زن کینه توز سرکرده باند سرقت را لو داد
زن جوان وقتی از باند سرقت اخراج شد با اداره پلیس تماس گرفت و راز سرقتهای سریالی از طلافروشیها را برملا کرد.
روز پنجشنبه ۱۸ شهریور سال گذشته مرد طلافروشی در تهران به اداره پلیس رفت و از دو زن ناشناس به اتهام سرقت زنجیر طلا از مغازهاش شکایت کرد.
شاکی در توضیح ماجرا گفت: «دقایقی قبل در مغازهام نشسته بودم که دو زن که ماسک بهداشتی به صورت داشتند به بهانه خرید طلا وارد مغازهام شدند.
یکی از آنها گفت چند روز دیگر مجلس عروسی خواهرش است و میخواهد برای خواهرش یک زنجیر طلا کادو بخرد. برای آنها چند زنجیر طلا از پشت ویترین و پیشخوان آوردم و دو زن جوان هم دست به دست کردند، اما نپسندیدند و از مغازهام بیرون رفتند.
سپس من هم زنجیرها را دوباره داخل ویترین و پیشخوان چیدم، اما متوجه شدم یکی از زنجیرهای طلا که ۵۰ میلیون تومان ارزش داشت، نیست. وقتی دوربینهای مغازه را بررسی کردم، فهمیدم یکی از زنها در فرصتی که من زنجیر طلای دیگری را به دوستش نشان میدادم به صورت حرفهای آن را در آستینش جاسازی کرده است.»
سارقان سابقهدار
با شکایت مرد طلافروش، پرونده به دستور قاضی مرتضی رسولی، بازپرس شعبه هشتم دادسرای ناحیه ۳۴ برای شناسایی سارقان در اختیار تیمی از کارآگاهان پلیس آگاهی قرار گرفت.
مأموران پلیس در نخستین گام دوربینهای مداربسته مغازه طلافروش و اطراف آن را مورد بررسی قرار دادند. دوربینها علاوه بر دو زن جوان، مرد جوانی را هم شکار کرده بود که در بیرون از مغازه کشیک میداده و پس از سرقت همراه دو زن از آنجا دور شده بود.
همزمان با ادامه تحقیقات درباره این حادثه، مأموران با چند شکایت مشابه دیگر هم روبهرو شدند و آخرین شکایت نیز ۲۵ اسفند سال قبل از سوی مرد طلافروشی مطرح شد که از سه زن جوان به اتهام سرقت گردنبند طلا به شیوه کشروی شکایت کرده بود.
شاکی گفت: «سه زن وارد مغازهام شدند و میخواستند گردنبند طلا بخرند. آنها چند گردنبند را دیدند، اما نخریدند و از مغازهام بیرون رفتند. دقایقی بعد متوجه شدم یک گردنبند به ارزش ۳۵میلیون تومان از مغازهام سرقت کردهاند.»
مأموران پلیس اینبار در بازبینی دوربینهای محل حادثه دریافتند متهمان در بیرون از مغازه برای لحظاتی ماسک بهداشتی را از صورت خود برداشتهاند و چهره آنها توسط دوربینهای مداربسته ضبط شده است.
از آنجایی که احتمال میرفت سارقان سابقهدار باشند، مأموران پلیس به سراغ آلبوم متهمان سابقهدار رفتند و فهمیدند دو زن جوان به نامهای فرح و پرستو از سارقان سابقهداری هستند که چندین بار به اتهام سرقت به زندان افتادهاند.
تماس یک زن
پس از شناسایی متهمان، مأموران برای دستگیری به مخفیگاه آنها رفتند، اما دریافتند مدتی قبل محل زندگیشان را تغییر دادهاند. در حالی که تحقیقات برای دستگیری متهمان ادامه داشت، زن جوانی با اداره پلیس تماس گرفت و مخفیگاه فرح را در یکی از شهرهای شمالی کشور به مأموران پلیس لو داد.
وی گفت: «فرح از دوستان قدیمی من بود. او وضع مالی خوبی نداشت، اما پس از مدتی متوجه شدم که پولدار شده است. کنجکاو شدم و او را زیر نظر گرفتم که فهمیدم از مغازههای طلافروشی سرقت میکند.
