سفر 900 کیلومتری با جسد همسر
مرد جوانی 24 ساعت پس از قتل همسرش، با کرایه خودرو دربستی در حالی که جسد همسرش داخل یک ساک همراهش بود از مشهد به تهران آمد و خود را به پلیس معرفی کرد.
ساعت 2:30 بعد از ظهر پنجشنبه 6 مهر، مرد جوانی در حالی که ساکی بزرگ در دست داشت، از تاکسی اینترنتی در میدان عطار تهران پیاده شد و به سمت مأمور جوانی رفت که مقابل ستاد فرماندهی فراجا ایستاده بود.
او به مأمور پلیس گفت: دو روز قبل همسرم را کشتهام و الان جسدش داخل این ساک است.
مرد جوان با گفتن این جمله ساک را روی زمین گذاشت و با خونسردی در آن را باز کرد. مأمور پلیس با چشمانی وحشت زده تکههای جسد زن را که درون نایلون پیچیده شده بود داخل ساک مشاهده کرد.
او که با دیدن این صحنه شوکه شده بود، موضوع را به مأموران کلانتری 145 ونک اعلام کرد. با گزارش این خبر، ماجرا به بازپرس وحید ناصری اعلام شد و به دستور بازپرس کشیک قتل پایتخت، مرد جوان به کلانتری منتقل شد.
لحظاتی بعد بازپرس جنایی نیز راهی کلانتری شد. مرد 31 ساله زمانی که خود را مقابل بازپرس جنایی دید بار دیگر به قتل همسرش در مشهد اعتراف کرد و مدعی شد پس از جنایت جسد را داخل ساک قرار داده و به تهران منتقل کرده است.
وی درباره علت سفرش به تهران گفت که چون خانوادهاش در کرج زندگی میکنند خود را در تهران تسلیم پلیس کرده تا خانوادهاش راحتتر بتوانند به ملاقات او بیایند.
بازپرس شعبه چهارم دادسرای امور جنایی تهران با توجه به اینکه جنایت در محل دیگری رخ داده است، با قرار عدم صلاحیت، دستور انتقال متهم به دادسرای مشهد را صادر کرد.
گفتوگو با متهم
مسعود، کارمند آژانس هواپیمایی و متهم به قتل همسرش است. او که با ساکی حاوی جسد همسرش، 900 کیلومتر راه را طی کرد و خود را به ستاد فرماندهی فراجا رساند تا راز جنایت را برملا کند، از انگیزهاش برای قتل گفت.
چرا همسرت را کشتی؟
با هم فامیل بودیم حدود 8 سال قبل با او ازدواج کردم و حاصل این ازدواج فرزندی 5 ساله است.
من عاشق همسرم بودم و دلم نمیخواست چنین اتفاقی بیفتد. اما از مدتی قبل به او مشکوک شده بودم. تصور میکردم که به من علاقهای ندارد و با شخص دیگری در رابطه است.
میدانید چه شد این افکار به ذهنم خطور کرد، از زمانی که مدام سرش داخل گوشیاش بود و من و بچهام را نمیدید. هر وقت هم اعتراض میکردم با تلخی جوابم را میداد.
این رفتارها، باعث شد به او مشکوک شوم و فکر کنم مهسا دیگر مرا دوست ندارد و دلش با شخص دیگری است. این شک و تردید مثل خوره به جانم افتاده بود و نمیدانستم چکار باید کنم.
از کی تصمیم به قتل گرفتی؟
همان روز جنایت. آن روز هراس و توهم خیانت خیلی بیشتر به جانم افتاده بود و ناگهان دستم را روی گلویش فشار دادم و او خفه شد.
البته قبل از آن فرزندم را به خانه خواهرم بردم و به خانه برگشتم تا با مهسا صحبت کنم. جر وبحث بالا گرفت و از روی عصبانیت دستم را روی صورتش گذاشتم، اما در یک لحظه متوجه شدم او نفس نمیکشد.
همسرم سرد و بیجان روی زمین افتاد و من که تازه فهمیده بودم دست به چه کاری زدهام شوکه شده بودم و برای چند ساعتی مات و مبهوت فقط جسد را نگاه میکردم. 24 ساعتی طول کشید تا به خودم بیایم و تصمیم بگیرم با جسد چکار کنم.
جنازه را مثله کردم و مقداری از آن را داخل سطل زباله در مشهد انداختم.
اما باقی جسد را در 11 کیسه قرار دادم و کیسهها را بعد از بستهبندی داخل ساک گذاشتم.
چرا به تهران آمدی؟
مهسا تهران را خیلی دوست داشت. من از جنایتی که مرتکب شده بودم پشیمان بودم و دیر یا زود راز این قتل برملا میشد.
