دزدی برای رسیدن به رویاهای نوجوانی
دختر نوجوان برای رسیدن به زندگی بهتر تصمیم به دزدی گرفت اما خیلی زود دستگیر شد.
پریا دختری نوجوان است که به اتهام دزدی در اتوبوس بازداشت شده است.
پریا از زندگیاش میگوید:
پول نداشتم، بدبختی داشتم. من هم مثل همسن و سالهایم دوست دارم گوشی تلفن گرانقمیت داشته باشم، دوست دارم لباس و وسیله خوب بخرم ولی هیچ وقت پول نداشتم پس تصمیم گرفتم دزدی کنم.
بله دارم ولی چه فایده!
یعنی چه! مگر میشود داشتن و نداشتن پدر و مادر فرقی نکند؟ چرا درباره آنها اینطور میگویی؟
خواهر و برادر هم داری؟
یک خواهر دارم که یک سال از من بزرگتر است.
با من فرق دارد. با مادرم سر کار میرود و پول درمیآورد و کمکخرج خانواده است اما من این زندگی را دوست ندارم؛ من میخواهم همه چیز داشته باشم.
در اتوبوس سرقت کردهای، توضیح بده چطور این کار را انجام دادی؟
من قبلاً یک بار وقتی مدرسه میرفتم در اتوبوس دیدم زنی کیف یک زن دیگر را زد. با چشمان خودم دیدم، خیلی آرام و راحت کیف دوشی زن را با تیغ پاره کرد و کیف پولش را برداشت. من هم چند بار در خانه تمرین کردم و تصمیم گرفتم این کار را بکنم اما گیر افتادم.
خانوادهات میدانند بازداشت هستی؟
بله. با مادرم تماس گرفتند، او هم آمده و پیگیری کرده.
عصبانی شد، نفرین کرد ولی مگر وضع من بدتر از این میشود؟
رضایت شاکی را گرفتهای؟