افشای راز دروغگویی قاتل در فیلم جنایت
عامل قتل در سه راه سلیمانیه تهران داستانسرایی عجیبی برای بیگناهی دارد درحالی که تصاویر دوربین مداربسته لحظه جنایت را به وضوح به ثبت رسانده است.
یک مرد که در شعبه سوم دادسرای جنایی تهران نشسته است، اتهام خود را انکار میکند.اما انکار او درست شبیه دروغ کودکی است که دور دهانش شکلاتی است اما با چشمان گرد به مادرش زل میزند و میگوید شکلات نخورده است.
تصاویر دوربین مدار بسته و شهادت شهود؛ همه چیز را مثل روز روشن کرده است،حتی خود متهم نیز جزئیات ماجرا را با وضوح تشریح میکند؛ اما در پایان همه اینها میگوید که قاتل نیست!
در این جنایت جوانی به نام آرمان جان خود را از دست داده است.9 اردیبهشت امسال بود که صدای فریادهای آرمان که مورد اصابت ضربات چاقو قرار گرفته بود در سه راه سلیمانیه پیچید.
دوست آرمان هراسان به اطراف نگاه میکرد و تنها چند ثانیه کافی بود که توجه عابران به آرمان زخمی و خون آلود جلب شود.همان موقع بود که سایهای از نزدیکی آرمان گریخت.عدهای میگفتند که جوان چاقو به دست را دیده بودند و عدهای میگفتند که تا به خودشان آمدند آرمان را غرق در خون دیدند و متوجه نشدند چه شد که آرمان زخمی و خون آلود روی زمین افتاد.در این میان یکی دو نفری هم بودند که میگفتند درگیری میان آرمان و دوستش با یک جوان را دیدهاند اما آنها هم نمیدانستند ماجرا از چه قرار بود و چرا آن چند جوان به جان هم افتادند.
ماجرا هر چه که بود؛ آنچه در میان نالههای آرمان و همهمه جمعیت به ذهن همه میرسید این بود که با اورژانس تماس بگیرند.امدادگران اورژانس خیلی سریع بالای سر آرمان رسیدند و او را به بیمارستان امام حسین(ع) تهران منتقل کردند اما شدت جراحت و خونریزی آرمان به حدی بود که روند درمانی مؤثر نبود و آرمان به کام مرگ فرورفت.
از این لحظه به بعد، رسیدگی به یک پرونده جنایی با موضوع قتل در دستور کار محمدمهدی براعه بازپرس کشیک قتل پایتخت قرار گرفت و تحقیقات کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی تهران برای یافتن ردی از عامل جنایت و رازگشایی از انگیزه قتل آغاز شد.
آرمان هوای دعوا به سرش زده بود
نوجوانی که همراه آرمان بود 14 سال بیشتر نداشت.نامش فربد بود و از آرمان چیزی بجز یک اسم نمیدانست.
میدانست که خانهاش جایی در محله مشیریه تهران است اما حتی حدود کوچه و خیابان خانه را هم نمیدانست.
میگفت در محل با هم دوست شده بودند.حالا بماند که یک نوجوان مدرسهای چه دوستیای میتواند با یک جوان 24 ساله داشته باشد.
فربد میگفت که شب حادثه به همراه آرمان و چند نفر دیگر از دوستانشان در بوستانی واقع در مسعودیه شرب خمر کرده بودند.
همان موقع آرمان هوس دعوا به سرش میزند و در عالم مستی به دوستانش میگوید که امشب باید با یک نفر دعوا کنم؛ ظاهراً برایش هم فرقی نمیکرد با چه کسی درگیر شود اما به قول جوانهای این دوره و زمانه فاز دعوا برداشته بود.
لابد در آن موقع فکر میکرد مثل فیلمهای جنگی به جان کسی میافتد و بعد از آن هم با احساس آرنولدی به خانه شان برمیگردد.آرمان به خواب شبش هم نمیدید وقتی در فاز آرنولدی چاقو به دست در خیابان راه میافتد، هرگز رنگ خانه را نخواهد دید و آن شب قربانی یک جنایت شده و برای همیشه چشم بر زندگی ببندد.
آن شب دوستان آرمان زیاد او را تحویل نگرفتند و استقبالی از پیشنهاد او برای دعوا راه انداختن نکردند.تنها کسی که با او همراه شد فربد بود.او هم لابد به خاطر سن و سالش جوگیر شده بود و فکر میکرد آرمان همان آرنولدی است که فاتح و پیروز به خانه برمیگردد!
فربد و آرمان در خیابان راه افتادند و به هر کسی که به تورشان میخورد پیله میکردند.ساعت حدود 9 شب بود و آنها مسیر خیابان نبرد و بلوار ابوذر را پیش گرفته بودند و به قول خودشان به هر رهگذری «میپیچیدند!»
