ادعای قاتل: می خواست پدرم را بکشد او را زدم
پسر جوانی که با ادعای دفاع از پدرش مرتکب قتل و به قصاص محکوم شده بود، با نقض حکم از سوی دیوان عالی کشور برای دومین بار در شعبه همعرض محاکمه شد.
بهمن سال ۱۴۰۱ وقوع درگیری خونین در یک مغازه جگرکی در ورامین به مرکز فوریتهای پلیسی 110 اعلام شد.
پس از آن مأموران به محل درگیری رفتند و با بررسیهای اولیه مشخص شد که مرد ۳۰ سالهای با ضربههای چاقوی پسر صاحب مغازه مجروح شده که وی بلافاصله به بیمارستان منتقل شد.
اما ساعتی بعد کادر درمان بیمارستان اعلام کردند که وی به علت شدت جراحات وارده و خونریزی شدید فوت کرده است.
بدین ترتیب مأموران متهم 18 ساله را ردیابی و بازداشت کردند. وی پس از دستگیری و در همان بازجوییهای اولیه به قتل اعتراف کرد و انگیزهاش از درگیری را دفاع از پدرش عنوان کرد.
با تکمیل تحقیقات پرونده برای رسیدگی به دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
نخستین جلسه دادگاه
در ابتدای این جلسه اولیای دم درخواست قصاص کردند.
پس از آن متهم به جایگاه رفت و گفت: من قبول دارم که مرد جوان را به قتل رساندم اما باور کنید به خاطر دفاع از پدرم او را زدم و حالا هم پشیمانم.
در پایان جلسه قضات برای صدور رأی وارد شور شدند و با توجه به مدرکهای موجود در پرونده، مستندات و درخواست اولیای دم وی را به قصاص محکوم کردند.
با صدور حکم پسر جوان به آن اعتراض کرد و پرونده برای رسیدگی دقیقتر به دیوان عالی کشور رفت. قضات دیوان پس از بررسی پرونده حکم قصاص را شکستند و خواستار رسیدگی دوباره به پرونده با در نظر گرفتن ادعای متهم مبنی بر دفاع مشروع از خود و پدرش شدند و پرونده به شعبه 5 دادگاه کیفری یک استان تهران(همعرض) فرستاده شد.
دومین جلسه دادگاه
در ابتدای این جلسه نیز اولیای دم بار دیگر بر درخواست قصاص تأکید کردند.
سپس متهم به جایگاه رفت و با بیان جزئیات روز حادثه به قضات گفت: من و پدرم چند سالی است که جگرکی داریم و از ظهر تا پاسی از شب کار میکنیم. چند روز قبل از حادثه مادرم با ما تماس گرفت و گفت که پسر همسایه - مقتول - برایش مزاحمت ایجاد کرده و قصد داشته با زور وارد خانهمان شود. من و پدرم وقتی این موضوع را فهمیدیم شوکه شدیم. پدرم آن روز به پدر او گفته بود که اگر پسرش را ببیند میکشد.
چند روز بعد یکی از دوستانمان به مغازه آمد و عنوان کرد که پسر جوان پشیمان شده و میخواهد به مغازهمان بیاید و از پدرم عذرخواهی کند. پدرم هم قبول کرد اما وقتی پسر جوان به مغازه ما آمد با پدرم درگیر شد.
او شیشه نوشابهای را برداشت و شکست و به پدرم حمله کرد. من هم از ترسم و برای دفاع از پدرم چاقو را برداشتم و یک ضربه از پشت به کتفش زدم.
متهم ادامه داد: باور کنید من قصدی برای کشتن او نداشتم و فقط میخواستم جان پدرم را نجات دهم. حالا هم از اتفاقی که افتاده پشیمان هستم. من نمیخواستم او را بکشم.
با پایان دفاعیات متهم، قضات برای صدور رأی وارد شور شدند.
چه خر تو خری است طرف رفته مغازه شیشه شکسته قصد تجاوز داشته
اگر راست باشد این پسر قهرمان است