پرسنل انتظامات بیمارستان شهدای سینا در تهران از طریق تماس تلفنی با مرکز فوریتهای پلیسی ۱۱۰ مرگ مشکوک مرد جوانی را در بخش اورژانس گزارش کردند.
پس از دریافت این خبر، تیمی از کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی تهران بزرگ به همراه قاضی موسی رضازاده بازپرس ویژه قتل شعبه یازدهم دادسرای امور جنایی راهی سردخانه بیمارستان شدند و جسد مرد جوانی را مشاهده کردند که هدف ضربات چاقو از ناحیه شکم و قفسه سینه قرار گرفته بود.
بررسیهای اولیه نشان داد که مقتول در جریان یک درگیری در جنوب تهران قربانی جنایت شده و پسرش به خاطر مجروحیت در همان مرکز درمانی بستری است.
پسر جوان هدف تحقیقات قرار گرفت و ماجرا را اینگونه توضیح داد: در راه برگشت به خانه بودم که متوجه شدم مردی موتورسوار مرا تعقیب میکند. این تعقیب و سوالات عجیب او حس ناامنی عجیبی در من ایجاد کرد، ولی به راهم ادامه دادم. وقتی به نزدیکی خانه رسیدم، ناگهان همان موتورسوار به من حمله کرد و من شروع به فریاد زدن کردم.
وی ادامه داد: پدرم که صدای فریادهایم را شنیده بود، بلافاصله به کمک من آمد. درگیری بین ما و آن مرد موتورسوار بالا گرفت، اما او با چاقویی که داشت چندین ضربه به من و پدرم وارد کرد. پدرم بهدلیل شدت خونریزی در بیمارستان جان خود را از دست داد و من هم به شدت زخمی شدم.
کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی تهران بزرگ، پس از دریافت اطلاعات مهم، مخفیگاه قاتل فراری را که دچار اختلال شدید روحی و روانی است، در نزدیکی محل جنایت شناسایی کردند و خیلی زود موفق به دستگیری او شدند.
با دستور قاضی رضازاده از شعبه یازدهم دادسرای امور جنایی، جسد مقتول برای معاینات دقیقتر به پزشکی قانونی منتقل شد و متهم جهت روشن شدن زوایای پنهان پرونده در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی تهران بزرگ قرار گرفت.
حالا هی برایشان جوراب بخرید و لاغیر
واقعابایدیه فکری واسه این روانیابشه تومحل مایه بچه خل وچل بودباسنگ بچه مارومیزد باباشم میگفت حریفش نمیشم تیمارستانم پول ندارم قبولش نمیکنه اخرم یه پیرزن تنهاروتوی خونش کشت ولی وقتی رفت زیرماشین تمام دیشوگرفتن
همینو بگو!
تا وقتی پدرم زنده بود کوه پشتم بود هرکس پولم را میخورد زنگ میزدم بابام میگفتم صاحب کار پولم رو نمیده مثل فشنگ میرسید رو سر یارو پولش میکرد دیگه کسی جرعت نمیکرد پولم رو بخوره چون سنم کم بود پولم رو نمیدادن الان چند ساله که فوت کرده کسی دیگه حقم را نمیخورد چون بزرگ شدم مثل بابام ولی بابام نیست هر شب قصه میخورم کاش من به جاش میمردم اینقدر شرف داشت حتی برای همسایه ها میرفت پولشون رو از بانک خورده بودن پس میگرفت بدونه اینکه هزار تومان از کسی قبول کنه یا کسی در حال طلاق گرفتن بود میرفت هر جور شده منصرف میکرد خیلی ها آرش به نیکی یاد میکنند افتخاری بود برام که همه به احترامش به ما احترام میذارن روح تمام پدران با معرفت شاد
هرکی پدرش رو داره بره دستش رو ببوسه یه روزی مثل من میگی کاش پاشم میبوسیدم
روح همه پدرها شاد
وقتی اقتصاد فروپاشید و همه باورهای که ملت ارزش می شمرد هم با عملکرد متولیان منسوخ شد منتظر فروپاشی جامعه باشید
احیانا قاتل افغانی نبوده؟؟