«جنایت سیاه» / رفیق کشی، عاقبت رابطه نامتعارف
در این لحظه خودرو تکانی خورد و به ته پرتگاه سقوط کرد، وقتی پایین رفتم دیدم او پشت فرمان بیهوش است، چند بار فندک را روشن کردم، ولی نتوانستم خودرو را آتش بزنم! در یک لحظه چشمم به ادکلنی افتاد که درون خودرو بود.
هنوز بیست و نهم اردیبهشت در سالنامه ۱۴۰۱ ورق نخورده بود که شعلههای سرکش آتش در تاریکی جاده تایباد – خواف، تعجب رانندگان عبوری را برانگیخت.
برخی پدال ترمز را میفشردند و با نگاهی حیرت انگیز دوباره به مسیر خود ادامه میدادند و بعضی دیگر دود سیاهی را به نظاره مینشستند که بر فراز آسمان خودنمایی میکرد.
در این هنگام بود که یکی از رانندگان در کنار جاده ایستاد و با پای پیاده به سوی پرتگاهی در فاصله حدود ۲۵ متری جاده رفت که شعلههای آتش از آن جا زبانه میکشید.
او با دیدن خودرویی که هنوز در آتش میسوخت بلافاصله با امدادگران آتش نشانی و پلیس ۱۱۰ تماس گرفت و ماجرای سقوط خودرویی به پرتگاه را گزارش داد که دود سیاه آن فضای جاده را احاطه کرده بود.
طولی نکشید که خودروهای آتش نشانی و نیروهای پلیس راه عازم جاده مرزی در نزدیکی روستای «کرات» شدند. هیچ گونه حفاظ یا نگهدارندهای در کنار جاده نبود و خودرو پس از طی مسافتی حدود ۱۵ تا ۲۰ متری از محل معروف به پارکینگ خاکی در پرتگاهی با شیب تند واژگون شده بود.
نیروهای آتش نشان بی درنگ وارد عمل شدند و عملیات اطفا را آغاز کردند، اما ناگهان در میان دودهای غلیظ، جسد راننده جوان نمایان شد که پشت فرمان خودرو به طور کامل سوخته بود.
آتش نشانان اگرچه به چگونگی آتش سوزی و کانون شعلههای آتش مشکوک بودند، اما در نهایت نظر قطعی ندادند و علت آتش سوزی را با احتمال نشت بنزین به انجام تحقیقات قضایی موکول کردند.
در همین حال کارشناسان پلیس راه نیز چگونگی واژگونی خودرو را با نظریه توجه نکردن به جلو از سوی راننده دخیل دانستند، اما باز هم علت نهایی و قطعی را به بررسیهای بیشتر موکول کردند.
در این شرایط بود که با ثبت ارکان اصلی خودرو و شماره پلاک آن، اولیای دم شناسایی شدند که در یکی از روستاهای مرزی خواف سکونت داشتند و به این ترتیب با تحویل جسد سوخته به خانواده وی، تحقیقات قضایی به صورت غیرمحسوس و با صدور دستوری ویژه از سوی قاضی جعفر صدیقی، دادستان عمومی و انقلاب تایباد درباره این حادثه هولناک آغاز شد تا علت دقیق این سقوط مرگبار مشخص شود.
بررسیهای نامحسوس نشان داد که متوفی جوان ۳۵ سالهای به نام نصر ا... است که بنا به اظهارات همسرش، چند ساعت قبل از وقوع حادثه واژگونی از روستا به مقصد تایباد و به منظور خرید گوسفند از خانه خارج شده و در مسیر، خودروی پژو ۴۰۵ او به پرتگاه سقوط کرده است.
هنوز بررسیهای قضایی درباره این ماجرا ادامه داشت که حدود یک هفته بعد و با اعلام شکایت رسمی خانواده متوفی، معمای پیچیده «سقوط مرگبار» به کلافی سردرگم تبدیل شد و آرام آرام رنگ و بوی جنایت گرفت، چرا که برخی از نزدیکان راننده سوخته در شعلههای آتش، از مردی سخن گفتند که روز حادثه به همراه نصرالله از منزل وی خارج شده بود و آنها به اتفاق یکدیگر به طرف تایباد رفته بودند، اما اکنون از آن رفیق صمیمی نصرالله هیچ خبری نبود و ...
با اعلام این شکایت، تحقیقات قضایی در این پرونده آشکار و از همسر متوفی بازجویی شد. او در میان اظهارات خود و به طور تلویحی به حضور «علیرضا- ب» (دوست همسرش) در منزل اشاره کرد و با بیان این که «ترسیدم به من تهمتهای ناروا بزنند!» نامی از علیرضا نبردم؛ چرا که او دوست صمیمی همسرم بود و مدام به منزل ما رفت و آمد داشت.