پیشنهاد دادم من هم عضو باندشان شوم و او هم قبول کرد، اما هر بار که سرقت میکردیم سهم کمی به من میداد و میگفت من حرفهای نیستم و بعد هم مرا کنار گذاشت. مدتی قبل فهمیدم برای اینکه شناسایی نشود محل زندگیاش را از تهران به شهرستان آمل منتقل کرده و در ویلای مجللی زندگی میکند. از او کینه داشتم و به دنبال فرصتی بودم تا انتقام بگیرم، به همین خاطر تصمیم گرفتم محل زندگیاش را لو بدهم.»
بازداشت متهم
پس از تماس زن ناشناس، مأموران پلیس دست به تحقیقات تخصصی زدند و دریافتند اطلاعاتی که زن ناشناس از فرح در اختیار آنها قرار داده، درست است. بدین ترتیب مأموران پلیس با گرفتن نیابت قضایی راهی آمل شدند و فرح را در ویلای مجللش بازداشت و به تهران منتقل کردند.
وی در بازجوییها ابتدا منکر جرمش شد، اما وقتی چهره خود را در فیلم دوربینهای مداربسته طلافروشیها دید به سرقتهای سریالی با همدستی دو زن و یک مرد اعتراف کرد.
گفتگو با متهم
چه شد که وارد باند سرقت شدی؟
من ابتدا تنها سرقت میکردم، اما آخرین بار که به زندان افتادم با همسلولیام تصمیم گرفتیم باندی عمل کنیم.
در زندان باند سرقت را تشکیل دادید؟
بله. پرستو را از قبل میشناختم و میدانستم به شیوه کشروی سرقت میکند تا اینکه آخرین بار در زندان با او همسلولی شدم. ما دو نفر تصمیم گرفتیم وقتی آزاد شدیم با همدستی شوهرش که او هم حرفهای است، باند سرقت را تشکیل دهیم.
چه شد که در بعضی سرقتها یک زن دیگر هم به شما اضافه میشد؟
پس از چند بار سرقت شهره وارد باند ما شد. شهره را شوهر پرستو معرفی کرد و گفت نیاز به پول دارد و قرار شد با ما کار کند، اما بعد از مدتی فهمیدم که این کاره نیست و او را از باند اخراج کردم.
چرا اخراج کردی؟
او این کاره نبود و میدانستم اگر قرار باشد با ما کار کند لو میرویم. دست و پاچلفتی بود و هر وقت برای سرقت وارد مغازه طلافروشی میشدیم دست و پایش به لرزه میافتاد و رنگ رویش زرد میشد، حتی یکبار نزدیک بود دست ما پیش طلافروش رو شود که زرنگی کردیم و زود از مغازه بیرون آمدیم.
ما آنقدر حرفهای عمل میکردیم که حتی چند طلافروشی بعد از سرقت هم متوجه نشدند که طلایی از مغازهشان سرقت شده است، ولی اگر او با ما میآمد حتماً لو میرفتیم. از طرفی هم شهره میگفت باید سهمش را اندازه ما بگیرد در صورتی که اصلاً سرقت بلد نبود و باید سهم کمتری میگرفت، به همین خاطر او را از باند اخراج کردم.
فکر میکردی دستگیر شوی؟
نه، اما الان متوجه شدم شهره بعد از اینکه اخراج شد مرا لو داد. البته فکرش را میکردم او ما را لو دهد، به همین خاطر هم ویلایی در شهرستان آمل اجاره و خانهام را به آنجا منتقل کردم، اما نمیدانم چطور آدرس مرا به دست آورد.
درباره سرقتها توضیح بده؟
ما به عنوان خریدار وارد مغازه طلافروشی میشدیم و از طلافروش میخواستیم مثلاً تعدادی گردنبند به ما نشان دهد. من با حرف زدن و سؤالهای زیاد سر صاحب مغازه را گرم میکردم و پرستو هم تکه طلایی را کش میرفت.