خواب بی موقع سارق را گرفتار کرد
سارق حرفهای که هنگام سرقت از یک خانه دچار سردرد شدیدی شده بود، از یخچال صاحبخانه یک قرص برداشت اما با خوردن آن به خواب عمیقی فرو رفت و پلیس او را دستگیر کرد.
چند روز قبل زن جوانی با پلیس تماس گرفت و در حالی که وحشتزده بود، گفت: یک مرد که او را نمیشناسم در خانهام خوابیده است.
وی در تشریح ماجرا گفت: به میهمانی رفته بودم و قرار بود شب به خانه نیایم اما کاری برایم پیش آمد و مجبور شدم نیمهشب به خانه برگردم. به محض اینکه در را باز کردم متوجه صدای خروپف شدم.
به طرف اتاق خواب که صدا از آنجا میآمد رفتم و با کمال تعجب مردی را دیدم که روی تختم به خواب رفته است. او لباسهای کارگری به تن دارد اما کیسهای در کنارش است که تصور میکنم وسایل با ارزش خانهام را داخل آن ریخته است.
به دنبال این تماس، مأموران بلافاصله به خانه زن جوان رفتند و سارق خوابآلود را دستگیر کردند. در بازرسی از کیسهای که همراه مرد جوان بود، طلا و جواهرات، پول و اشیای قیمتی کشف شد.
سارق که خود را در دام پلیس دید به سرقتهای سریالی از خانههای شمال شهر با شگردی خاص و عجیب اعتراف کرد.
گفتوگو با متهم
متهم لباسهای کارگری به تن دارد و از چند روز قبل در ساختمان در حال ساخت مجاور محل سرقت به عنوان کارگر مشغول به کار شده است اما خودش میگوید این یک ترفند بود برای شناسایی محل سرقت.
شگردت برای سرقت چه بود؟
در مناطق بالای شهر پرسه میزدم و خانههایی را که حفاظ و نرده نداشت و کنارش هم ساختمانهای در حال ساخت وجود داشت انتخاب میکردم.
البته ساختمانهایی را انتخاب میکردم که مراحل آخر کارشان بود و در حال نماکاری بودند و داربست مقابل آنها بسته شده بود.
بعد به عنوان کارگر در ساختمان مشغول کار میشدم تا نقشه سرقت را عملی کنم. میدانستم کارگرهای فصلی مدارک معتبری به صاحبکار نمیدهند و پیدا کردنشان بعد از ترک کار سخت است.
چطور میتوانستی از پنجره طبقه بالا وارد ساختمان شوی؟
کار سختی نبود، از داربستهای ساختمانی بالا میرفتم و خودم را به پنجره اتاق میرساندم. البته از قبل به سراغ نگهبان و سرایدار ساختمانی که قصد داشتم از آن سرقت کنم میرفتم و طرح دوستی میریختم. دو، سه شب که با او نشست و برخاست میکردم آمار کامل ساکنان ساختمان را میداد.
من هم واحد و طبقه مورد نظر را که صاحبش نبود انتخاب میکردم.
اگر خانه در طبقات پایین بود، صبر میکردم تا کسی وارد پارکینگ شود و پنهانی از در وارد میشدم.
چه شد که در محل سرقت خوابت برد؟
راستش خیلی خسته بودم و سرم درد میکرد، وقتی وارد خانه شدم برای خودم غذا هم درست کردم. همزمان با جمعآوری وسایل با ارزش، به سراغ یخچال رفتم تا داروی مسکنی پیدا کنم.
دارویی را برداشتم و با تصور اینکه مسکن است آن را خوردم اما اشتباهی داروی خوابآور خورده بودم و از شانس بد صاحبخانه هم برگشت و گرفتار شدم.
خانههای محل سرقت دوربین نداشتند؟
چون من از داربست وارد خانهها میشدم و معمولاً از پشتبام میرفتم، دوربینها مرا نمیگرفتند. از همان راهی که رفته بودم هم برمیگشتم. این شگرد برای خانههایی بود که دوربین مداربسته داشتند، آنهایی که نداشتند هم خیلی راحت از طریق در پارکینگ یا پنجره وارد میشدم.
من همیشه یک یا دو هفته قبل از سرقتم در ساختمان به عنوان کارگر مشغول به کار میشدم تا همه اطلاعات را به دست بیاورم و زمانی که اطلاعاتم کامل میشد نقشه سرقت را اجرا کرده و البته گاهی هم موفق نمیشدم و از سرقت صرفنظر میکردم.
چه شد این شیوه به ذهنت خطور کرد؟
یکبار کارگرهای ساختمانی که در خانه کناری داربست زده بودند از خانه خودم سرقت کردند. وقتی اوضاع مالیام بد شد، به فکر سرقت با همین شیوه افتادم.
به هیچکس نمیتوان اعتماد کرد