گفتگو با دختری که از مرغ برای سرقت خودرو استفاده می کرد
اعضای باند دونفره سارقانی که با آرزوی ساخت زندگی بهتر اقدام به فریب رانندگان گذری میکردند تا خودروهای آنها را سرقت کنند از سوی یکی از مالباختهها شناسایی و به پلیس آگاهی معرفی شدند.
طراح این سرقتها دختر جوانی است که سابقه چند بار دستگیری و سپری کردن چند سال پشت میلههای زندان را دارد.
این دختر چندی پیش از سوی یکی از مالباختههایی که خودرواش را ربوده بود در یکی از خیابانهای تهران شناسایی شد،. پس از آن مرد مالباخته او و همدستش را زیر نظر گرفت و پلیس را در جریان پیدا کردن سارقان خودرو خود قرار داد.
دختر سارق پس از تحویل به پلیس آگاهی تهران تحت بازجویی قرار گرفت و در مورد جدیدترین جرائم خود گفت: آخرین باری که از زندان آزاد شدم چند ماه پیش بود.
پس از آزادی برای خرید به یک بوتیک رفته بودم و آنجا با پسری آشنا شدم و بعد از مدتی رابطه ما صمیمی شد و تصمیم به ازدواج با هم گرفتیم، اما پول نداشتیم که به خواستههایمان برسیم. برای همین من پیشنهاد سرقت را مطرح کردم و او هم موافقت کرد.
متهم ادامه داد: پسر مورد علاقهام پای خود را میبست تا تظاهر کند پایش آسیب دیده و نمیتواند راه برود.
من نیز مرغ یا خروسی زنده در دست میگرفتم و گوشه خیابان میایستادم. بعد جلوی خودروهای گذری را میگرفتیم تا راننده ما را به صورت دربست تا جایی ببرد.
وقتی راننده توقف میکرد، دوستم در صندلی جلو مینشست و من که مرغ و خروس دستم بود در صندلی عقب مینشستم و بعد شروع به داستانسرایی برای راننده میکردیم و میگفتیم حادثهای برای دوستپسرم اتفاق افتاده و ما قصد داریم برای دفع بلا مرغ و خروس قربانی کنیم.
در همین حین من شیشه صندلیهای عقب را پایین میدادم که مثلاً بوی پرنده اذیت نکند اما در واقع هدفم آن بود که مرغ را از شیشه بیرون بیندازم و بگویم حیوان از دستم فرار کرد. وقتی راننده نگه میداشت و پیاده میشد تا مرغ را بگیرد، بلافاصله همدستم پشت فرمان مینشست و خودرو را سرقت میکردیم. بعد هم خودروهای مسروقه را به مالخران میفروختیم.
این دختر در مورد سوابق و شروع جرائم خود گفت: پس از فوت مادرم، پدرم ازدواج کرد اما نامادریام مرا اذیت میکرد برای همین از شهر خودمان به تهران آمدم و از آنجا که سن کمی داشتم و کسی را نمیشناختم با زنی آشنا شدم که او مرا به راه خلاف وارد کرد و به خاطر سرقت چند باری زندان افتادم.
بنا بر این گزارش، ماموران بعد از شنیدن اظهارات این متهم همدست او را نیز دستگیر کردند.
وای یه خاطره ۴ساله بد دادم بگم بهتون دوساان
۴سال پیش سمت اندیشه شهریار ماشین خریدم مسافرکشی دوتا افغانی سوارشدن گفتن شهریار بعد یکی پشت سر من صندلی عقب نشست یکی جلو
اقا وسط های راه عقبی به دوستش که جلو بود گفت اوه اوه چقدر بوی گل میاد احتمالا دارن گل میکشن یکهو عقبی با چاقو بافشار زیاد گذاشت زیر گلوم منم نفهمیدم چیکار میکنم با۹۰تا سرعت ترمز زدم ماشین وایستاد گوشیمو برداشتن فرار کردن
بچه ها اینقدر این دوتا وحشی بودن خدارا شاهد میگیرم رد چاقوش زیر گردنم مونده خونی شد اینقد وضع مالی بدی دارم که حتی نرفتم شکایت کنم چون وقت ندارم باید کار کنم
دلیل گفتنم اینه که راننده های عزیز و زحمتکش وقتی ۲نفر مسافر دارن و یکیشون میاد دقیقا پشت سرتون میشنینه مراقب باشید
دلیل اینکه گفتم افغانی بودنم اینه که من به شخصه محال میدونم ایدانی جماعت بخاطر یه گوشی حاضر باشه گلو ببره
ادرس اتفاق توی شهریار بود