همکارکشی با دلایل عجیب و باورنکردنی
یکی از قتلهایی که بار دیگر شاهد افزایش آن در کشور هستیم نزاع بین کارگران و قتل کارگر توسط همکار دیگرش است.
اینگونه قتلها که بیشتر بهخاطر عصبانیت لحظهای رخ میدهد درحال افزایش بوده و زنگ خطر قتل در محیط کار را به صدا در آورده است.
قتل در رستوران
چند روز قبل اهالی محله چیذر با شنیدن صدای دادوفریاد چند کارگر از داخل یک رستوران موضوع را با پلیس در میان گذاشتند. تا رسیدن پلیس اهالی به داخل رستوران رفتند و با سه کارگر غرق خون روبهرو شدند. چند متر آنسوتر کارگر دیگری با چاقوی خونی اهالی را تهدید میکرد تا اجازه دهند او فرار کند.
با انتقال سه کارگر به بیمارستان ساعتی بعد یکی از آنها که پسری ۲۲ ساله بود جانش را از دست داد.
در ادامه قاتل جوان در اظهارات ضدونقیضی مدعی شد: مقتول همیشه به من فحاشی میکرد بههمین خاطر تصمیم گرفتم او را بزنم، شب حادثه بار دیگر با هم درگیر شدیم و او فحش ناموس داد من هم عصبانی شدم و با چاقو او را زدم. عصبانی بودم و هنگامیکه همکارانم برای پادرمیانی آمدند آنها را نیز مجروح کردم.
قتل با یک هل ساده
چندی قبل چندی قبل مأموران کلانتری بازار در جریان درگیری مرگبار دو همکار قرار گرفتند. با حضور مأموران در محل مشخص شد جنایت در فروشگاه شیرآلات ساختمانی رخ داده است.
در این حادثه مرد ۳۵ ساله هنگام جروبحث با همکار سی سالهاش او را به سمت عقب هل میدهد، اما مرد جوان تعادلش را از دست داده و با شدت به ویترین مغازه برخورد میکند.
بلافاصله اورژانس و نیروهای امدادی فراخوانده شدند، اما پسر جوان جانش را بهعلت شدت جراحات و خونریزی شدید از دست داد.
فرو کردن سیخ در سر همکار آشپز
مهر سال ۸۶ مسئولان بیمارستان فیاضبخش در تماس با پلیس از مرگ مشکوک مرد میانسالی بهعلت ضربه به سرش خبر دادند.
با حضور مأموران کلانتری در محل مشخص شد مرد میانسال بهعلت فرو رفتن سیخ کباب در سرش جانش را از دست داده است.
با دستگیری قاتل او اعتراف کرد که سیخ را به سمت مقتول ۴۵ ساله پرتاب کرده است.
در جلسه دادگاه متهم به قتل گفت: مشغول درست کردن کباب بودم که مقتول دسته کتری را شکاند. برای اینکه او را بترسانم سیخ کباب را به سمتش پرت کردم، اما سیخ با برخورد به یخچال کمانه کرد و در سر او فرود آمد، من نمیخواستم مرتکب قتل شوم و فقط میخواستم او را بترسانم.
بر اساس گزارش پزشکی قانونی ۱۵ سانت از سیخ در سر مقتول فرورفته و علاوه بر استخوانها تمام بافت مغز را تخریب کرده بود. خانواده مقتول برای قاتل درخواست قصاص کردند.
قتل همکار به جای ناقص کردن
۳۰ فروردین ۹۴ بود که مأموران پلیس تهران در جریان مرگ یک کارگر افغان قرار گرفتند. با حضور مأموران در محل جنایت مشخص شد ضیا جوان ۲۲ ساله بهعلت اصابت چاقو به قسمت ران پایش و خونریزی شدید جانش را از دست داده است.
دو نفر از کارگران که همراه او در ساختمان بودند در تحقیقات مدعی شدند نیمهشب با صدای خسخس بیدار شدیم و متوجه شدیم که زیاد چاقو خورده است. ما نمیدانیم چه کسی او را به قتل رسانده است.
تحقیقات ادامه داشت تا اینکه بالاخره کارآگاهان متوجه شدند چندی قبل ضیاء بهتازگی بهعنوان کارگر در ساختمان مشغول و کارگر قبلی اخراج شده بود.
با توجه به اینکه مأموران احتمال دادند کارگر اخراجی برای انتقام دست به جنایت زده باشد، موسی ۱۹ ساله را دستگیر کردند.
پسر افغان در ابتدا منکر هرگونه قتلی شد، اما بالاخره بعد از دو ماه بازداشت لب به اعتراف گشود و گفت: میخواستم کاری کنم که ضیا نتواند راه برود و بههمین خاطر از کار اخراج شود و من جایگزینش شوم. تصمیم گرفتم با چاقو ضرباتی به پایش بزنم، اما نمیدانستم که ضرباتم را در بدترین جای ممکن زدهام و او در کمتر از یک ساعت میمیرد. من نمیخواستم قتل انجام دهم و فقط میخواستم بتوانم به سر کار خودم برگردم.
قتل همکار به خاطر خروپف
چندی قبل مرد جوانی به پلیس مشهد مراجعه و از گم شدن یکی از کارگرانش در کارگاه مبلسازی خبر داد. در ادامه این فرد مدعی شد یکی دیگر از کارگران هم نیز از زمانیکه محمود مفقود شده به محل کار نیامده است.
ماموران احتمال یک جنایت را داده و بههمین دلیل تحقیقات خود را آغاز کردند و متوجه شدند فرد مفقود شده و یکی دیگر از کارگران هفتهای چهار روز در یک اتاق با هم میخوابیدند.
با شناسایی هویت مرد جوان تحقیقات آغاز و او در منطقه خواجه ربیع شناسایی شد. با دستگیری امید او در جریان تحقیقات به قتل اعتراف کرد و گفت: من و مقتول علاوه بر همکاری، دوست بودیم و با هم در آن اتاق مواد مصرف میکردیم. از چندی قبل ما تصمیم به ترک گرفتیم و من توانستم مواد مخدر صنعتی را ترک کنم.
او ادعا کرد: روز حادثه محمود هنگام خواب پرگویی میکرد که از او خواستم بخوابیم. وقتی خوابید چندباری خروپفهای وحشتناکی میکرد که او را بیدار کردم، اما فایده نداشت. بهخاطر اینکه خروپف میکرد اعصاب مرا بههم ریخت و من هم او را کشتم. جسدش را با خودروی خودش به بیابانهای جاده کلات بردم و دفن کردم بعد هم خودرو را در یک خیابان رها کردم.
از بس فشار روحی روانی رومردم هست مخصوصاً همین مواد مخدر از همش بدتر باعث این همه جنایت میشه