با این اظهارات بلافاصله دستور بازداشت «علیرضا» از سوی مقام قضایی صادر شد و به این ترتیب گروهی از کارآگاهان پلیس آگاهی تایباد با نظارت و هدایت مستقیم سرهنگ امیر امیراحمدی (فرمانده انتظامی تایباد) کنکاشهای پلیسی را با دستگیری «علیرضا» ادامه دادند.
این مرد ۳۸ ساله وقتی زیر ذره بین تحقیقات قرار گرفت به معاشرت خانوادگی با قربانی این حادثه وحشتناک رانندگی اشاره کرد و با تایید اظهارات همسر متوفی گفت: آن روز قرار بود نصرالله تعدادی گوسفند از تایباد خریداری کند به همین دلیل هم به اتفاق یکدیگر از خانه خارج شدیم، اما در مسیر، او مرا در کنار کارواش پیاده کرد تا خودروام را تحویل بگیرم. سپس با هم خداحافظی کردیم و او به طرف تایباد رفت.
این اظهارات در حالی معمای «سقوط مرگبار» را پیچیدهتر کرد که برادران متوفی مدعی بودند آنها خودشان گوسفند دارند و خرید گوسفند توسط برادرشان از تایباد، بسیار مشکوک و غیرقابل باور است.
این گونه بود که «خدیجه» (همسر متوفی) و «علیرضا – ب» (دوست متوفی) با صدور قرار قانونی از سوی مقام قضایی روانه زندان شدند تا بررسیهای بیشتری درباره زوایای پنهان این حادثه مشکوک به جنایت، صورت گیرد.
در حالی که هنوز تحقیقات برای کشف راز شعلههای سرکش آتش در سقوط وحشتناک به پرتگاه کنار جاده، ادامه داشت با صدور دستوری ویژه از سوی مقامات قضایی استان خراسان رضوی، قاضی علی اکبر احمدی نژاد، قاضی سابق ویژه قتل عمد مشهد ماموریت یافت تا قدم در تاریکخانه این ماجرای مشکوک به «جنایت سیاه» بگذارد و تحقیقات قضایی را در دهلیزهای تاریک آن ادامه دهد. با صدور این دستور، قاضی با تجربه پروندههای جنایی عازم تایباد شد و سطر به سطر اوراق این پرونده را از زیر دستگاه «ایکس ری چشمانش» گذراند.
چند روز بعد و در حالی که مقام قضایی چشم به جملهای از برادر متوفی دوخته بود که «فرزندم به من گفت آن روز «علیرضا» در خانه زن عمو بود، ولی زن عمو گفت: به کسی نگوییم!»، از سرهنگ کارآگاه جواد شفیع زاده، رئیس پلیس آگاهی استان خراسان رضوی خواست تا گروهی از کارآگاهان زبده جنایی را برای بررسی این پرونده به تایباد اعزام کند.
به این ترتیب گروهی از کارآگاهان کارآزموده به سرپرستی سرهنگ، ولی نجفی (رئیس دایره قتل عمد آگاهی) در هشتمین روز از ماه آبان به طرف تایباد حرکت کردند و در کنار قاضی احمدی نژاد قرار گرفتند.
در این میان سروان سلیمانی، افسر پلیس آگاهی تایباد نیز به گروه کارآگاهان پیوست تا دامنه عملیاتهای پلیسی گستردهتر شود. طولی نکشید که رصدهای اطلاعاتی و تجزیه و تحلیلهای کارشناسی با حضور مستقیم مقام قضایی و کارآگاهان اعزامی در محل سقوط خودرو و بازدیدهای میدانی از صحنه حادثه آغاز شد و فرضیه وقوع «جنایت سیاه» به اثبات رسید.
شاهدان، مطلعان و افراد مرتبط با این ماجرا یکی پس از دیگری احضار شدند و مقابل قاضی احمدی نژاد قرار گرفتند. کارآگاهان پلیس آگاهی نیز در سوی دیگر ماجرا به دنبال جمع آوری اسناد و دلایل محکمه پسندی بودند که در لابه لای اظهارات متهمان یا در گوشه و کنار تحقیقات میدانی خودنمایی میکرد.
