدواج کرده و همسر دومش باردار است.
اگرچه افشای این ماجرا موجب درگیری های خانوادگی شد اما دیگر کاری از ما ساخته نبود. چند ماه بعد پسر هووی عروسم به دنیا آمد ولی من به سراغش نرفتم تا این که پنج سال بعد و در حالی که هنوز پسرم در زندان بود عروس جوان طلاقش را گرفت و به همراه نوه ام نزد خانواده اش به بجنورد رفت.
دو سال از این ماجرا گذشته بود که روزی از کلانتری بجنورد با من تماس گرفتند و از من خواستند حضانت نوه ام را به عهده بگیرم چرا که عروسم در 33 سالگی به دلیل نارسایی قلبی فوت کرده بود.
همه خانواده و اطرافیان مخالف بودند و من در دوراهی تصمیم گیری سختی قرار داشتم. اگر پسرم برای ازدواج پنهانی اشتباهی کرده بود حالا نباید اجازه می دادم کودک دیگری قربانی اشتباه پدرش شود.
خلاصه بعد از تفکر زیاد چاره ای جز رفتن به بجنورد نیافتم و سرپرستی نوه ام را پذیرفتم اما این ماجرا کینه عروس بزرگم را نسبت به من بیشتر کرد چرا که او از همان ابتدا بر این تصور بود که من در جریان ازدواج مجدد پسرم بودم و هرچه سوگند یاد می کردم که من زمانی ازدواج او را فهمیدم که عروسم باردار بود ولی او باور نمی کرد و به هر طریق ممکن مرا آزار می داد.
همسرم فوت کرد
این درحالی بود که پسرم قبل از آن که به جرم کلاهبرداری راهی زندان شود منزلی را به نام همسرش (عروس بزرگم) سند زده بود. در این آشفته بازار همسرم نیز فوت کرد و من با بدبختی زیادی توانستم دو روز مرخصی برای پسرم بگیرم تا از زندان بیرون بیاید. حالا دیگر خودم اجاره نشین بودم و با مستمری همسرم روزگار می گذراندم.
بالاخره هشت سال قبل بانوی بازنشسته فرهنگی آپارتمانش را به من اجاره داد و به خاطر قلب مهربانی که داشت وقتی اوضاع زندگی مرا فهمید هر سال مبلغ بسیار اندکی به اجاره منزل اضافه می کرد تا من مجبور به اسباب کشی نشوم.
آزادی پسرم بعد از 11 سال
بالاخره بعد از گذشت 11 سال پسرم با سپردن وثیقه به دادگاه از زندان آزاد شد و در کنار خانواده اش قرار گرفت اما آزادی او مشکلات ما را بیشتر کرد چرا که عروسم فکر می کند پسرم مخارج زندگی من و فرزند کوچکش را پرداخت می کند در حالی که من هنوز به سختی زندگی می کنم اما وجدانم اجازه نمی دهد دست از حمایت نوه نوجوانم بردارم در این وضعیت پسرم از همسرش خواسته بود تا خانه ای را که به نامش سند زده است برای خرید یک پراید به فروش برساند که بتواند با آن مسافرکشی کند ولی همسرش با بیان این که برو ارثیه مادرت را بگیر! او را از خانه اش بیرون انداخته بود.
التماس به پسرم و کتک خوردن از او
پسرم نیز به ناچار نزد من آمد و مدتی در خانه ام ماند تا این که چند روز قبل عروسم با چهره ای خشمگین به منزل اجاره ای ام آمد.
بی درنگ به استقبالش رفتم و با التماس از او خواستم که آبروریزی نکند چرا که من نزد همسایگان اعتبار دارم و نمی خواهم از این محل نقل مکان کنم ولی او نه تنها به حرف هایم گوش نداد بلکه مرا زیر مشت و لگد گرفت و چنان پیکر نحیفم را به در آهنی کوبید که فریادم به آسمان برخاست و آرنجم دچار زخمی عمیق شد.او سپس مرا به زمین انداخت که زانویم نیز آسیب دید و ...
در پی شکایت مادرشوهر کهن سال از عروس 50 ساله اش، این پرونده با صدور دستوری از سوی سرهنگ سیدرضا معطری، رئیس کلانتری قاسم آباد توسط مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی مورد بررسی های کارشناسی قرار گرفت.
اگر پسرت رو درست تربیت میکردی امروز کتک نمیخوردی
خاک بر سر چنین عروس بی شخصیتی