پایان شوم عشق آتشین خانم مهندس به سارق حرفهای
زن جوان میگوید بعد از ازدواج متوجه شد شوهرش سارق است و حالا طلاق میخواهد.
رزیتا مهندس جوانی است که بعد از 10 ماه ازدواج تصمیم گرفته از شوهرش جدا شود. او در این مدت نمیدانسته با یک دزد زندگی میکند.
رزیتا که از یک عشق آتشین به جدایی رسیده است از شوک بزرگ و از هم پاشیدن آشیانهاش میگوید:
یک سال قبل، روزی تلفن همراهم زنگ خورد، وقتی تلفن را جواب دادم متوجه شدم از اداره آگاهی است؛ به من گفتند برای پیگیری کارهای شوهرم به اداره آگاهی بروم، اول فکر کردم بلایی سر سیامک آمده است اما وقتی رفتم متوجه شدم او را به اتهام سرقت گرفتهاند. سیامک دزد خانههای مردم بود. واقعاً نمیدانستم در آن لحظه باید چه کنم.
وقتی ازدواج کردی به تو گفته بود شغلش چیست؟
چطور با هم آشنا شدید؟
دو سال قبل او برای انجام کاری به شرکت ما آمده بود. آنجا با یکدیگر آشنا شدیم و من عاشق سیامک شدم و بعد با هم نامزد کردیم.
خانواده سیامک با خانواده من خیلی فرق داشتند به همین خاطر هم پدر و مادرم مخالف بودند ولی من به آنها گفتم عاشق سیامک هستم و نمیتوانم او را فراموش کنم. در نهایت هم با مخالفت شدید پدرم ازدواج کردم.
در این مدت اصلاً متوجه رفتار مشکوک در او نشدی؟
شماره تلفن تو را چه کسی به پلیس داده بود؟
سیامک برای اینکه موضوع را از من پنهان کند چیزی نگفته بود، یکی از خواهران سیامک که با او رابطه خوبی ندارد، تلفن من را به پلیس داده بود و پلیس هم به من زنگ زد.
میگوید راضی نیست ولی من نمیتوانم چنین رسواییای را تحمل کنم و وکالت طلاق را از او گرفتهام. هیچ راهی جز طلاق نیست باز خدا را شکر میکنم از این مرد بچه ندارم.
خانوادهات چیزی در این باره گفتهاند؟
حقته ... با اینکه یک زن هستم و همیشه از زنان دفاع میکنم ولی در این مورد از این خانم دفاع نمیکنم چهار تا زن مثل شما تو جامعه باشه که زیاد هستن باعث از بین رفتن حقوق و مقام و شأنیت زنان دیگه میشن
من عادت ندارم از احمقها دفاع کنم....
عاقبت هیزبازی
کجای این کار هیز بازی است؟! این دختر خانم شوهر درست حسابی و هم کفو برایش پیدا نمی شده به همین دلیل با این آقای دزد دوست شده و سپس دلباخته و جواب بلی گفته است!