مرد قاتل: اعدامم کنید/ جوان تهرانی می داند خواهرانش قصاص اش را خواسته اند
پسر جوان که بارها برای مادرش چاقو کشیده بود آخرین بار دست به جنایت تلخی زد و حالا می گوید آماده اعدام است.
رسیدگی به این پرونده از اردیبهشت ماه سال 1401 به دنبال وقوع درگیری خونین در خانه ای در شهریار آغاز شد. مرد 40ساله ای به نام آرمین با اورژانس تماس گرفت و کمک خواست. وی گفت مادرم را با چاقو زخمی کرده ام و حالش بد است.
این تماس عوامل اورژانس به خانه این مادر و پسر رفتند و پیکر خونین زن 64ساله به نام لیلا به بیمارستان منتقل شد. اما وی ساعتی بعد به خاطر شدت خونریزی جان سپرد.
اعتراف به دعواهای دنباله دار
وی گفت: من مجرد هستم و سال هاست با مادرم زندگی می کنم. اما ما همیشه با هم اختلاف داریم. حتی بارها با هم درگیر شده بودیم و کار به کتک کاری کشیده بود.مادرم همیشه به خواهرهایم توجه داشت و به من بی اعتنا بود. به همین خاطر با هم درگیر بودیم. آخرین بار هم وقتی سر همین موضوع با او درگیرشدم در اوج خشونت با مشت به صورتش زدم .
من که حال خودم را نمی فهمیدم شالی را که دور گردنش بود پیچیدم و وقتی بیهوش شدم متوجه شدم چه اشتباهی کرده ام به همین خاطر فوری با اورژانس تماس گرفتم.
وقتی کارشناسان پزشکی قانونی علت مرگ را فشار بر عناصر حیاتی گردن و همچنین اصابت جسم نوک تیز به شکم اعلام کردند آرمین اظهارات جدیدی را مطرح کرد.
اعترافات تازه
وی گفت: من قبل از این ماجرا هم چند بار با مادرم درگیر شده و به رویش چاقو کشیده بودم. هر بار او زخمی می شد به بیمارستان می رفت و چند روز بعد مرخص می شد. آخرین بار هم در اوج عصبانیت به رویش چاقو کشیدم اما این بار مادرم وقتی زخمی شد از حال رفت. چند بار او را صدا زدم اما به هوش نیامد. من هم از ترسم او را خفه کردم.اما چند دقیقه بعد پشیمان شدم و با اروژانس تماس گرفتم.
به دنبال اعترافات مرد جوان، وی به بازسازی صحنه جرم پرداخت و ابراز پشیمانی کرد. برای متهم 40 ساله کیفرخواست صادر و پرونده جنایت خانوادگی به شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران ارسال شد تا به زودی به آن رسیدگی شود. این در حالی است که خواهران آرمین برای وی حکم قصاص خواسته اند.
گفت و گو با پسر مادرکش
سر به زیر انداخته و ناراحت است می داند خواهرانش قصاص خواسته اند خودش هم می گوید اعدام می خواهد :
چرا با مادرت زندگی می کردی؟
سالها قبل وقتی بیست و چند ساله بودم می خواستم با دختری که به او علاقمند بودم ازدواج کنم. اما مادر و خواهرهایم مخالفت کردند. به همین خاطر از ازدواج منصرف شدم و بعد از فوت پدرم با مادرم زندگی می کردم.
علت اختلاف های شدید با مادرت چه بود؟
مادرم همیشه به خواهرهایم توجه می کرد. با آنها رفت و آمد داشت و به من بی اعتنا بود. من از صبح تا شب در خانه تنها بودم.وقتی به او اعتراض می کردم ناراحت می شد و کار به دعوا می کشید.
چرا از صبح تا شب در خانه بودی؟
شغل مناسبی پیدا نکرده بودم. بی کار بودم.
چند خواهر و برادر داری؟
3 خواهر دارم که ازدواج کرده اند و سر زندگی خودشان هستند. من تنها پسر خانواده هشتم و مجبور بودم با مادرم زندگی کنم.
چرا خانه مستقل تهیه نمی کردی تا جدا از مادرت زندگی کنی؟
نمی توانستم. مادرم به من وابسته بود و اجازه نمی داد خانه مجردی داشته باشم.
تو و مادرت که مدام با هم درگیر بودید، چرا اجازه نمی داد مستقل زندگی کنی؟
من و مادرم با هم درگیر بودیم اما روزهای خوب هم زیاد داشتیم. ما با هم به سفر می رفتیم و در این 40 سال وابستگی زیادی میان ما شکل گرفته بود.
چرا روی مادرت چاقو کشیدی؟
وقتی با هم درگیر می شدیم او حرف هایی می زد که کنترل اعصابم را از دست می دادم. در اوج عصبانیت کنترلی بر رفتارم نداشتم.
قبلا هم چند بار مادرم را با چاقو زده بودم. اما ضربه های کاری نبود. او بعد از چند روز حالش بهتر می شد.او هم در دعواهایمان مرا کتک می زد.
مادرت تو را کتک می زد؟
بله.چندبار در دعوا به سمتم حمله کرده و مرا کتک زده بود.
چرا مادرت را کشتی؟
قصد کشتن مادرم را نداشتم. مثل همیشه حرف هایی زد که عصبانی شدم. او از خواهرهایم طرفداری کرد. من هم با مشت به صورتش زدم و چاقو کشیدم.
مادرم روی زمین افتاد و من فکر کردم تا چند دقیقه دیگر بلند می شود. اما چند دقیقه گذشت و وقتی بالای سرش رفتم متوجه شدم بیهوش شده است. چندبار او را صدا زدم و وقتی دیدم جواب نمی دهد شال را دور گردنش پیچیدم.
چرا همان موقع با اورژانس تماس نگرفتی؟
باورم نشده بود مادرم واقعا بیهوش شده است. من از ترسم شال را دور گردنش پیچیدم.
پشیمان نیستی؟
خیلی پشیمانم. من در یک لحظه کنترل اعصابم را از دست دادم.اصلا فکر نمی کردم مادرم مرده باشد. فکر کردم خودش را به بیهوشی زده تا مرا بترساند.اما وقتی دیدم بسختی نفس می کشد با اورژانس تماس گرفتم.
می دانی خواهرهایت برایت قصاص خواسته اند؟
آنها از من متنفر و راضی به مرگم هستند.من هم به مرگم راضی هستم و می خواهم زودتر اعدام شوم.
چون چیزی برای از دست دادن ندارم. من انگیزه ای برای ادامه زندگی ندارم و مرگ برایم راحت تر است.
حالا بگین بیکاری این بنده خدا قتل مادرش به فلسطین لبنان و سوریه ربطی نداره