به همین دلیل تصمیم گرفتم به تهران بیایم. قتل سهشنبه عصر رخ داد و حدود 24 ساعتی با جنازه بودم و گریه کردم. شامگاه چهارشنبه تصمیم گرفتم به تهران بیایم. به ترمینال رفتم و در حالی که ساک حاوی جسد همسرم را حمل میکردم، سوار بر پژو پارسی در ترمینال شدم و دربستی به تهران آمدم.
راننده مرا در مشیریه پیاده کرد و از آنجا خودروی اینترنتی گرفتم و دربست به ستاد فرماندهی فراجا آمدم و خودم را معرفی کردم.
خانوادهام در کرج زندگی میکنند و با خودم گفتم اگر به پلیس تهران بروم و خودم را آنجا معرفی کنم مرا به زندان تهران میفرستند.
زندانهای تهران هم در کرج است و خانوادهام برای ملاقاتم دیگر نباید تا مشهد بیایند و میتوانم آنها را زود به زود ببینم.
اما تصورم اشتباه بود چرا که محل جنایت مشهد است و مرا به آنجا برمیگردانند.
مهسا تهران را خیلی دوست داشت!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
ای کاش من هم جرات این کار را داشتم ولی جرات قتل ندارم.
سلام دوست عزیز
به درگاه خداوند متعال دعا کن
با گریه و زاری و تضرع ازش درخواست کن که بهت شهامت و شجاعت لازم را عطا کنه
مطمئن باش خدای خوب و مهربان درخواست بندگانش را بیپاسخ نمیگذاره
یا علی مدد
یعنی دعا کنه خداوند بهش شهامت قتل بده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بجاش جرات دوباره زندگی کردن داشته باش و زندگی جدیدی شروع کن چونکه یکروز زندان هیچ یک ساعت هم حیفه برای ادمی ک خیانت کرده
نوین بینش یک سایته مال شکست عشقی خدایی اگر بخونیش جوری متحول میشی که خودت پشمات میریزه
اگر شما هم هوس کشتن همسر داری بنشین و چند دم به آشنایی و گذشته و روزهای شیرینی که با او داشتی که او را می خواستی بیاندیش!
بابا اینا مرغ هستن عقل ندارن همینطور قد قد میکنن درکشون کنید...نکشیدشون
میدانید چه شد این افکار به ذهنم خطور کرد، از زمانی که مدام سرش داخل گوشیاش بود و من و بچهام را نمیدید. هر وقت هم اعتراض میکردم با تلخی جوابم را میداد.
امن از این گوشی وفضای مجازی که عامل خیلی فتنه ها وجدایی هاست
چه انسانهای بیگناهی که مظلومانه به قتل رسیدند و بعدش بیشرمانه بهشون تهمت خیانت زده شده.خدا بیامرزتش و به فرزند و والدینش صبر بده.
تو ازکجا میدونی؟
درسته حالا گیریم که بیگناه هم نبوده باید دید چه شده که ایشان دست به چنین کاری زده بوده و البته که همان 1400 سال پیش راهکارهای دیگری برای چنین چیزهایی داده شده که نیازی به کشتن نباشد. احمد شاملو با همسر سومش بود که به یک زندگی عاشقانه و خوشبختی رسید.
هر کسی قاتل هست از نوع رانندگی کردن معلومه ،این بنده خدا جرات داشت بقیه با ماشین از روی هم رد می شوند
خدا لعنت کنه کسی رو ک زندگی مردم رو خراب میکنه خدا بداد شوهرش برسه کچ خوره ای تو دلش،ایجاد شده و هی خودخوری کرده تا آخرش مرتکب قتل شده نباید قضاوت کرد هرکس اون موقعیت قرار بگیره معلوم نیست چیکار میکنه خدا کمکش کنه
بله درسته و نیز آن زن هم دستش دیگر از این جهان کوتاه شده و نمی دانیم چه بر سرش گذشته. اگر خواهر خودمان می بود هم آیا همینجور همه حق را به همسرش که او را کشته می دادیم؟!
۱۱:۴۰:۰۶ گرامی
نکتهی اصلی دقیقاً همینجاست: کسانی که فوراً حق را به همسرش که او را کشته میدهند، ناخودآگاه بر اساس شناختی که از خواهر و مادر خودشان دارند اینطور قضاوت میکنند و حق را به قاتل میدهند. یعنی با تجارب آزاردهنده و تلخی که خودشان در زندگی داشتهاند، به اطمینان میگویند که حتماً زن خیانت کرده بوده. چون این افراد در زندگی خودشان از همان دوران بچگی شاهد خیانتهای مکرّر خواهر و مادرشان بودهاند و به همین علت نمیتوانند باور کنند که در دنیا زنی وجود داشته باشه که خیانت نکنه
هیچوقت از یک مرد انتظار نداشته باشید از حقوق یک زن دفاع کند
اره اینطوری بهتره دیگه قدقد نمیکنه...همسفر ساکت...یعنی میشه دیگه مرغها ساکت بشن بزارن ما خروسها یه نفس راحتی بکشیم...