ادامه گزارش حاکی است هنوز روشنایی روز در پیله تاریک شب فرو نرفته بود که به دستور مقام قضایی دو متهم پرونده «جنایت سیاه» از زندان به محل بازجویی منتقل شدند و زیر رگبار سوالات تخصصی و فنی قرار گرفتند. قاضی با تجربه پروندههای جنایی که ابتدا با طرح سوالات انحرافی، هر کدام از متهمان را در چالههای تناقض گویی انداخته بود، ناگهان اولین برگ از تحقیقات محرمانه را روی میز قضاوت گذاشت و به سرنخهایی از پنهان کاریهای او (همسر مقتول) در وقوع «جنایت سیاه» اشاره کرد که به برادر شوهرش گفته بود «نذر کرده ام که همسرم سالم به منزل بازگردد!»
و سپس پرسید آیا میدانستی قرار است برای همسرت حادثهای رخ دهد؟ «خدیجه» که انتظار چنین جملهای را نداشت در یک لحظه دچار استرس و نگرانی شد و با چشمانی گریان گفت: وقتی همسرم از خانه بیرون رفت، «علیرضا» به سوی من آمد و گفت: «دیگر شوهرت را نمیبینی!» ...
این همان جملهای بود که مقام قضایی انتظارش را میکشید. به همین دلیل دقایقی بعد «علیرضا- ب» نیز در حالی که توسط سروان اسماعیل عظیمی مقدم، افسر اعزامی از پلیس آگاهی خراسان رضوی در تنگنای بازجوییهای فنی قرار گرفته بود مقابل مقام قضایی ایستاد که ناگهان همسر مقتول فریاد زد «بگو! دیگر چه چیزی را انکار میکنی؟ شش ماه است که فرزندانم را ندیده ام!» و ...
علیرضا (متهم اصلی پرونده) که با دیدن اوضاع آشفته خدیجه، همه راههای گریز را بسته میدید به ناچار لب به اعتراف گشود و راز شعلههای سرکش «جنایت سیاه» را فاش کرد. او گفت: همسر مقتول مدام از من درخواست میکرد تا نصرالله را از میان بردارم.
او مدعی بود شوهرش مردی خشن است که او را کتک میزند! من هم که به منزل دوستم رفت و آمد میکردم از این ماجرا بسیار ناراحت شدم و نقشه قتل او را کشیدم. روز حادثه به خانه نصرالله رفتم و به او گفتم قصد دارم چند گوسفند از تایباد خریداری کنم و سپس ادامه دادم، چون خودروی تو پژو است به من کمک کن تا گوسفندان را از تایباد به روستا منتقل کنیم!
و این گونه او را به همراه خودم به جاده بردم. زمانی که طبق نقشه و برای استراحت در کنار جاده توقف کردیم فاصله اندکی تا پرتگاه داشتیم. به او گفتم تو خودرو را کمی جلوتر ببر تا من هم پشت سر پارک کنم!
زمانی که او در لبه پرتگاه توقف کرد سراغش رفتم و در حال گفتگو، خودروی او را روی دنده ۲ گذاشتم. او در رانندگی جوانی عجول و بی دست و پا بود به همین دلیل کنار شیشه سمت راننده ایستادم و در حین گفتگو ناگهان دستم را بردم و خودرو را استارت زدم چرا که سوئیچ روی خودروی خاموش قرار داشت.
در این لحظه خودرو تکانی خورد و به ته پرتگاه سقوط کرد. وقتی پایین رفتم دیدم او پشت فرمان بیهوش است. چند بار فندک را روشن کردم، ولی نتوانستم خودرو را آتش بزنم! در یک لحظه چشمم به ادکلنی افتاد که درون خودرو بود.
آن را برداشتم و روی صندلیها ریختم و سپس با فندک خودرو را به آتش کشیدم. سپس سوار خودروی خودم شدم و خیلی سریع به منزل باجناقم در یکی از روستاهای خواف رفتم که همسرم آن جا بود و این گونه همه حوادث را طبیعی جلوه دادم و چنین وانمود کردم که از مرگ دوستم اطلاعی ندارم!...
درحالی که شب از نیمه گذشته و روز بعد در تقویم ورق خورده بود، این پرونده جنایی به نتیجه رسید و هنگامی که خورشید انوار طلایی خود را در بیابانهای اطراف جاده خواف – تایباد گسترانیده بود، علیرضا به محل وقوع «جنایت سیاه» هدایت شد و چگونگی رفیق کشی را در حضور قاضی علی اکبر احمدی نژاد و کارآگاهان اعزامی از پلیس آگاهی خراسان رضوی و افسران آگاهی تایباد بازسازی کرد.
خاک بر سرت که رفیقت را به خاطر خیانت به زنش کشتی.
این جور وحشی صفت ها را اول باید حداقل چندین روز روزی ۷۰ ضربه شلاق زد تا حسرت قصاص داشته باشند که درس عبرتی برای دیگران شوند تا حداقل هوس قتل نداشته باشند .