رهگذران خسته از کار روزانه حال و حوصله کل کل با دو جوانک را نداشتند و به آنها میگفتند خدا روزیات را جای دیگر حواله کند و سر به سرشان نمیگذاشتند.برای همین هم بود که درگیری آنها با کسی آن چنان که دندانگیرشان باشد پا نگرفت.
تا اینکه آمدند و آمدند و ساعت حدود نه و نیم شب بود که به سه راه سلیمانیه رسیدند.آنجا دیگر ایستگاه آخر برای آرمان شد، جایی که خونش ریخته شد تا جوانانی که مثل او باد غرور در سر دارند یادشان بماند که هوس دعوا به سرشان نزند و به کسی پرخاش نکنند و برای هیچ کس شاخ و شانه نکشند.
بازداشت متهم به قتل آرمان
بررسی کارآگاهان پلیس نشان میداد که عامل قتل آرمان یکی از همان کسانی بود که مقتول به عمد با او درگیر شد تا دعوا راه بیندازد.دوستان آرمان که قبل از حادثه همراه او شرب خمر کرده بودند در اولین قدم احضار شدند تا تحت تحقیقات قرار بگیرند.اما آنها جز اینکه آرمان دلش میخواست دعوا راه بیندازد نمیدانستند.
فربد نیز در جریان تحقیقات هر چیزی در مورد خصوصیات ظاهری عامل جنایت میدانست، گفته بود. او میگفت آرمان به سمت یک جوان ناشناس رفت و بیدلیل برای او کری خواند و یقهاش را گرفت. آن جوان هم عربده کشید و وقتی دید که آرمان دست بردار نیست، نه گذاشت و نه برداشت؛ چاقویی از جیبش درآورد و فرو کرد وسط سینه آرمان. ضربات دیگری هم به آرمان زد اما همان ضربه اول بود که کار آرمان را ساخت.
تحقیقات ادامه پیدا کرد تا اینکه فیلم ضبط شده از لحظه جنایت به دست مأموران پلیس رسید که تصویر متهم به قتل در آن به روشنی مشخص بود.به این ترتیب متهم شناسایی و دستگیر شد و صبح روز گذشته در اولین جلسه بازجویی روبهروی بازپرس محمدمهدی براعه نشست و اتهام خود را انکار کرد.
ادامه گزارش را بخوانید.
قتل آرمان به دست شاگرد قنادی
از خودت بگو!
من شاگرد شیرینیپزی هستم.10 سالی میشود که در یک قنادی در محله سلیمانیه کار میکنم.هیچ وقت آزارم به کسی نرسیده و اگر استشهاد محلی جمع کنید خودتان میبینید که همه اهل محل من را دوست دارند.
یعنی تا به حال پایت به کلانتری و اماکن قضایی باز نشده بود؟
چرا شده بود! حدود 16 یا 17 باری به خاطر حمل چاقو دستگیر شده ام اما هیچ وقت از چاقو استفاده نمیکردم و مزاحمتی برای کسی نداشتم.
چرا چاقو حمل میکردی؟
چون از دزد و سارق میترسم.برای اینکه شبها در برابر حمله سارقان بتوانم از خودم دفاع کنم و آنها را بترسانم یک کارد سلاخی در جیبم میگذارم.
مگر تا به حال دزد به تو حمله کرده است؟
نه اما بالاخره احتمال اینکه حمله کند وجود دارد دیگر!
گفتی اتهام قتل آرمان را قبول نداری! در مورد تصاویر دوربین مدار بسته و شهادت شاهدان چه میگویی؟
نمیدانم چرا مأموران کلانتری به من مشکوک شدند! آن اتفاق ساعتی افتاده که من در خانه بودم.
میدانی ماجرا چه بوده؟
ساعت حدود نه و نیم شب دو جوان که ساکن مشیریه هستند به محله ما آمده بودند.در همان مسیری که من هر شب از آنجا عبور میکنم تا به خانه برسم دعوا راه انداختند و شنیدهام که آنها خفتگیر بودند.آنها چاقو داشتند و دعوا راه انداختند که چاقو خوردند.مقتول خونریزی زیادی داشت و دوستش که بغل دست او بود هم زخمی شده بود.آنها با یک موتور به محله ما آمده بودند که آن موتور هم دزدی بود.
اینها را از کجا میدانی؟
از این طرف و آن طرف شنیدم.
چرا روی دستت زخم است؟
این برای قبل است!
چطور دستگیر شدی؟
در کنار یک دکه در محل ایستاده بودم و داشتم چایی نبات میخوردم.کم کم میخواستم پول چای را حساب کنم و بروم که سه موتور از سه جهت به سمت من آمدند.اول فکر کردم آشنا هستند اما با سرعت به من دستبند زدند و من را به کلانتری بردند.
رسیدگی به این پرونده تا روشن شدن ابعاد پنهان ماجرا در دستور کار بازپرس شعبه سوم دادسرای جنایی تهران قرار دارد.